معرفی و دانلود کتاب همکار

معرفی کتاب همکار

در یک شرکت تولیدکننده‌ی مکمل‌های غذایی، یکی از کارکنان به طرز غیرعادی و غیرمنتظره‌ای ناپدید شده است. این مفقودی خبر از وقایع فجیع‌تر همچون قتل می‌دهد. در کتاب صوتی همکار، داستانی جنایی، معمایی و هیجان‌انگیز در یک محیط کاری اتفاق می‌افتد. چیزی که می‌تواند آینده‌ی شرکت و کارکنان را به خطر بیندازد و همه را تا مرز نابودی پیش ببرد. این کتاب صوتی یکی دیگر از تریلرهای پیچیده‌ و پرطرفدار فریدا مک فادن و از کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز است.

درباره‌ی کتاب صوتی همکار

ناتالی فارل زنی زیبا، محبوب و بهترین نماینده‌ی فروش شرکت مکمل غذایی در پنج سال متوالی بوده است؛ او چندان منظم و سر وقت نیست؛ به طوری که بین هشت‌‌ونیم تا نه صبح سرکارش می‌رسد و گاهی به خاطر شلختگی چیزهایی را مثل دسته‌کلیدش گم می‌کند. در نقطه‌ی مقابل، ناتالی همکاری به نام داون شف دارد که در کابین کناری او می‌نشیند. او حسابدار شرکت و آدم عجیب و غریبی است که هیچ دوستی ندارد. همیشه سر ساعت هشت و چهل‌وپنج دقیقه‌ی صبح پشت میز کارش حاضر است، ده و پانزده دقیقه دستشویی می‌رود، یازده و چهل‌وپنج دقیقه ناهار می‌خورد و به‌حدی عادت‌های منظم و زمان‌بندی شده دارد که همه می‌توانند ساعتشان را با عادت‌های او تنظیم کنند. داون شف ویژگی‌های خاصی دارد که دیگران را حیرت‌زده می‌کند. او علاقه‌ای غیرعادی به لاک‌پشت‌ها دارد. تا جایی که به ناتالی هم مجسمه‌ی یک لاک‌پشت هدیه می‌دهد که در اثر بی‌احتیاطی می‌شکند. ناتالی و داون مهره‌های اصلی کتاب صوتی همکار (The Coworker)، تریلر مهیج دیگری از فریدا مک فادن (Freida McFadden)، هستند.

با تمام این اوصاف، روزی که داون شف پشت میز کارش نیست، باید منتظر بود آخرالزمان شود. چنین روزی حتماً شروع دردسر و کلی حوادث غیرمنتظره و شوم خواهد بود. به‌ویژه آنکه روز قبل، داون شف قراری مهم و پنهانی با یکی از مدیران داشته و ماهیت این قرار بر کسی مشخص نیست. همزمان، ناتالی یک مجسمه‌ی لاک‌پشت جدید روی میز کارش می‌یابد و در همین حین، یک تماس تلفنی ناشناس دریافت می‌کند که در آن زنی با صدایی رنجور از او کمک می‌خواهد. همه‌ی این اتفاقات سؤال‌های زیادی را در ذهن ناتالی به وجود می‌آورد. آیا اتفاق بدی برای داون افتاده؟ آیا زن پشت تلفن داون شف بود که درخواست کمک می‌کرد؟ همه‌ی این اتفاقات خبر از وقایع دگرگون‌کننده‌ای می‌دهند و پای ناتالی به ماجرای یک قتل باز می‌شود. فریدا مک فادن در کتاب صوتی همکار بار دیگر، داستانی جنایی، معمایی و هیجان‌انگیز خلق کرده است که با تعلیق‌های زیاد همه‌ی هوش و حواس شما را درگیر خود می‌کند.

کتاب صوتی همکار یک تریلر پرتنش و غیر قابل پیش‌بینی‌ از فریدا مک فادن، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز است. در این داستان، خواهیم دید که گذشته‌ی افراد دست از سر آن‌ها بر نمی‌دارد و همانند سایه‌ای آن‌ها را تعقیب می‌کند. گذشته‌ای که می‌تواند عواقب و نتایج مرگ‌باری به جا بگذارد.

