معرفی و دانلود کتاب گرگ و میش

معرفی کتاب گرگ و میش

رنگ بر روی بوم نقاشی نقش می‌بندد. پرده لبریز از طرح و نقش و ذهن ونسا مملو از نقشه‌های خونین است. جولیان سعی می‌کند با گریس گرم بگیرد و نمی‌داند که زمان زیادی نمانده تا برای همیشه سرد و بی‌روح شود. کتاب گرگ و میش، داستانی معمایی و جنایی است که در جزیره‌ای دورافتاده می‌گذرد و ما را با زنی نقاش به‌نام ونسا آشنا می‌کند. پائولا هاوکینز تا جایی که توانسته شخصیت‌ها و حقیقت و خیال را درهم‌آمیخته اما با نشانه‌هایی که در طول داستان به مخاطبان خود ارائه کرده، می‌توانید از این اقیانوس تعلیق، زنده بیرون آیید.

درباره‌ی کتاب گرگ و میش

ونسا و گریس روبه‌روی یکدیگر نشسته‌اند. میان آن دو میزی کوچک است و آفتاب از پشت پنجره‌ها بر روی صورت آن‌ها می‌تابد. سایه‌ی گریس روی زمین پخش شده و فقط اوست که با خنده‌اش در هوا موج به‌وجود می‌آورد و مولکول‌ها را جابه‌جا می‌کند. هر زمان که او و ونسا در کنار یکدیگر حضور دارند، آینه‌ی گوشه‌ی اتاق تنها به نشان دادن گریس قناعت می‌کند و ونسا را نادیده می‌گیرد. ونسا سالیان سال است که تنها در یک مکان، زنده است و نمی‌توان از قوانین کائنات توقع داشت که حضور خیالی او را جدی بگیرد و ردپایش را بر روی خاک باغچه ثبت کند. سال‌ها پیش، ونسا خود را به امواج روان و پرتلاطم دریا سپرد و زندگی‌اش را به فرشته‌ی مرگ تقدیم کرد. او حالا فقط در ذهن گریس زنده است؛ زنی که کتاب گرگ و میش (The Blue Hour) نوشته‌ی پائولا هاوکینز (Paula Hawkins) ما را با شخصیت مخوف و درعین‌حال قابل ترحمش آشنا می‌کند.

جودیت وارد جزیره شده است. هدف او از این سفر مشخص است: یافتن آثار ونسا و توسعه‌ی گالری‌اش با استفاده از نقاشی‌های یکی از خلاق‌ترین و بزرگ‌ترین هنرمندان سالیان اخیر؛ البته این چیزی است که دیگران تصور می‌کنند. خود او بهتر می‌داند که مقصودش از آمدن به این سرزمین متروکه که در میان اقیانوس همچون تکه سنگی از آسمان فرود آمده چیست! او به‌دنبال یک هنرمند ناشناس می‌گردد. کسی که جولیان، همسر ونسا، را به قتل رسانده. جولیان کسی است که جودیت مطمئن نیست باید او را در ذهن خود «پدر» تلقی کند یا خیر! مردی که شنیدن واژه‌ی «شیطان» کنار نام او کسی را متعجب نمی کند. جولیان از نظر مردم جزیره، قبل از اینکه از سکنه خالی شود، شرور و شیطان‌صفت بوده است. ونسا نیز در خاطراتش که میان فصل‌های گوناگون کتاب گرگ و میش آمده‌اند، از او به نیکی یاد نکرده؛ زیرا. این مرد خیانت‌کار است و همین برای متنفر شدن ونسا از او کفایت می‌کند.

کشته شدن جولیان و متواری شدن قاتل او، ونسا را که به عنوان نقاش و هنرمند شهره‌ی شهر است، مشهورتر می‌کند؛ ولیکن شهرتی همراه با سوءظن و ترس. ونسا نمی‌تواند این بار عظیم را بر دوش خود تحمل کند. او باید خود را از این گذشته‌ی شوم که همه‌جا او را دنبال می کند، نجات دهد. اما چگونه؟ کتاب گرگ و میش ما را به اعماق اقیانوس می‌برد تا به چند پرسش پاسخ دهیم: جودیت برای رسیدن به چه جوابی، تا این جزیره‌ی هولناک آمده است؟ آیا کسی می‌داند ونسا چگونه از این جهان رفته و اگر گریس تنها دوست ونساست و نه چیزی بیشتر، چرا به تمام دست‌نوشته‌های او دسترسی دارد و خانه‌ی ونسا نیز به او ارث رسیده؟ پائولا هاوکینز هیچ‌گاه در قالب «نتیجه‌گیری» پاسخ ابهامات کتاب گرگ و میش را در اختیار ما نمی‌گذارد؛ بلکه در طول داستان سرنخ‌هایی را بر سر راه ما می‌گذارد تا بتوانیم خود پرده از این اسرار برداریم و حقیقت را فاش کنیم.

کتاب گرگ و میش با ترجمه‌ی فارسی شقایق خانجانی در انتشارات کتاب کوله‌پشتی به‌چاپ رسیده است.

