معرفی و دانلود کتاب صوتی سمفونی بند کفش: داستان کوتاه

معرفی کتاب صوتی سمفونی بند کفش: داستان کوتاه

در کتاب صوتی سمفونی بند کفش، با مکالمه‌ای بین زندانی سلول نمره‌ی چهار و پلیس بازجو روبه‌رو می‌شوید که یکی از تلخ‌ترین واقعیت‌های اجتماعی را ریشه‌یابی می‌کند. عزیز نسین در قالب گفت‌و‌گوی بین «موتیرا» و بازجویش به ما نشان می‌دهد چگونه یک پلیس، انسانیت، رحم و وجدانش را از دست می‌دهد تا به بازجویی کاربلد تبدیل شود! این داستان کوتاه اجتماعی، تقابل بین شرافت و خودخواهی را نشان می‌دهد. به‌راستی، کدام‌یک پیروز این میدان خواهد بود؟

درباره‌ی کتاب صوتی سمفونی بند کفش

در نخستین مواجهه‌ی خود با کتاب صوتی سمفونی بند کفش، جز تاریکی و تنهایی زندان چیز دیگری به چشمتان نمی‌خورد. همان‌جایی که موتیرا حبس شده و انتظار آینده‌ی نامعلومی را می‌کشد. نه‌ می‌دانیم به چه سبب گرفتار سلول نمره‌ی چهار شده و نه چیزی از عاقبت او دستگیرمان می‌شود تا اینکه بازجو سر می‌رسد. پلیسی تازه‌کار که جدیداً کارش را به‌عنوان بازجو شروع کرده، سراغ موتیرا می‌آید تا ببینید چرا این متهم کم‌حرف تابه‌حال حرفی نزده و یا اعتراضی به بازجویانش نداشته و اصولاً چرا به هیچ‌ جرمی اعتراف نمی‌کند. البته این بازجو، با دیگر همکارانش یک تفاوت اساسی دارد که همان دل‌رحمی و عطوفت اوست.

تمام پلیس‌ها برای اینکه بتوانند قفل سکوت متهمان را بشکنند، ناچار خشونت و اهانت را چاشنی کار می‌کنند تا از این طریق، متهم را ترسانده و او را به حرف بیاورند. بااین‌حال، بازجوی تازه‌کار قصه، نه از خشونت چیزی می‌داند و نه کتک‌کاری و توهین را می‌پسندد. می‌داند که باید مانند یک بازجوی تمام‌عیار، زندانی را به باد کتک بگیرد اما انسانیت مانع اوست و هنوز نمی‌داند چطور وجدانش را به سکوت وادارد. برای آنکه ادامه‌ی این داستان کوتاه جذاب را بدانیم، باید با عزیز نسین (Aziz Nesin) همراه شویم و چرایی این بی‌عدالتی را در کتاب صوتی سمفونی بند کفش بشنویم.

برخلاف سایر آثار نویسنده، در این اثر چندان از لحن طنز خبری نیست. البته کنایه‌های ظریف عزیز نسین داستان را به نوعی طنز تلخ نزدیک می‌کند اما واقعیت سیاه آن مجالی برای خنده باقی نمی‌گذارد. نویسنده در این داستان کوتاه به‌خوبی نشان می‌دهد چطور انسان به نبرد با انسانیت برمی‌خیزد و در این راه تمامی ارزش‌های انسانی را لگدکوب می‌کند.

اگر از طرفداران داستانک‌های اجتماعی صمد بهرنگی هستید، خبر خوبی برایتان داریم. این نویسنده‌ی نام‌آشنا، ترجمه‌ی اثر حاضر را به عهده داشته و در برگردان اصطلاحات عامیانه با مهارت تمام عمل کرده است. چنان‌که مخاطب فارسی‌زبان کاملاً با مضمون و روند داستان ارتباط برقرار کرده و هرگز متوجه اختلافات فرهنگی نویسنده‌ی ترک‌زبان داستان با فرهنگ بومی ایرانیان نخواهد شد.

این اثر، سابقاً به‌عنوان یکی از داستان‌های کوتاه کتاب «آه، ما الاغ‌ها!» به چاپ رسیده بود. کتاب صوتی سمفونی بند کفش را از سوی نشر گیوا و با صدای حسین نصیری می‌شنوید.

کتاب صوتی سمفونی بند کفش برای چه کسانی مناسب است؟

چنانچه به داستان‌های کوتاه اجتماعی علاقه دارید و «عدالت‌خواهی» و ریشه‌یابی ستم‌های اجتماعی، دغدغه‌ی شماست، شنیدن کتاب صوتی سمفونی بند کفش ناگفته‌های بسیاری برایتان دارد.

با عزیز نسین بیشتر آشنا شویم

عزیز نسین نویسنده، طنزپرداز و فعال سیاسی اهل ترکیه است که قلم را در راه مبارزه با ظلم و ناآگاهی به کار می‌بست. محمد نصرت، با نام هنری عزیز نسین، از برجسته‌ترین و مشهورترین‌ داستان‌نویسان ترک، در سال 1915 متولد شد. او پس از اینکه چندی به‌عنوان افسر مشغول به کار بود، راه نویسندگی و هنرنمایی در دنیای داستان را پیش گرفت. این نویسنده به سبب انتقادات تندی که نسبت به اوضاع نابه‌سامان اقتصاد کشورش داشت، بارها روانه‌ی زندان شد. با این‌حال، هرگز از آفرینش ادبی باز نایستاد. کسب نخل طلا در مسابقه‌ی بین‌المللی طنز کشور ایتالیا و همچنین جایزه‌ی خارپشت طلایی از کشور بلغارستان برخی از افتخارات و جوایز اوست.

شماری از آثار او را در کتاب‌های «دندان‌های مردم را نشمارید»، «خانه‌ای روی مرز»، «عروس محله»، «خاطرات یک‌مرده» و... می‌خوانید.

در بخشی از کتاب صوتی سمفونی بند کفش می‌شنوید

با اینکه سه روز بیشتر نبود که اینجا چپانده بودندش، اما به نظرش می‌رسید که پنج یا ده روز است. متهم سلول نمره چهار توی خودش جمع شده، مثل یک چیز گردی سر جاش گز کرده، بی‌حرکت مانده بود. سلول نمره چهار در کوتاهی داشت و این در اندازه کف دست سوراخی داشت که با یک تخته‌ی متحرک جلوش گرفته شده بود. یک تور سیمی هم از زیر تخت جلوی سوراخ را می‌گرفت.

نگهبان سلول نمره چهار زودزود تخته‌ی متحرک را کنار می‌زد و بعد از اینکه متهم را از زیر چشم می‌گذراند دوباره دریچه را می‌بست. متهم کوتاه‌قد و لاغر سلول نمره چهار، یخ‌کرده و کرخت و کنجله، تو فکر گربه‌اش بود که تنها و گرسنه در خانه مانده. تو فکر که می‌رفت، دریچه تق می‌کرد و باز می‌شد و تق می‌کرد و بسته می‌شد. متهم سلول نمره چهار تو فکر گل‌هاش بود که نکند از بی‌آبی بپژمرند. دریچه تق می‌کرد و باز می‌شد و تق...

فهرست مطالب کتاب صوتی