معرفی و دانلود کتاب صوتی دختر پنهانم

معرفی کتاب صوتی دختر پنهانم

کتاب صوتی دختر پنهانم نوشته‌ی النا فرانته، داستان پر فراز و نشیب یک مادر میانسال و دخترانش و مسائل میان آن‌ها را به تصویر می‌کشد.

زنی میانسال به نام لدا در دانشگاهی در فلورانس ایتالیا به تدریس زبان انگلیسی مشغول است. لدا از همسرش جدا شده و دخترانش مارتا و بیانکا او را ترک کرده و با پدرشان در کانادا زندگی می‌کنند. او تصمیم می‌گیرد برای استراحت و فرار از هیاهوی شهر به یک ساحل دریایی سفر کند.

فراز و نشیب‌های زندگی او را از پا درآورده و اکنون می‌خواهد برای نخستین بار به تنهایی سفر کند و از زندگی‌اش لذت ببرد. او یک آپارتمان اجاره می‌کند و تابستانش را به خواندن و نوشتن می‌گذراند.

در اوایل سفر، آرامش و احساس سرخوشی مهمان ذهن و قلب لدا بود، اما او کمی بعد فهمید که نمی‌تواند از خاطرات و افکار گذشته فرار کند و رنج درونی‌اش شروع شده است. بعد از چند روز همه چیز تغییر می‌کند و لدا در ساحل با یک مادر و دختر خوشحال آشنا می‌شود. برخورد و ارتباط لدا با آن‌ها رفتار عجیبی را از او بروز می‌دهد که شما را با خاطرات و شخصیت لدا بیشتر آشنا می‌کند.

شخصیت اصلی رمان دختر پنهانم (The Lost Daughter) به عنوان یک مادر فهمیده و تحصیلکرده همواره مورد تأیید همگان قرار داشت. اما زندگی به‌تدریج روی سخت خودش را نشان داد و در کنار سختی‌های بیرونی، رنج‌های درونی نیز شروع شدند. لدا در حقیقت زنی است که در دنیای درونی خودش دچار شکست می‌شود. او به هیچ عنوان از خودش و زندگی‌اش رضایتی ندارد و شاید همین عدم رضایت موجب شد تا آن رفتار عجیب در ساحل از او سر بزند.

مواجه شدن با یک مادر خوشحال و فرزندش که آرامش و شادی از چهره‌هایشان پیداست، درست همان چیزی است که لدا به دنبالشان بود. دقیقاً همان زندگی ایده‌آل که حسرتش را داشت.

دختران لدا به چشم یک ابزار به او می‌نگریستند که باید مراقبشان باشد، نیارهایشان را برطرف کند و در خدمتشان باشد. تمام این‌ها باعث احساس کمبود در وجود لدا می‌شد و او مدام به این فکر می‌کرد که آیا مشکلی دارد؟ هر چه لدا بیشتر خودش را فدای دخترانش می‌کرد، رفتارهای نامناسب آن‌ها نیز بدتر می‌شد.

در طول رمان، لدا زمانی که آن مادر و دختر خوشحال را دیدار می‌کند، به مرور خاطراتش می‌پردازد و در پی کشف جایگاه خودش در بین خاطرات است. پایان عجیب کتاب، نتیجه‌گیری از آن را بسیار دشوار می‌کند.

رمان کوتاه دختر پنهانم که نامزد دریافت جایزه بوکر نیز شد، نخستین بار در سال 2008 از زبان ایتالیایی به زبان انگلیسی ترجمه شد. این کتاب به دغدغه‌ها، رنج‌ها و افکار زنی میانسال می‌پردازد که حسرت یک زندگی ایده‌آل را در دل دارد. این داستان از زبان لدا شخصیت اصلی کتاب روایت می‌شود.

النا فرانته (Elena Ferrante) در این کتاب شما را از روی مین احساسات رد می‌کند، به طوری که گاهی برای شخصیت اصلی داستان دلسوزی می‌کنید و گاهی نسبت به او برخوردی منطقی دارید. قلم و نثر فرانته بسیار روان، ساده و حیرت‌انگیز است.