جوایز و افتخارات کتاب گرگ و میش

• از پرفروش‌ترین‌های ساندی‌تایمز
• از بهترین آثار مجله PEOPLE در اکتبر 2024
• کتاب برتر از دیدگاه باشگاه کتاب‌خوانی صبح بخیر آمریکا

نکوداشت‌های کتاب گرگ و میش

• این کتاب تا به‌امروز بهترین اثر هاوکینز است؛ پر از تنش و تسخیرکننده. (لی چایلد)
• داستان گرگ و میش منسجم و تکان‌دهنده است و حقایق را قطره قطره فاش می‌کند. پایان این داستان شما را شوکه خواهد کرد. (آسوشیتد پرس)
• کتاب حاضر صرفاً ماجرایی پر پیچ‌وخم نیست، بلکه قصه‌ای مسحورکننده است درباره‌ی وسواس و میراث یک هنرمند است. (انجی کیم)
• داستان گرگ و میش اثری قدرتمند و تحسین برانگیز است. (ایندیپندنت لندن)

کتاب گرگ و میش برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب گرگ و میش پیچیده‌تر از آن است که حتی بتوانیم آن را به‌سادگی برای شما شرح دهیم. پائولا هاوکینز در این داستان، چند شخصیتی، جنایت، دروغ و ... را با همدیگر می‌آمیزد و ما را به‌سویی سوق می‌دهد که به‌دنبال کورسوی از حقیقت، از صفحه‌ای به صفحه‌ی دیگر برویم و واقعیت را جست‌وجو کنیم. داستان معمایی و جنایی گرگ و میش برای کسانی که به ژانر دلهره و ماجراهای مرموز علاقه دارند، مناسب و خواندنی است.

در بخشی از کتاب گرگ و میش می‌خوانیم

گریس در اتاقش است که اتاق پشتی و اتاق مهمان هم هست. در واقع، هنوز هم آن را اتاق مهمان می‌داند، حتی با اینکه خودش در آن می‌خوابد؛ درست همان‌طور که خانه را خانۀ ونسا می‌داند، به‌جای اینکه فکر کند خانۀ خودش است. همیشه خانۀ ونسا خواهد بود و اتاق سمت جنوبی خانه، همانی که منظره‌ای رو به دریا دارد، همیشه اتاق ونسا خواهد بود؛ اما تا زمانی که بکر اینجاست، اگر تصمیم بگیرد شب بماند، گریس در اتاق ونسا می‌خوابد و بکر می‌تواند اتاق مهمان را داشته باشد.

لحظاتی وجود دارد که گریس به‌خاطر سلامت روانش به خودش اجازه نمی‌دهد به آن‌ها فکر کند و آخرین ساعت‌های پرمعنی‌ای که در اتاق ونسا گذرانده بود هم در بین همان‌هاست. از آن موقع، اتاق خالی مانده است. دست‌نخورده نیست. گریس هرازگاهی آن را تمیز می‌کند و در تابستان پنجره‌ها را باز می‌کند که هوای دریا داخل بیاید تا اتاق بوی نمک و جلبک بگیرد، نه گردوخاک و نم؛ اما اساساً اتاق شبیه همان روزی است که آمبولانس از گذرگاه رد شد تا جسد ونسا را ببرد. اثاثیه سر جایشان باقی مانده‌اند؛ تخت و میز و کمد لباس در کنار دیوار و حتی صندلی کنار تخت که گریس عادت داشت روی آن بنشیند.

گریس مجبور نیست در این اتاق بخوابد، می‌تواند روی مبل بخوابد یا به بکر پیشنهاد بدهد که روی مبل بخوابد، اما سؤال‌هایی ایجاد خواهد کرد، مگر نه؟ به نظر عجیب‌غریب می‌آید و به‌هرحال، فقط یک اتاق است. معبد نیست، مقدس نیست. تسخیر نشده.

اما اول از همه، باید اتاق مهمان را آماده کند. روتختی را بردارد، ملافه‌ها را بشوید و وسایل شخصی خودش را جمع کند؛ پیراهنی که روی پشتی مبل راحتی آویزان شده است، شانه و مرطوب‌کنندۀ روی میز آرایشی. هیچ دلیلی وجود ندارد که بکر داخل کمدش را نگاه کند؛ اما بااین‌حال، دو بومی را که پشت کت‌هایش چپانده شده‌اند درمی‌آورد و آن‌ها را به اتاق نشیمن می‌برد. پردۀ کتان را بالا می‌زند و درِ پشت آن را باز می‌کند که به اتاقی کوچک و بدون پنجره می‌رسد. هیچ‌وقت نفهمیدند که آن اتاق برای چه بود. ونسا دوست داشت به آن بگوید حفرۀ کشیش! اما از این چیزها اینجا نداشتند. ونسا از آن مثل اتاق تاریک استفاده می‌کرد. حالا گریس از آن مثل انبار استفاده می‌کند.