معرفی و دانلود کتاب این سوی بهشت

معرفی کتاب این سوی بهشت

کت شلوار گران و اتو خورده و موهای شانه‌زده‌ی ایمری نشان می‌دهد که او یک جوان ثروتمند در دهه‌ی 20 آمریکاست. از دید همه، او مرفه و خوش‌تیپ است، اما این ظاهر زیبا باعث نشده که باشخصیت و مؤدب باشد! کتاب این سوی بهشت ما را به خانه‌ی ایمری می‌برد که حالا با بازگشت او از دانشگاه دچار چالش‌های تازه‌ای است. اسکات فیتزجرالد به ما نشان می‌دهد که شخصیت خودشیفته، بی‌ادب و مغرور ایمری پس از تجربیات عشقی و معاشرت با آدم‌های گوناگون، چگونه به فردی متشخص و موقر تبدیل می‌شود.

درباره‌ی کتاب این سوی بهشت

یکی از بزرگ‌ترین مزایای ثروت، فرصت اشتباه کردن است. اگر از طبقه‌ی بالای اجتماع باشیم، می‌توانیم بدون نگرانی از آینده، سرمایه‌گذاری‌های مختلفی انجام دهیم و پول‌مان را به خطر بیندازیم. می‌توانیم بارها عاشق شویم و از اینکه آینده‌مان چه خواهد شد، هیچ دغدغه‌ای نداشته باشیم. دهه‌ی بیست سالگی برای افراد ثروتمند و مرفه زمان آزمون و خطاست؛ آن‌ها می‌توانند با صرف کردن پول و زمان، بدون اینکه نگران آینده باشند، از فردی بی‌تخصص و بی‌مهارت به شخصی کاربلد و آداب‌دان تبدیل شوند. نمونه‌ی بارز چنین شخصیتی را در ایمری بلین می‌بینیم. او جوانی ثروتمند، خوش‌گذران، خوش‌چهره، خودشیفته و ولخرج است. خانواده‌ی ایمری از ثروتمندترین افراد شیکاگو هستند و این مزیت باعث شده که او به راحتی بتواند در زندگی‌اش تجربه‌های مختلف داشته باشد و همه‌چیز را امتحان کند. او حتی به دانشگاه هاروارد می‌گوید «دانشگاه بچه‌ننه‌ها!» و دانشگاه ییل را مختص افرادی می‌داند که به پیپ اعتیاد دارند! این جوان که کاملاً از دنیای واقعی بی‌خبر است، به دانشگاه پریستون می‌رود تا هم خوش بگذراند و هم برای خود کسی شود، بی‌آنکه بداند کم‌کم در حال بزرگ شدن است و باید به دنیای واقعی که برخلاف آنچه تصور می‌کند، مهربان و بخشنده نیست، وارد شود. کتاب این سوی بهشت (This Side of Paradise) ما را با این جوان خودشیفته و ناپخته همراه می‌کند تا ببینیم دنیا چگونه او را تغییر می‌دهد و از او آدم دیگر می‌سازد.

شخصیت اسکات فیتز جرالد (F. Scott Fitzgerald) تا حد زیادی به ایمری شبیه است؛ او نیز همچون شخصیت اصلی داستانش عاشق مهمانی و خوش‌گذرانی بوده و در برجسته‌ترین آثارش همچون کتاب این سوی بهشت و کتاب گتسبی بزرگ نیز شخصیت‌هایی با ویژگی‌های یکسان حضور دارند؛ البته فرق ایمی بلین با گتسبی در این است که گتسبی سال‌هاست عشق زندگی‌اش را پیدا کرده و می‌خواهد به وصال او برسد، اما ایمی اصلاً نمی‌داند دختری که او می‌تواند عاشقش شود، چه کسی است! او در طول داستان با زنان مختلفی وارد رابطه می‌شود و هربار هم تصور می‌کند آن دختر مناسب‌ترین فرد برای اوست؛ اما پس از مدتی به خاطر خودشیفتگی، غرور بی‌جا، بی‌عاطفگی و نداشتن بلوغ عاطفی، دختران موردعلاقه‌‌اش را از خود می‌راند و تنها می‌شود؛ اما هر کدام از این رابطه‌ها او را یک قدم به‌سوی رشد شخصیتی و بلوغ رفتاری نزدیک‌تر می‌کند.

کتاب این سوی بهشت تصویرگر زندگی طبقه‌ی مرفه آمریکا پس از جنگ جهانی اول است. این طبقه برخلاف بیشتر افراد جامعه که به دلیل بحران اقتصادی (رکود بزرگ) در شرایط سختی قرار دارند، به‌دلیل تغییرات اقتصادی توانسته‌اند ثروتمند شوند و سبک جدیدی از زندگی را در جامعه‌ای که تا آن زمان چندان مدرن نبود، به وجود بیاورند. آمریکای دهه‌ی 20 همچون شخصیت ایمری در حال شکل‌گیری است و برای رشد و تکامل به آزمون و خطا نیاز دارد. ایمری در طول داستان با افراد مختلف از طبقات اجتماعی گوناگون روبه‌رو می‌شود و تلاش می‌کند تا اخلاقیات و افکار خود را اصلاح کند. او نمادی از آمریکا و طبقه‌ی مرفه آن است که در جستجوی هویت و جایگاه خود می‌باشد. اسکات فیتزجرالد در این کتاب نشان می‌دهد که رشد یک جامعه مانند رشد شخصیت یک فرد است و به تجربه، خطرپذیری و عشق وابسته است.