نکوداشت‌های کتاب صوتی دختر پنهانم:

- هیجان‌انگیزترین و خردمندانه‌ترین تأمل فرانته درباره‌ی زنانگی و مادر بودن. (Goodreads)
- این اثر، با صداقت به کاوش در عواطف متناقضی می‌پردازد که ما را به کودکانمان پیوند می‌دهند. (Barnes & Noble)
- این رمان تأثیرگذار در آخر، به این راحتی‌ها از ذهن پاک نمی‌شود. (Boston Globe)

با النا فرانته بیشتر آشنا شویم:

النا فرانته یکی از مشهورترین نویسندگان ایتالیایی در دنیاست که آثارش بسیار پرفروش بوده‌اند. او در سال 1943 در ایتالیا به دنیا آمد. هیچ‌کس از شهر تولد او و خانواده‌اش اطلاعی ندارد چرا که می‌خواهد هویتش پنهان باشد و کسی از زندگی‌اش باخبر نشود. النا فرانته در حقیقت نام مستعار اوست که با این عنوان آثارش را به چاپ می‌رساند.

فرانته نویسنده‌ای است که به شهرت اهمیتی نمی‌دهد و به اعتقاد او، خودش ناشناس ماندن را انتخاب نکرده بلکه کتاب‌هایش نام نویسنده را بر خود دارند. مجموعه کتاب‌های او با عنوان داستان یک نام جدید، داستان فرزند گمشده، دوست نابغه من و آن‌هایی که می‌روند و آن‌هایی که می‌مانند به چهارگانه‌ی ناپلی شهرت دارند.

مجله تایم در سال 2016 فرانته را به عنوان یکی از صد نویسنده‌های تأثیرگذار جهان معرفی کرد. در همین سال فرانته جایزه جهانی «من بوکر» را برای کتاب فرزند گمشده از آنِ خود کرد.

آثار فرانته تاکنون در 39 کشور جهان ترجمه و منتشر شده و همچنین از آن‌ها فیلم و سریال‌های اقتباسی نیز ساخته شده است. از دیگر کتاب‌های او می‌توان به دوست نابغه من، داستان فرزند گمشده، داستان یک نام جدید، روزی که رهایم کردی و آن‌هایی که می‌روند و آن‌هایی که می‌مانند اشاره کرد.

در بخشی از کتاب صوتی دختر پنهانم می‌شنویم:

حدودای نیمه‌شب به خانه برگشتم. آخرش موضوعی که هر دو نفرمان به آن علاقه‌مند بودیم را پیدا کردیم و زمان به سرعت گذشت. از جینو فهمیدم که زن چاق و موخاکستری مادر نینا بود و فهمیدم پیرمرد عبوس که نامش کورادوس است پدر نینا نیست بلکه شوهر رزوریاست. مثل حرف زدن درباره‌ی یک فیلم بود که یکی آن را ببیند بدون آنکه به خوبی رابطه‌ی بین شخصیت‌ها را بفهمد. گاهی وقت‌ها حتی اسم‌هایشان را هم نمی‌داند.

وقتی از هم خداحافظی کردیم به نظرم رسید که تصور واضح‌تری دارم. فقط درباره‌ی شوهر نینا تقریباً هیچ نفهمیدم. جینو گفت اسمش تونی است. شنبه رسیده و دوشنبه صبح از اینجا می‌رود. فهمیدم که از او متنفر است. دوست نداشت حتی درباره‌ی او صحبت کند. من هم به هر حال کنجکاوی بسیار کمی نسبت به آن مرد داشتم.

پسر، مؤدبانه صبر کرد تا در ورودی را پشت سرم ببندم. از پله‌های کم‌نور تا طبقه‌ی سوم بالا رفتم. گفته بود... آدم‌های بد... چه کار می‌توانستند با من بکنند؟ وارد آپارتمان شدم. چراغ را روشن کردم. عروسک را طاق‌باز روی کاناپه دیدم، با دست‌های رو به سقف، پاهایی باز و سری چرخیده به سمت من.

فهرست مطالب کتاب صوتی