معرفی و دانلود کتاب پاسخ منفی است

معرفی کتاب پاسخ منفی است

لوکاس اسم هیچ‌کدام از همسایه‌ها را نمی‌داند و علاقه‌ای هم به دانستنش ندارد. جهان او همان اتاق کوچک و جالب‌ترین موجود این دنیا هم بازی ویدئویی ناتمامش است؛ اما یک ماهیتابه‌ همه‌چیز را بهم می‌ریزد. کتاب پاسخ منفی است درباره‌ی یکی از منزوی‌ترین آدم‌های دنیا و همسایگان اجتماعی‌اش است؛ کسانی که یک اتفاق ساده را به پرونده‌ای مخوف تبدیل می‌کنند. فردریک بکمن ما را به این آپارتمان می‌برد تا با آدم‌های عجیب و غریبی که در کنار هم زندگی می‌کنند اما با همدیگر غریبه‌اند، آشنا شویم.

کتاب پاسخ منفی است

کاش آن ماهیتابه خودش پا در می‌آورد و به‌سوی سطل زباله پیش می‌رفت. کاش شهرداری بخشی مخصوص را برای جمع‌آوری ماهیتابه‌های کهنه‌ی اهالی شهر راه‌اندازی می‌کرد و یا اینکه دولت، رستورانی مخصوص پخت «پد تای» را در وسط جنگل می‌ساخت تا لوکاس مجبور به شهرنشینی نشود، اما هیچ‌کدام از این اتفاقات رخ ندادند. حالا آن ماهیتابه‌ی کهنه روی زمین افتاده و به پرونده‌ای بزرگ که برای حل آن باید از کارگاه‌های خصوصی کمک بگیرند تبدیل شده. در محله زندگی لوکاس جرم تفکیک نکردن زباله‌ها و رها کردن آن‌ها روی زمین، با سرقت مسلحانه از یک پیراشکی‌فروشی برابر است. تمام اعضای هیئت‌مدیره و ساکنان ساختمان به‌حالت آماده‌باش درآمده‌اند تا بتوانند صاحب ماهیتابه را بیابند و او را وادار کنند که زباله‌ی خود را تا سطل زباله همراهی کند. لوکاس از این وضعیت متنفر است. آرزو دارد اوضاع دوباره آرام شود تا بتواند به کنج آپارتمانش بازگردد، روی مبل دراز بکشد، بازی ویدئویی‌اش را پیش ببرد و به هر تماس و درخواستی از طرف همسایه‌هایش جواب منفی بدهد.

لوکاس واقعاً حوصله‌ی هیچ‌کس را ندارد. ترجیح می‌دهد تا آخر عمر با کسی حرف نزند و روزه‌ی سکوت بگیرد اما مجبور نباشد با همسایه‌هایش که واقعاً هم آدم‌های عجیب و غریبی هستند، معاشرت کند. کتاب پاسخ منفی است (The Answer Is No) ما را با آدمی آشنا می‌کند که خودش تصور می‌کند شاد و خوش‌حال است اما تنهاست. البته خودش این تنهایی را موهبت زندگی می‌داند و برای حفظ آن تلاش می‌کند اما آیا واقعاً تنهایی برای او لذت‌بخش است؟ فردریک بکمن (Fredrik Backman) اینجاست تا به کمک او برود. این نویسنده لشکری از دوستان و دشمنان را برای او تدارک دیده تا زندگی در میان جمع را تجربه کند.

جمعی از مردانی که معتقدند لوکاس «فرشته» است، روی راه پله‌ی خانه‌ی او جمع شده‌اند. زن بنفش‌پوش به آن‌ها گفته که لوکاس حاضر شده رمز وای‌فایش را در اختیار او بگذارد و چه موجودی جز یک فرشته حاضر می‌شود چنین کاری کند؟ البته قرار نیست فردریک بکمن اجازه دهد یک لیوان آب خوش از گلوی لوکاس پایین برود. حالا هیئت‌مدیره‌ی آپارتمان از قانونی تحت‌عنوان «فرشته بودن ممنوع است» رونمایی می‌کنند. البته این تنها قانون مصوب شده نیست، علاوه‌بر این، هر کدام از همسایه‌ها موظف شده‌اند تا یکی از شب‌های هفته را تا صبح بیدار بماند و کشیک بدهد تا به تپه‌ی زباله‌های جمع‌شده که حالا دارد به آسمان می‌رسد، آسیبی نرسد. اشخاصی که ماهیتابه‌ی کهنه را در میان محوطه رها کرده‌‌اند، حالا کار خود را گسترده‌تر کرده و هر شب زباله‌های جدیدی را روی لاشه‌ی ماهیتابه خالی می‌کنند. کتاب پاسخ منفی است تا پیدا شدن سرکرده‌ی گروه «آشغال‌ریز» و برخورد قاطع با آن‌ها، ما را در کنار لوکاس و هیئت‌مدیره نگه‌می‌دارد.