کتاب همکار را نشر کتاب کوله‌پشتی با ترجمه‌ی مریم علیزاده میلانلو منتشر کرده و‌ مؤسسه‌ی فرهنگی کتاب‌یاران فناور نسخه‌ی صوتی آن را با صدای اعظم حبیبی در اختیار علاقه‌مندان به شنیدن کتاب‌های صوتی قرار داده است.

جوایز و افتخارات کتاب همکار

• نامزد جایزه‌ی گودریدز برای بهترین کتاب معمایی و هیجان‌انگیز به انتخاب خوانندگان در سال 2023؛
• پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز؛
• پرفروش‌ترین کتاب یو‌اس‌ای تودی.

در نکوداشت‌ کتاب همکار

• کتاب فریدا مک فادن را آخر شب شروع نکنید؛ چون نمی‌توانید آن را زمین بگذارید. (ناتالی بارلی)

کتاب صوتی همکار برای چه کسانی مناسب است؟

این رمان برای همه‌ی کسانی که به تریلرهای جنایی و معمایی و داستان‌های روانشناختی علاقه‌مند هستند، مناسب است.

در بخشی از کتاب همکار می‌شنویم

بالاخره به کِیلِب اجازه می‌دهم برای شام بیرون ببردم. اصلاً حوصلۀ تنها بودن یا رفتن به خانۀ خالی‌ام را ندارم؛ به همین دلیل به رستورانی زنجیره‌ای می‌رویم و کمی غذا می‌گیریم، اما زیاد حرف نمی‌زنیم. مدام فکرم درگیر داون و اتفاقی است که ممکن است برایش افتاده باشد. حتی نمی‌توانم به وحشتناک‌ترین ترس‌هایم انسجام بدهم.

از رستوران که بیرون می‌آییم، خورشید به‌سرعت در آسمان غروب می‌کند و معلوم است تا ده‌پانزده دقیقۀ دیگر هوا کاملاً تاریک می‌شود. کِیلِب با چشمانی جمع‌شده به افق نگاه می‌کند و می‌گوید: «می‌خوای برگردی خونه؟ هنوز داری می‌لرزی.»

می‌گویم: «آره.» هرچند با آن بعدازظهری که داشتم، حتی فکر برگشتن به خانه عصبی‌ام می‌کند.

کِیلِب رو به من ابروهایش را بالا می‌برد. «می‌دونم ماشین‌های جفتمون اینجاست و قراره سوار ماشین‌های خودمون بشیم؛ اما اگه بخوای می‌تونم با ماشین دنبالت بیام تا مطمئن بشم صحیح‌وسالم به خونه می‌رسی.»

در چشم‌هایش نگاه می‌کنم. نیشخندی می‌زند و لب‌هایش را به‌سمتم پایین می‌آورد. «خیلی مهربونی که این پیشنهاد رو می‌دی؛ اما واقعاً حالم خوبه.»

«باشه؛ اما وقتی رسیدی خونه بهم پیام بده.»

دستش را فشار می‌دهم. ای کاش ماشینم را نیاورده بودم و می‌توانستم سوار بر فورد کِیلِب به خانه برگردم؛ اما احمقانه است از او بخواهم تا خانه دنبالم بیاید، مخصوصاً چون من این سر شهر زندگی می‌کنم و او آن سر شهر زندگی می‌کند. تازه، وقتی به خانۀ من رسیدیم قرار است چه‌کار کنیم؟ عشق‌ورزی؟ مطمئناً حوصلۀ چنین کاری را ندارم.

بااین‌حال، کاش با من می‌آمد. شاید باید از پیشنهادش استقبال می‌کردم.

وسط راه خانه که هستم، گوشی تلفنم شروع می‌کند به زنگ خوردن. اسم «مامان» روی صفحۀ نمایش تلفن ماشینم چشمک می‌زند. در صددم که بگذارم به صندوق صوتی‌ام منتقل شود؛ اما چون می‌دانم که برای چه چیزی تماس گرفته است احساس بدی دارم. اگر جواب ندهم، باز هم زنگ می‌زند.

فهرست مطالب کتاب صوتی