معرفی و دانلود کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟

معرفی کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟

کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟ رمانی دلهره‌آور و جذاب است که از روزهای شیرین و آرام خانواده‌ای صمیمی شروع می‌شود. فریدا مک فادن این بار ماجرای یوتیوبری شیرینی‌پز به نام اپریل را روایت می‌کند که در زندگی آرام خود روزها را می‌گذراند؛ همه چیز زمانی آغاز می‌شود که اپریل تصمیم می‌گیرد با همسایگانشان ارتباط بگیرد. شروع ارتباط با غریبه‌های جدید، پرده از رازهایی برمی‌دارد که بوی خون می‌دهند...

درباره‌ی کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟

اپریل که یوتیوبری شیرینی‌پز است، در زندگی بی‌عیب و نقص خود جای خالی هیچ چیزی را احساس نمی‌کند به‌جز یک چیز: همسایه‌هایی مهربان که بتواند با آن‌ها ارتباطی صمیمی شکل بدهد. کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟ (?Want to Know a Secret) اثری دیگر از نویسنده‌ی خوش‌آوازه‌ی رمان‌های جنایی، فریدا مک فادن (Freida McFadden) است که با سلسله رویدادهای غیرمنتظره، خواننده را تا پایان با خود همراه می‌کند. الیوت، اپریل و بابی خانواده‌ای خوشبخت هستند که پس از دریافت پیام‌های ناشناس عجیبی، وارد دردسرهای عظیمی می‌شوند. دردسرهایی که به تدریج پرده از رازهای چندین ساله برمی‌دارند و زندگی شیرین اپریل را به مکافاتی اجتناب‌ناپذیر تبدیل می‌کنند. قصه از جایی آغاز می‌شود که اپریل حین ضبط فیلم دستور پخت شیرینی جدیدش، پیامی ترسناک دریافت می‌کند که ماجرا را به سمت‌و‌سویی جنایی می‌کشاند.

نقطه‌ی عطف داستان کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟ آشنایی دو خانواده‌ی همسایه با یکدیگر است. اپریل و ماریا خیلی زود باهم دوست می‌شوند و پسرشان بابی و اوون که همسن و هردو از بازیکنان فوتبال مدرسه هستند، رفاقتی دوست‌داشتنی شکل می‌دهند. ماریا و همسرش شان که به نظر زندگی ایدئالی دارند، به تدریج رازهایی را برملا می‌سازند که رابطه‌ی اپریل و همسرش الیوت را وارد چالش‌هایی می‌کند. چالش‌هایی که به خیانت نیز منجر شده و زندگی مشترک دو خانواده را با تهدید جدی رو‌به‌رو می‌سازد. روابط پیچیده‌ی انسانی و بازتاب روان‌پریشی‌های افراد در داستان، از دیگر ویژگی‌های این کتاب است که آن را به اثری خواندنی تبدیل می‌کند.

فریدا مک فادن مانند دیگر آثارش، در کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟ از راوی‌های مختلف و زبان روان و گیرا استفاده کرده که با ایجاد تعلیق و دلهره در دل خواننده، او را تا پایان کتاب مجذوب نگه می‌دارد. در طول روایت اپریل متوجه انگیزه‌های پنهانی همسایه‌اش ماریا می‌شود و در پی یافتن حقیقت، زندگی خود را به خطر می‌اندازد. اما چه کسی بیشتر از همه رازهای سیاهی در دل خود دارد؟ اگر مشتاقید جواب این سؤال را پیدا کنید مطالعه‌ی این رمان هیجان‌انگیز را از دست ندهید! این رمان با پیچش‌های داستانی غیرمنتظره و تعلیق بسیار، ریتم و ساختار خود را در سرتاسر اثر حفظ کرده و در نهایت نشان می‌دهد که رازها و دروغ‌ها چطور می‌توانند آجرهای یک زندگی خوب و بی‌نقص را ذره ذره خرد و نابود کنند.

دروغ، دورویی و فریب از جمله تم‌های تکرار‌شونده در آثار مک فادن هستند که در کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟ نیز به چشم می‌خورند. روایت به گونه‌ای پیش می‌رود که خواننده در پی یافتن ضدقهرمان، فصل به فصل جلو رفته و کتاب را رها نمی‌کند. رازی سر به مهر که فاش می‌شود و قتلی که در این میان رخ داده است، تشویشی غیرمنتظره در سرتاسر داستان ایجاد می‌کند که شناخت‌ خواننده نسبت به شخصیت‌ها را با چالش بسیاری مواجه می‌سازد. اگر از آن دسته افرادی هستید که از خواندن رمان‌های جنایی و تریلر روان‌شناختی لذت می‌برید، مطالعه‌ی این کتاب جذاب را از دست ندهید!

کتاب پیش رو توسط مریم علیزاده میلانلو ترجمه شده و به همت انتشارات کتاب کوله‌پشتی در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟ برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های دلهره‌آور و جنایی تجربه‌ای جذاب خواهد بود.

در بخشی از کتاب می‌خوای یه راز رو بدونی؟ می‌خوانیم

به او می‌گویم: «از ملک من برو بیرون.»

بریانا از جایش تکان نمی‌خورد.

دوباره می‌گویم: «از ملک من برو بیرون.»

«ببین اپریل، آروم باش...»

صدایم چند درجه‌ای بالاتر می‌رود. «از ملک من برو بیرون. همین الان. وگرنه با پلیس تماس می‌گیرم!»

قدمی به‌سمتش برمی‌دارم و این ‌بار او جا می‌زند. خوب است، ترسیده. باید هم بترسد، چون قطعاً با پلیس تماس می‌گیرم و متهمش می‌کنم. حوصله‌ی وقت تلف کردن ندارم.

بریانا می‌گوید: «بعداً برمی‌گردم.»

«خودت رو به زحمت ننداز.»

بریانا به‌سمت ماشینش می‌رود و سوار آن می‌شود و می‌رود. بعد از ناپدید شدن ماشینش، نگاهی به آن سمت و به خانه‌ی کناری می‌اندازم؛ به خانه‌ی ماریا. چرا بریانا خانه‌ی ماریا بود؟

باید جوابش را بدانم.

به‌سمت خانه‌ی ماریا می‌روم و به‌سرعت از پله‌های ورودی‌اش بالا می‌روم. انگشتم را روی زنگ در فشار می‌دهم. وقتی کسی بلافاصله جواب نمی‌دهد، با مشت به در می‌کوبم. یک جواب می‌خواهم، همین حالا هم می‌خواهم. اما به‌دلایلی، هیچ‌کس پاسخی نمی‌دهد...