کتاب این سوی بهشت با ترجمه‌ی سهیل سمی توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است.

نکوداشت‌های کتاب این سوی بهشت

• این کتاب یک اثر شجاعانه است. نثر فیتزجرالد مانند یک ویولن اوج می‌گیرد و خوانندگانش را با نت‌های ظریف و قدرتمندی که با خلوص و از اعماق جانش نواخته شده به جنب‌وجوش وادار می‌کند. (کریگ رایان)
• داستان فیتزجرالد عالی است. روح جوانی عاشق‌پیشه، خودخواه، رمانتیک و کاملاً آمریکایی در آن مشهود است و می‌درخشد. (نیویورک تایمز)
• تأثیری که داستان این سوی بهشت بر جوانان دهه‌ی 20 آمریکا و فرهنگ ای کشور گذاشت، غیرقابل انکار است و از بین نمی‌رود. (گلنوی وسکات)

کتاب این سوی بهشت برای چه کسانی مناسب است؟

باید به کدام سو برویم؟ عشق؟ جایگاه اجتماعی؟ شغل پردرآمد یا آرامش؟ برای به موفقیت رسیدن در هر کدام از این عرصه‌ها باید ده‌ها مسیر را بیازماییم و شکست بخوریم تا بهترین روش برای خوشبختی را بیابیم. کتاب این سوی بهشت ما را به‌سراغ جوانی‌ می‌برد که خود را نمی‌شناسد و سعی دارد تا هویتش را پیدا کند. این داستان اجتماعی و عاشقانه برای علاقه‌مندان به رمان‌های کلاسیک جذاب و خواندنی است.

در بخشی از کتاب این سوی بهشت می‌خوانیم

این آخرین یکشنبه آن‌ها بود، چون آن شب ایمرى همه چیز را خراب کرد. اصلاً دستِ خودش نبود.
در دل گرگ و میش ماه مارس، که هوایش مثل هواى ماه ژوئن گرم بود، قدم مى‌زدند و شادى و نشاط جوانى چنان وجود ایمرى را آکنده کرد که احساس کرد باید صحبت کند. با صدایى لرزان گفت: «فکر مى‌کنم اگه ایمانم به تو از دست بره، به خدا هم بى‌اعتقاد مى‌شم.»
کلارا با چنان چهره هراسانى به او خیره شد که ایمرى از او پرسید چه خبر شده.
کلارا آهسته گفت: «هیچى، فقط این‌که قبلاً پنج تا مرد این حرفو به من زدن، و حالا دیگه این حرف وحشت‌زده‌م مى‌کنه.»
«اوه، کلارا، این سرنوشت توئه!»
کلارا جواب نداد.
ایمرى دوباره شروع کرد، «گمونم عشق براى تو مثل»
کلارا مثل صاعقه‌زده‌ها برگشت.
«من هیچ وقت عاشق نشدم.»
باز هم شروع کردند قدم زدن، و ایمرى به تدریج فهمید که کلارا چه حرفى به او زده بود... هیچ وقت عاشق نشدم... یک آن کلارا دختر نور به نظرش رسید. هستى و موجودیت او ناگهان از هواپیماى کلارا بیرون افتاده بود و حالا ایمرى فقط آرزو داشت که لباس او را لمس کند، با همان درک و دریافتى که یوسف در مورد اهمیت و اعتبار جاودانه مریم پیدا کرده بود. اما صداى خودش را شنید که به شکلى کاملاً مکانیکى گفت:
«و من بهت علاقه‌مندم هر بزرگىِ نهفته‌اى که دارم... اوه، نمى‌تونم حرف بزنم، اما کلارا، اگه تا دو سال دیگه با شرایطى برگردم که بتونم باهات ازدواج»
کلارا به علامت نفى سر تکان داد.
گفت: «نه. من دیگه هرگز ازدواج نمى‌کنم. من دو تا بچه خودمو دارم و مى‌خوام وجودمو وقف اونا کنم. من نسبت به تو احساس محبت مى‌کنم همه مرداى باهوش رو دوست دارم و تو رو بیش‌تر از همه اونا اما تو منو مى‌شناسى و مى‌دونى که هرگز با یه مرد باهوش ازدواج نمى‌کنم.» ناگهان سکوت کرد.

فهرست مطالب کتاب

کتاب اول: خودستاى رمانتیک
1: ایمرى، پسر بئاتریس
2: سَرمناره‌ها و سَرناودان‌هاى اژدرى
3: جوان خودستا سبک و سنگین مى‌کند
4: نارسیس در تعطیلى
میان‌پرده: مه 1917 فوریه 1919
کتاب دوم: پرورش یک شخصیت
1: چهره تازه
2: تجارب دوران نقاهت
3: طنز جوان
4: فداکارى متکبرانه
5: جوان خودخواه به یک شخصیت بدل مى‌شود