معرفی و دانلود کتاب همکار

معرفی کتاب همکار

چه می‌شود اگر روزی مجبور شوید تقاص گناهان کودکی‌تان را در بزرگسالی پس بدهید؟! چه می‌شود اگر کسانی کمر به نابودی‌تان ببندند آن هم وقتی روحتان از چیزی خبر ندارد؟! کتاب همکار نوشته‌ی فریدا مک‌فادن داستان ناتالی زن موفق و زیبایی است که ناخواسته به دل ماجرایی سیاه کشیده می‌شود. ماجرایی که ظاهراً به قتل همکارش ربط دارد اما در حقیقت چیزی فراتر از این‌هاست.

درباره‌ی کتاب همکار

گذشته‌ی ما هرگز رهایمان نمی‌کند، این واقعیت تغییرناپذیر هستی است! گاهی اتفاقات دردناک و وقایعی که از سر گذرانده‌ایم به مرور زمان التیام می‌یابند و گاه سایه‌وار رهایمان نمی‌کنند. بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند تا جایی که ما را ببلعند و در خود هضم کنند. این سایه‌های ترسناک غول‌پیکر در آثاری با ژانر تریلر روانشناختی شمایلی هول‌آورتر و کریه‌المنظرتر به خود می‌گیرد. شخصیت‌ها راه گریزی از رویارویی با آن ندارند و تا وقتی نیمه‌ی تاریک وجودشان را تمام و کمال نپذیرفته‌اند به زندگی عادی برنخواهند گشت. کتاب همکار (The Coworker) اثر فریدا مک‌فادن (Freida McFadden) قهرمانانی از همین دست دارد که در تندباد حوادث پنجه در پنجه‌ی سیاهی درون انداخته‌اند.

ژانر تریلر روانشناختی زیرژانری است که به نفوذ به ذهن شخصیت‌ها و بازتعریف واقعیت از دیدگاه آن‌ها شناخته می‌شود. در این نوع ادبی شخصیت‌ها معمولاً گذشته‌ای تاریک و مخدوش دارند که سرنوشت آن‌ها را بی‌آنکه خود بدانند دستخوش تغییرات بنیادی می‌کند. روایت‌های تریلر روانشناختی معمولاً به عمق روان شخصیت‌ها نفوذ می‌کند و احساسات و عواطف آن‌ها را می‌کاود. البته همواره وجود یک راوی نامعتبر که واقعیت را به شکلی دیگر بیان کند و با شخصیت‌های دیگر بازی موش و گربه راه بیندازد به جذابیت آثار این ژانر می‌افزاید. شما با خواندن کتاب‌هایی در این ژانر می‌توانید به‌راحتی به کشف نیمه‌ی تاریک روح انسان نائل آیید، جایی که شخصیت‌ها معمولاً هزاران دلیل عقلانی برای جنایات و خطاهایشان می‌آورند. با همه‌ی این اوصاف، نویسندگان ژانر تریلر روانشناختی نتیجه‌گیری اخلاقی را به خوانندگان خود واگذار می‌کنند، گویی انتظار دارند که خواننده با کشف نیمه‌ی تاریک وجودش ادب را از بی‌ادبان بیاموزد. کتاب همکار اثر فریدا مک‌فادن دقیقاً در دسته‌بندی این زیرژانر قرار می‌گیرد و از اصول آن پیروی می‌کند، با پیرنگی که هر ثانیه خواننده را به وجد می‌آورد.

ناتالی دختر زیبا و جوانی است که در یک شرکت به‌عنوان یک فروشنده‌ی موفق و دوست‌داشتنی مشغول به کار است. زندگی برای ناتالی روال عادی‌اش را طی می‌کند تا آن هنگام که زن کمی عجیب و رازآلودی به‌عنوان حسابدار به جمع کارکنان می‌پیوندد. این شخصیت جدید که داون نام دارد رفته‌رفته به ناتالی نزدیک می‌شود اما غیبت ناگهانی او معادلات را به‌هم می‌ریزد. پلیس در ایمیل داون نامه‌های متعددی پیدا می‌کند که نشان می‌دهد داون مدت‌ها تحت شکنجه‌ی عاطفی و زورگویی ناتالی قرار داشته است. ناتالی که تاکنون به‌عنوان عضو شایسته‌ی گروه شناخته می‌شده، اکنون مظنون ردیف اول گم شدن داون است؛ اوست که باید پاسخگوی سوالاتی باشد که حتی خودش هم جوابش را نمی‌داند. در این میان رابطه‌ی مخفیانه‌ با ست، رییس شرکت، رابطه‌ی مغشوش و شکرآب با کیلب، شریک زندگی‌اش و فعالیت‌های غیرقانونی اقتصادی، همه و همه به پیچیدگی معمای گم شدن داون می‌افزاید. در اوج استیصالِ شخصیت اصلی، جنازه‌ای پیدا می‌شود و این سوال را به وجود می‌آورد: آیا ناتالی قاتل داون است؟!! برای دانستنش می‌توانید همین الان کتاب را شروع کنید.

