معرفی و دانلود کتاب زوج همسایه

معرفی کتاب زوج همسایه

کتاب زوج همسایه شاهکار شاری لاپنا، رمانی جذاب و پرفروش است که داستان تکان دهنده‌ی ربوده شدن فرزند زوجی به ظاهر خوشبخت را روایت می‌کند. با برملا شدن رازهای این زوج، علت این فاجعۀ هولناک کشف می‌شود.

درباره‌ی کتاب زوج همسایه:

اگر پدر و مادری فرزند 6 ماهه خود را در خانه رها کنند و به مهمانی بروند چه قضاوتی در مورد آن‌ها خواهید داشت؟ پاسخ‌تان هر چه که باشد، بی‌شک نمی‌توانید موقعیت زوجی را که در داستان روایت می‌شود پیش‌بینی کنید.

داستان زوج همسایه (The Couple Next Door) از شبی شروع می‌شود که مارکو و آنه زوجی مرفه و به ظاهر خوشبخت برای مهمانی به خانه همسایه شان می‌روند و نوزاد چندماهه خود را در خانه می‌گذارند. هنگامی که شب به خانه باز می‌گردند با صحنۀ هولناکی مواجه می‌شوند؛ فرزندشان، کورا، ربوده شده است! آن‌ها روزها و ساعت‌های وحشتناکی را تجربه می‌کنند و علاوه بر نگرانی و غم مفقود شدن کودک‌شان، باید پاسخگوی سوالات پلیس باشند و نگاه‌های سنگین و نفرت‌انگیز مردم نسبت به خودشان را تحمل کنند.

داستان ضمن روایت حادثه اصلی که گم شدن فرزند آنه و مارکوست، به لایه‌های پنهان زندگی این زوج می‌پردازد؛ گویی حادثه ربوده شدن کورا دلیلی بر برملا شدن دروغ‌ها و پنهان کاری‌ها و خیانت مارکو و آنه است. شاری لاپنا (Shari Lapena) حوادث پیاپی و غافلگیر کننده را یکی یکی آشکار می‌سازد که شما را متحیر خواهند کرد. حوادثی که شاید حتی تصور آن را نیز نکنید! با خواندن این رمان شگفت‌انگیز هر لحظه با کارآگاه راسباک در گره‌گشایی رازی از این زوج در جهت حل معمای ربوده شدن کورا همراه خواهید شد.

ضرباهنگ تند متن، یکی از ویژگی‌های مثبت آن در جهت القای حس نگرانی و استرس ناشی از گم شدن فرزند را به خوبی به شما منتقل می‌سازد. از دیگر ویژگی‌های مثبت این رمان زاویه دید سوم شخص آن است که بدون هیچ سوگیری و غرض ورزی، فرصت قضاوت و کشف قطعۀ گمشده این پازل را به شما می‌دهد.

افتخارات رمان شگفت انگیز زوج همسایه:

- نامزد جایزه goodreads choice در بخش داستان هیجانی سال 2016
- حضور در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز

برخی از نکوداشت‌های رمان هیجان انگیز زوج همسایه:

- اون بچه کجا رفت! برای فهمیدن این مسئله، دشوار است که تا آخر کتاب را بخوانید؛ زیرا پیچ و تاب‌هایی که در داستان وجود دارند، کاملاً هوشمندانه است. (USA today)

- یک داستان هیجانی خوش‌ساخت و پر تعلیق و با ظرافت‌های خاص که پیش‌بینی‌اش دشوار است. (Associated Press)

- سبک نثر سریع و شخصیت‌پردازی گسترده در کنار نکات و تعلیقات داستان باعث شده تا به سختی بتوانید کتاب را پایین بگذارید. (booklist)

- اولین تعلیق داستان، بسیار دل‌آزار است و پس از پیچ و خم‌های متعدد، لاپنا یک غافلگیری نهایی و ماهرانه انجام می‌دهد. (Publishers Weekly)

خواندن کتاب زوج همسایه به چه افرادی پیشنهاد می‌شود؟

اگر به خواندن رمان‌های معمایی و هیجانی و سرشار از تعلیق و حادثه علاقمند هستید، این اثر خارق‌العاده مناسب شماست.

با شری لاپنا بیشتر آشنا شویم:

خالق اثر بی‌نظیر زوج همسایه، در سال 1960 در کانادا متولد شد. او که پیش از نویسندگی، به تدریس و وکالت مشغول بوده است، نخستین اثرش را در سال 2008 با عنوان things go flying منتشر کرد و با استقبال گسترده‌ای روبه‌رو شد. رمان دیگر او به نام اقتصاد خوشبختی سال 2012 در فهرست نهایی دریافت جایزه استفان لکاک قرار گرفت.

در بخشی از رمان زوج همسایه می‌خوانیم:

هیچ‌کس نمی‌داند بچه چطور گم شده اما کمی بعد از کنفرانس مطبوعاتی در خارج از درهای خانه‌ی خانوادۀ کنتی، یکی از افسران پلیس سراغ راسباک در اتاق نشیمن می‌آید و یک سرهمی صورتی کمرنگ در دستش است. چشم همۀ آدم‌ها اتاق، از کارآگاه راسباک و مارکو گرفته تا آنه و والدین آنه، روی لباس میخکوب می‌شود.

راسباک سریع می‌پرسد: «  اینو کجا پیدا کردی؟»

آنه حیرت‌زده می‌گوید: «  ای وای!» همه سرشان را از سمت افسر پلیس به طرف آنه برمی‌گردانند. رنگ به صورت آنه نمانده است.

آنه بلند می‌شود و می‌پرسد: «  اینو توی لباس چرک‌های اتاق بچه پیدا کردین؟»

افسر پلیس که لباس را در دست گرفته است می‌گوید: «نه، زیر رومیزی کمد بود. بار اول وقت گشتن متوجه این نشدیم.»

راسباک به شدت عصبانی است. چطور می‌شود که چنین چیز مهمی را ندیده باشند؟

آنه رنگش عوض می‌شود و گیج به نظر می‌رسد. می‌گوید: «ببخشید. حتماً فراموش کرده‌م. کورا این سرهمی رو نزدیکای غروب پوشیده بود. بعد از شیر آخرش، لباسشو عوض کردم. روی اون بالا آورده بود. الآن بهتون نشون می‌دم.» آنه به طرف افسر می‌رود تا سرهمی را از او بگیرد، اما افسر عقب می‌رود و خودش را از دسترس آنه دور می‌کند.

افسر می‌گوید: «لطفاً بهش دست نزنین.»

آنه به راسباک نگاه می‌کند و می‌گوید: «  اون لباسشو عوض کردم و یکی دیگه تنش کردم. فکر می‌کردم اون سرهمی رو گذاشتم توی سبد لباس‌های کثیف کنار میز تعویض لباس.»