معرفی و دانلود کتاب اردوگاه عذاب
برای دانلود قانونی کتاب اردوگاه عذاب و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب اردوگاه عذاب
کتاب اردوگاه عذاب نوشتۀ هرتا مولر، رمانی جذاب و خواندنی درباره زندگی پسری نوجوان در رومانی است که توسط شوروی سابق به کار اجباری گمارده میشود و زندگی طاقت فرسایی را تجربه میکند که حتی پیشبینی آن را نمیتوانست داشته باشد.
درباره کتاب اردوگاه عذاب:
اردوگاه عذاب (The Hunger Angel) داستان زندگی لئوی هفده ساله، ساکن رومانی است که ناگهان به اردوگاه کار اجباری در شوروی اعزام میشود و پنج سال از بهترین سالهای زندگیاش را در وضعیتی فلاکتبار میگذراند. داستان در اواخر دهه پنجاه میلادی رخ میدهد، پس از پایان جنگ جهانی دوم. زندگی این نوجوان با چالش های بزرگی پیوند میخورد که طبیعیترین حقوق اولیه انسانی او را نقض میکند. او به کارهای طاقت فرسایی از قبیل بیل زدن ذغال سنگ و آماده کردن مصالح ساختمانی گمارده میشود و روزانه یک وعده غذای ناچیز دریافت کند. این شرایط از لئو و همکارانش شخصیتی پلید میسازد که برای تامین معاش از این پس دست به هر کاری میزدند.
هرتا مولر (Herta Muller) در سراسر داستان عناصری نمادین را مکرر ذکر میکند که هر یک با توجه به بافت و از دیدگاه مخاطب میتواند استعاره از چیزی باشد که به مرور رمزگشایی میشود. عناصری از جمله جعبه گرامافون، یک تکه پارچه، لولهی عظیم، گرسنگی، شن و برف و...
هنر نویسنده در ترسیم فضای هولناک و تنشزای آن اردوگاه، تجربهای بینظیر و هراسانگیز از وضعیت زندگی در جوامع کمونیستی به شما میدهد. در کل میتوان گفت، مولر در این کتاب شما را به سفری در اعماق روح یک انسان با تمام دردمندیها و افکارش میبرد. خواندن این کتاب به علاقمندان رمانهای خارجی و ادبیات استعماری پیشنهاد میشود.
با هرتا مولر بیشتر آشنا شویم:
هرتا مولر، شاعر و نویسنده آلمانی تبار، در سال 1953 در یکی از روستاهای رومانی چشم به جهان گشود. وی از اقلیتهای آلمانی رومانی بود. مولر در سالهایی که در رومانی زندگی میکرد، به دلیل همکاری نکردن با پلیس حکومت دیکتاتوری و کمونیستی رومانی، از شغل معلمی برکنار و در نهایت از این کشور اخراج شد. مادر او نیز به سرنوشت شخصیت اول داستان «اردوگاه عذاب» دچار شد و برای کار اجباری در اردوگاههای روسیه اعزام شد. هرتا مولر در رشته زبان آلمانی و ادبیات رومانیایی تحصیل کرده است و نهایتا در سال 1987 به آلمان مهاجرت کرد و در آنجا به تدریس در دانشگاه مشغول شد. او توانست در سال 2009 جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند. از دیگر افتخارات این نویسندۀ تاثیرگذار بر ادبیات اروپا، میتوان به دریافت جایزه ادبی کافکا و جایزه بنیاد کنراد آدناوئر اشاره کرد.
در بخشی از کتاب اردوگاه عذاب میخوانیم:
در غذاخوری، بعد از اینکه غذا را بلعیدیم، میز و نیمکتهای دراز چوبی را کنار دیوار هل میدهیم. گاهی شنبهشبها اجازه داریم تا یک ربع بعد از نیمهشب برقصیم، بعد باید همه چیز را سر جایش بگذاریم. درست رأس ساعت دوازده، وقتی بلندگوها سرود ملی روسیه را پخش میکنند، همه باید در خوابگاههایشان باشند. شنبهها نگهبانان سرخوش از نوشیدن لیکور چغندرند و انگشتهایشان روی ماشهها میلغزند. اگر جنازۀ کسی یکشنبه صبح در حیاط پیدا شود، خبر این است: اقدام به فرار. اینکه جانباخته باید دوان دوان به مستراح میرفت چون رودههایش فرسوده شدهاند و دیگر نمیتوانند سوپ کلم را هضم کنند، دلیل موجهی نیست. با تمام این ها، چندوقت یکبار، یکشنبهها در سالن غذاخوری تانگو میرقصیم. وقتی میرقصی، مثل مریم عذرا در هلال ماهی، در دنیایی که ازش آمدهای، روی نوک پنجهء پا زندگی میکنی؛ دنیای جشنهای رقص و ریسهها و فانوسهای چینی آویزان از ریسمانها، دنیای پیراهنهای شب، گل سینه، کراوات، دستمال جیبی و دکمه سردست. مادرم میرقصد. موهایش را بافته و مثل سبد کوچکی بالای سرش جمع کرده، با دو طرۀ تابدار کنار گونههایش. صندلهای پاشنه بلند عسلی رنگ پوشیده با بندهایی به نازکی پوست گلابی، پیراهن ساتن سبز و گل سینهای درست روی قلبش؛ چهار زمرد به شکل برگ شبدر و پدرم کت و شلوار خاکی رنگ به تن داشت با دستمال تاشدۀ سفید در جیب و میخک صدپر سفید در جادکمهاش.