اکنون یازده سال از چاپ اولین کتاب فریدا مک‌فادن می‌گذرد. او جنایی‌نویس کارکشته‌ای است که معمولا با پیرنگ‌های پرفرازونشیب و پیچیدگی‌های روایی کتاب‌هایش شناخته می‌شوند. او به ساخت فضایی جنایی و سرشار از تعلیق معروف است. مخاطبان و طرفداران کتاب‌های مک‌فادن در هر کتاب از او انتظار دارند آن‌ها را شگفت‌زده کند. این نویسنده تقریبا در همه‌ی کتاب‌هایش، خصوصا کتاب‌های خدمتکار به این مهم جامه‌ی عمل پوشانیده است. در کتاب همکار نیز او تلاش کرده تا مشتش را تا پایان کتاب بسته نگه دارد تا ترکیبی از هیجان و ترس با خواندن آخرین سطور اثر در جان مخاطبانش سرریز شود. پایان تاریک و به‌ فکر فروبرنده‌ی کتاب حاکی از این است که عملکرد نویسنده در این امر موفقیت‌آمیز بوده است. اگرچه در این کتاب برخی از گره‌ها و پیچ‌وخم‌های داستانی قابل حدسند اما تعداد آن‌ها به اندازه‌ای نیست که از جذابیت اثر بکاهد یا شما را از خواندن منصرف کند. همچنین، نفوذ به روح دو زن و درک پیچیدگی‌های روانی آنان حال و هوای ویژه‌ای به این اثر داده است. شما در حین خواندن این اثر با انواع احساسات دست و پنجه نرم می‌کنید و همزمان غمگین، ترسان، منزجر و امیدوار خواهید شد. فریدا مک فادن مخاطبانش را به‌خوبی می‌شناسد و در هر اثر تلاش می‌کند سطح انتظار آنان را بالاتر ببرد. فارغ از فضای کتاب‌ها، نکته‌ی جالب درباره‌ی شخصیت فریدا مک‌فادن نوع ارتباط او با هوادارانش است. او در عین اینکه تلاش می‌کند تا حدی با آن‌ها صمیمی باشد، جنبه‌هایی از زندگی و کارش را رازآلود نگه می‌دارد، دقیقا همان کاری که یک نویسنده‌ی جنایی باید انجامش دهد!

ترجمه‌ی فارسی کتاب همکار را مریم علیزاده میلانلو به همت نشر کوله‌پشتی به چاپ رسانده است.

جوایز و افتخارات کتاب همکار

• کتاب پرفروش نیویورک تایمز، وال‌استریت ژورنال، یواس‌ای تودی و آمازون؛
• نامزد جایزه‌ی گودریدز.

نکوداشت‌‌های کتاب همکار

• کتاب فریدا مک فادن را شب دیرهنگام شروع نکنید چون نمی‌توانید دیگر زمینش بگذارید. (ناتالی بارلی، نویسنده‌ی کتاب پرفروش نابخشودنی)
• هزار امتیاز برای این کتاب! من رمان مک‌فادن را در کمتر از ده ساعت بلعیدم. (آمازون)
• فریدا دوباره یک کار فوق‌العاده انجام داده است! این رمان محبوب من از میان کتاب‌های این نویسنده تاکنون است. (آمازون)
• فریدا مک‌فادن بازهم یک کار فوق‌العاده انجام داده است... نمی‌توانستم کتاب را زمین بگذارم. (آمازون)

کتاب همکار برای چه کسانی مناسب است؟

دوستداران ژانر تریلر روانشناختی و داستان‌های جنایی از این کتاب لذت خواهند برد. خواندن این کتاب همچنین بر آنانی واجب است که آثار دیگر فادن مانند خدمتکار را پیش‌تر مطالعه کرده و حظ برده‌اند.

در بخشی از کتاب همکار می‌خوانیم

ست با دیدنم می‌گوید: «سلام، نات. چی شده؟ همه‌چی مرتبه؟»

«نه دقیقاً...» جلوی میز ست این‌پا و آن‌پا می‌کنم و می‌خواهم نگرانی‌هایم را با او در میان بگذارم؛ اما نمی‌خواهم طوری به نظر برسد که انگار زیادی شلوغش کرده‌ام. «داون امروز تماس نگرفته که بگه مریضه؟»

ابروهای تیره‌اش بالا می‌رود. «نه. نگرفته. چرا؟ نیومده؟»

ست هم مثل من می‌داند که رفتارهای داون طوری است که انگار یک ساعت اصلی کنترلش می‌کند. «ندیدمش.»

می‌گوید: «عجب!»

لعنتی. امیدوار بودم به ست زنگ زده و گفته باشد که مثلاً مادربزرگش مریض شده است و امروز نمی‌تواند بیاید. «باهاش تماس گرفتم؛ اما جواب تلفنش رو نداد و یه چیز دیگه اینکه...»

اخم می‌کند. «چی؟»

«گوشی تلفنش زنگ خورد و من برداشتم. یکی اون‌طرف خط بود که گفت: "کمکم کن."»

ست سرش را تکان می‌دهد. «باشه، خب، چه کمکی ازمون می‌خواست؟ به اطلاعات یکی از محصولاتمون نیاز داشت؟ یکی از اون مشتری‌های شاکی‌ بود؟»

«نه، متوجه نیستی. صدای اون آدم طوری به نظر می‌رسید که انگار توی دردسر افتاده و کمک لازم داره. من... فکر می‌کنم که داون بود.»