معرفی و دانلود کتاب صوتی دومین بهار: داستان‌های دهه 80 و 90 میلادی

معرفی کتاب صوتی دومین بهار: داستان‌های دهه 80 و 90 میلادی

کتاب صوتی دومین بهار: داستان‌های دهه 80 و 90 میلادی نوشته‌ی آلیستر مک لاود، هفت داستان کوتاه را دربرمی‌گیرد و بیشتر بر طبیعت و روابط انسانی بومیان تمرکز دارد.

درباره‌ی کتاب صوتی دومین بهار:

داستان دومین بهار (Island: the complete stories) ماجرای پسری را روایت می‌کند که قصد دارد برای گوساله‌ها کلوپی ایجاد نماید. البته خودش بر این باور است که چنین کاری چندان هم خلاقانه به حساب نمی‌آید چون او ساکن مزرعه است و با حیوانات زندگی می‌کند. در این داستان جذاب و شنیدنی، شخصیت اصلی کارهای مربوط به حیوانات و وضعیت برخی از آن‌ها را دائماً در ذهن تحلیل و بررسی می‌کند.

آلیستر مک لاود (Alistair MacLeod) در این مجموعه داستان با ابتکاری جسورانه تلاش می‌کند تا دنیای شخصی خود را ایجاد نماید و شما را با خود به زندگی مردمانی می‌برد که در ظاهر مانند دیگرانند اما در اعماق وجودشان درگیری‌های پیچیده‌ای دارند. از داستان‌های دیگر این کتاب می‌توان تنظیم کمال، به سگی که با زمستان آمد، همچنان که پرندگان خورشید را با خود می‌آورند، بصیرت و... اشاره کرد.

نکوداشت‌های کتاب صوتی دومین بهار:

- باشکوه، مرثیه‌وار، خیره‌کننده و شعرگونه! (Barnes & Noble)
- تصویری استادانه از افرادی گیر افتاده میان گذشته و حال. (Kirkus Reviews)
- مجموعه‌ای بسیار خاص. (Library Journal)

آلیستر مک لاود را بیشتر بشناسیم:

این نویسنده‌ی کانادایی در سال 1936 به دنیا آمد و در ایالت نووااسکوشا رشد پیدا کرد. آلیستر مک لاود به دانشگاه‌هایی مانند نیوبرانزویک سَنت فرانسیس اگزِیویِر رفت و در رشته‌ی تعلیم‌ و تربیت تحصیل کرد. در نهایت هم توانست دکترای خود را در رشته‌ی نویسندگی بگیرد.

او نویسنده‌ی کم کاری بود و در طول حیات خود فقط یک رمان و تعدادی داستان کوتاه منتشر کرد اما با همین آثار اندک به شهرت و محبوبیت بسیاری دست پیدا کرد. این داستان‌نویس کانادایی افتخارات بسیاری در اروپا و آمریکای شمالی کسب کرده است که جایزه‌ی پن مالامود یکی از مهم‌ترین آن به شمار می‌آید؛ این جایزه همواره به نویسندگان سرشناس و مطرح تعلق می‌گیرد و همین موضوع اعتبارش را چندین برابر می‌کند. سرانجام، آلیستر در سال 2014 به دلیل عوارضِ ناشی از سکتۀ مغزی درگذشت.

در بخشی از کتاب صوتی دومین بهار می‌شنویم:

درهرصورت، من که قدم اول را برداشته بودم: قبل از اینکه گوساله‌ای که موراگ در شکم داشت به دنیا بیاید، اراده کرده بودم دوباره حامله شود. اسمم را در دفتر نمایندۀ ادارۀ کشاورزی نوشتم و به هم‌کلاسی‌هایم گفتم که من «می‌روم». برف‌ها هنوز آب نشده بودند و مرغابی‌های وحشی هنوز به شمال پرواز نکرده بودند و نه خبری از تولد اولین بره‌های بهاره بود نه بچه‌گربه‌ها، اما من هنوز چیزی نگذشته نه‌تنها به این بهار که به بهار آینده هم پا گذاشته بودم.

بعد از به دنیا آمدنِ گوسالۀ «طبیعی» موراگ، دوره‌ای طولانی در انتظار سپری شد. اگر بنا بود آن گوسالۀ جادویی را تا اوایل بهار آینده به دنیا بیاورد، باید اواسط تابستان حامله می‌شد. از حاملگی تا زایمان نُه ماه طول می‌کشید؛ به قول خودمان، «درست مثل آدما. گاوا تنها حیوونایی‌ان که همین‌قدر زمان لازم دارن.»

با سپری شدن بهار و از راه رسیدن تابستان، ضرب‌آهنگ تند زندگی‌مان تُندتر هم می‌شد. مدرسه‌ها تق‌ولق بود و هفته‌های آخر منظم سر کلاس نمی‌رفتیم. در خانه به وجودمان نیاز داشتند و هرچه در طول سال تحصیلی یاد گرفته بودیم دیگر به گذشته‌ها پیوسته بود. با تب‌وتاب برای فصل علوفه‌چینیِ پیشِ  رو آماده می‌شدیم: تعمیر ابزار و ماشین‌آلات، سفارش دادن قطعاتِ مورد نیاز، تعمیر   طویله‌ها و چندین‌و‌چند کار دیگر، از جمله باغبانی و کنسرو کردن و پنیر درست کردن. تابستانِ کوتاهِ فشرده پیشِ رویمان بود و وقتی برای تلف کردن نداشتیم.

فهرست مطالب کتاب صوتی