ولی من شپش و فوفایکا به تن دارم و کهنههای متعفن دور پایم در گالش، من یک کارگر در اردوگاه کار اجباریام که از جشن رقص در خانه و خلأ معدهام سرگیجه گرفتهام. با زیری کاونز میرقصم، آنیکی که موهای ابریشمی روی دستش دارد. آنیکی زیری، با خال گوشتی به اندازۀ زیتون روی انگشت حلقهاش، زیری واندشنایدر است. وقتی میرقصیم، زیری کاونز بهم اطمینان میدهد که اهل روستای کاستن هولتز است یا جعبۀ چوبی و مثل آنیکی زیری اهل ورملوش یا کرمچاله نیست. و پدرش اهل وُلکندورف یا درۀ ابرها است. و میگوید قبل از اینکه به دنیا بیاید، پدر و مادرش تاکستانی در کاستنهولتز خریدند و برای همین به آنجا نقل مکان کردند. میگویم: روستایی هم هست به اسم لیبلینگ یا محبوب و شهری به نام گروسشام یا شرمندگی بزرگ ولی این ها در بانات هستند نه در ترانسیلوانی. زیری میگوید: من کوچکترین چیزی دربارهء بانات نمیدانم. میگویم: من هم همینطور و با فوفایکای خیس از عرق به تن، او را در فوفایکای خیس از عرقش میچرخانم. تمام سالن غذاخوری میچرخد. وقتی همهچیز میچرخد، نمیشود چیزی را فهمید. بعد دربارۀ اتاقکهای چوبی پشت اردوگاه چیزی میگویم، که نمیدانم چرا بهشان میگویند اتاقکهای فنلاندی، وقتی در اصل ساکنینشان روسهای اوکراینیاند. میگویم: دربارۀ این هم نمیشود چیزی دانست.
فهرست مطالب کتاب
در باب بستن چمدانها
سلمکی
سیمان
زنان آهکی
جمعیت چهل تکه
چوب و گل پنبه
روزهای پرهیجان
در جاده
در باب مردم سختگیر
یک بار سقوط، یک بار خوشبختی
برای ایرما فایفر
کبودهها
دستمالجیبی و موشها
در باب بیل قلبی
در باب فرشتهء گرسنگی
الکل زغال سنگ
زپلین
در باب درد خیالی ساعت کوکو
کتی کشیکچی
پروند نانِ مسروقه
مریم عذرا در هلال ماه
در باب تلۀ نان
در باب زغال سنگ
ثانیههای ملالآور
در باب ماسۀ زرد
روسها راه و روش خودشان را دارند
نرادها
۱۰روبل
در باب فرشتهء گرسنگی
رازهای لاتین
بلوکهای سیمانی
بطری کودن و بطری شکاک
در باب مسمومیت نور خورشید
هر شیفت یک اثر هنری است
وقتی قو آواز میخواند
در باب سرباره
شال گردن ابر یشمی زرشکی
در باب مواد شیمیایی
چه کسی کشورم را برداشت
مرد سیب زمینی
آسمان ز یر پا، زمین بالای سر
در باب ملال
برادر علی البدل
جای خالی زیر خط
سیم مینکوفسکی
سگهای سیاه
یک قاشق این ور و آن ور
روزی فرشتۀ گرسنگیام وکیل بود
یک نقشه دارم
بوسۀ حلبی
راه و رسم جهان
خرگوش سفید
دلتنگی؛ مهمان ناخوانده
لحظۀ فرخنده
بی احتیاطی مسری است
در باب خوشحالی در اردوگاه
زندهایم. تنها یک بار زندگی میکنیم
روزی در خیابانهای باشکوه
قدم خواهم زد
بنیادین، مثل سکوت
نیروی مقاومت
آیا در وین فرزندی داری
عصا
دفترهای خطدار
من هنوز پیانو هستم
در باب گنجها
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب اردوگاه عذاب |
نویسنده | هرتا مولر |
مترجم | شروین جوانبخت |
ناشر چاپی | نشر خوب |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 270 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-6983-21-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی خارجی |