لوکاس که تا پیش از این ماجرا تصور می‌کرد در غار تنهایی خود به سر می‌برد و هیچ‌کس در جزیره‌ی شخصی‌اش سرک نمی‌شود، حالا دارد با رازهایی سربه‌مهر و حقایقی که پشت ابر پنهان شده بودند،‌ آشنا می‌شود. او به‌تازگی متوجه شده یکی از همسایه‌ها سبد خریدهای او را که هر روز برای چند دقیقه بیرون از خانه می‌گذارد، وارسی می‌کند و حتی بخشی از پنیر او را برای خود برمی‌دارد. لوکاس هیچ‌‌گاه تصور نمی‌کرد خانم سبزپوش که در واحد کناری او زندگی می‌کند، آمار برد و باختش در بازی ویدئویی را داشته باشد. لوکاس هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد آدم‌های اطرافش برخلاف او که به هیچ‌چیز و هیچ‌کس جز خودش اهمیت نمی‌دهد و چهل و چند سال از زندگی‌اش را در همین انزوا گذرانده، به او توجه کنند و حتی بدانند که چه نوع غذایی دوست دارد. فردریک بکمن ما را به این آپارتمان عجیب می‌برد تا اگر ما نیز درهای معاشرت را روی خود بسته‌ایم و در غاز تنهاییمان فرو رفته‌ایم، به اطراف نگاهی بیندازیم. البته قرار نیست لوکاس در پایان داستان پاسخ منفی است، ناگهان متحول شود و دوستان صمیمی پیدا کند. این انتخاب را به خود او می‌سپاریم. چیزی که برای ما و هیئت‌مدیره اهمیت دارد، پیدا کردن منشأ آشغال‌ها و مسببان کثیف شدن محوطه است که پیشنهاد می‌دهیم برای یافتن آن مجرم تا پایان داستان با هیئت‌مدیره همراه بمانید.

کتاب پاسخ منفی است با ترجمه‌ی هادی سالارزهی در انتشارات نون به‌چاپ رسیده است.

نکوداشت‌های کتاب پاسخ منفی است

• کتاب پاسخ منفی است به ما یادآوری می‌کند که باید از خود مراقبت کنیم. فردریک بکمن با استفاده از زبان طنز توجه خوانندگان خود را به انسانیت و مهربانی جلب می‌کند. (سلنا جیمز)
• این داستان کوتاه مملو از طنز و هوشمندی است. حیرت‌آور است که فردریک بکمن چگونه توانسته در کمتر از 100 صفحه، اتفاقی ساده و معمولی را به قصه‌ای جذاب و تأثیرگذار تبدیل کند. (کاربر آمازون)
• داستان بکمن گرم و دلنشین است. شخصیت‌های داستان کاریکاتورگونه هستند و شما را به خندیدن و تفکر کردن درباره‌ی انسانیت وادار می‌کنند. (کاربر گودریدز)
• این داستان با تیزبینی به الگوهای رفتاری انسان می‌نگرد. فردریک بکمن در قالبی مؤجز و مختصر روایتی پرکشش و جذاب را روایت می‌کند. (کاربر آمازون)

کتاب پاسخ منفی است برای چه کسانی مناسب است؟

این داستان درباره‌ی بسیاری از ماست؛ مایی که حوصله‌ی دیگران را نداریم. مایی که نمی‌توانیم به صحبت‌های بی‌معنا و بی‌سروته همسایه‌ها با اشتیاق گوش دهیم و به جوک‌های بی‌مزه‌ی همکارمان بخندیم. داستان پاسخ منفی است برای تمام کسانی مناسب است که دوست دارند در برابر هر خواسته و هر خواهشی فقط یک کلمه را تکرار کنند: نه.

در بخشی از کتاب پاسخ منفی است می‌خوانیم

لوکاس پشت در آپارتمان ایستاده است و تا حدودی گیج به نظر می‌رسد، چون چشمش به دو مردی افتاده است که پشت زن بنفش‌پوش ایستاده‌اند. به‌محضی که چشم مردها به لوکاس می‌افتد، زانو می‌زنند و گریه می‌کنند.

لوکاس آهی می‌کشد و می‌گوید: «این‌ها دیگه کی‌ان؟» دیگر حالت چهره‌اش تغییر کرده است، مانند کسی است که کم‌کم دارد به این حقیقت پی می‌برد که احتمال دارد هیچ گاه نتواند بازی ویدئویی‌اش را به اتمام برساند.

زن بنفش‌پوش لبخند ناخوشایندی می‌زند، سپس کمی به جلو خم می‌شود و به‌آرامی توضیح می‌دهد: «خب، می‌دونی... یه‌کم خجالت‌آوره، ولی من توی یه گروه فیس‌بوکی‌ام که به همسایه‌های خوب مربوط می‌شه. می‌دونی که رسانه‌ها جنبه‌های منفی خیلی زیادی دارن، ولی توی این گروهی که من هستم، مردم اتفاقات خوبی رو که توی دنیا به چشمشون می‌خوره به اشتراک می‌ذارن. اسم گروه اینه: آیا فرشته‌ای وجود دارد؟ هدف گروه ارائۀ مطالب طنزه. خیلی گروه شادیه، واقعاً می‌گم. خب، بگذریم، من اونجا پیام گذاشتم که تو چطور راحت رمز وای‌فایت رو به من دادی. بعدشم نوشتم که تو یه فرشتۀ واقعی هستی.»

لوکاس سرش را کج می‌کند.

«پس اعتراف می‌کنی که وای‌فای برای منه؟»

زن اخم می‌کند.

«بهتره الان در این مورد بحث نکنیم. تو مشکلات بزرگ‌تری داری.»

سپس به دو مردی اشاره می‌کند که پشت‌سرش‌اند. طوری به نظر می‌رسد انگار دارند لوکاس را می‌پرستند.

لوکاس زمزمه می‌کند: «الان... چی شده؟»

زنْ لباس بنفشش را مرتب می‌کند.