معرفی و دانلود کتاب صوتی سفر سیلکا: براساس داستانی واقعی از عشق و استقامت

معرفی کتاب صوتی سفر سیلکا: براساس داستانی واقعی از عشق و استقامت

روایتی شگفت‌انگیز از استقامت و عشق! هدر موریس در کتاب صوتی سفر سیلکا داستان تکان‌دهنده و واقعی دختری را روایت می‌کند که مدتی را در اردوگاه آشویتس زندانی بود و مورد آزار فراوانی قرار گرفت، اما در نهایت به پختگی و شجاعت رسید. این رمان جذاب که به نوعی مرتبط با داستان «خالکوب آشویتس» است، در سال 2019 نامزد جایزه بهترین داستان تاریخی گودریدز شد.

درباره کتاب صوتی سفر سیلکا:

سیلکا در شانزده‌سالگی به اردوگاه آشویتس فرستاده می‌شود. زیبایی او در آنجا توجه فرماندهٔ اردوگاه را جلب می‌کند و باعث جدا کردنش از بقیهٔ زندانی‌ها می‌شود. تن‌دادن به خواسته‌های جنسی دو افسر نازی راه نجات سیلکا از اردوگاه است. بعد از مدتی او را به نگهبانی ساختمانی که محل قتل زنان است می‌گمارند و او در طی این مدت رنج می‌کشد و هم‌زمان قوی‌تر می‌شود.

بعد از پایان جنگ، سیلکا تصور می‌کند که درد و رنجش به پایان رسیده، اما اتهام همکاری او با رژیم نازی از طرف روسیه او را دوباره محکوم به زندانی بودن در اردوگاه‌های کار اجباری گولاگ می‌کند. سیلکا در تمام این مدت با وجود تمام سختی‌هایی که کشید، میل به زنده ماندن را در خود تقویت کرد و در نهایت موفق شد جان سالم به در ببرد. پانزده سال تحمل تمام فشارها، حقارت‌ها و تجاوزها او را واداشت که نیروی نهان درونش را بیابد؛ نیروی عشق!

هدر موریس در کتاب سفر سیلکا (Cilka's Journey) استقامت افرادی را به تصویر می‌کشد که حتی در بدترین و سخت‌ترین شرایط، ارزش‌هایی همچون دوستی و عشق را فراموش نکردند و تمام تلاششان را برای بقای خود و هم‌نوعانشان به کار گرفتند. موریس این بار هم با روایت تاریخ هولناک جنگ جهانی دوم، جنایات انسانی را طوری توصیف کرده که گویی در جلوی چشمانتان در حال رخ‌دادن هستند.

نویسنده داستان زندگی سیلکا را از زبان «لالی سوکولوف»، کسی که داستان زندگی‌اش را در رمان «خال‌کوب آشویتس» نوشت، شنیده بود. لالی، سیلکا را از زمانی که در اردوگاه کار اجباری بود می‌شناخت و طی مصاحبه‌هایی که با موریس داشت، تمام داستان او را برایش روایت کرد. زندگی سیلکا را می‌توان نوعی حرکت به‌سوی قدرت والای روح انسانی و استقامت به‌خاطر میل به بقا دانست.

نکوداشت‌های کتاب صوتی سفر سیلکا:

- در ادامهٔ داستان هیجان‌انگیز خالکوب آشویتس، موریس داستان زنی را روایت می‌کند که از آشویتس جان سالم به در می‌برد، اما دوباره محبوس می‌شود. داستان جذاب موریس پیام‌رسان این است که مهربانی را حتی در داخل گولاگ نیز می‌توان یافت. (پابلیشرز ویکلی - مجله خبری تجاری هفتگی در آمریکا)

- بر اساس یک داستان واقعی! داستانی غم‌انگیز و درعین‌حال تأثیرگذار درباره زنده ماندن در اردوگاه‌های کار اجباری. اثری تکان‌دهنده که نشان از قدرت مهربانی، نبوغ و امید می‌دهد. (پیپل - هفته‌نامه آمریکایی)

- من این کتاب را بدون قیدوشرط به همه توصیه می‌کنم، خواه صدها داستان هولوکاست را خوانده باشند یا هیچ. (گرام سیمسیون - نویسنده، فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه‌نویس استرالیایی)

- سفر سیلکا گزارشی به‌یادماندنی از جزئیات زندگی زنان در گولاگ ارائه می‌دهد. (جویش کرونیکل - هفته‌نامه منتسب به یهودیان انگلیس)

- داستانی مسحورکننده درباره شجاعت و عشق. (Library Journal - نشریه تجاری آمریکایی)

- اگرچه موضوع آن غم‌انگیز است، اما این رمان یک داستان الهام‌بخش و در نهایت نشاط‌آور از قدرت و بقا را روایت می‌کند. (ماهنامه گود هاوس‌کیپینگ)

کتاب صوتی سفر سیلکا مناسب چه کسانی است؟

اگر به رمان‌های تاریخی و داستان‌های واقعی مربوط به جنگ جهانی دوم علاقه دارید، شنیدن این رمان صوتیِ تأثیرگذار برایتان جذاب خواهد بود.

هدر موریس را بیشتر بشناسیم:

این نویسندهٔ نیوزلندی شهرت اولیه‌اش را به‌خاطر نگارش رمان خالکوب آشویتس به دست آورد. او قبل از شروع نویسندگی در یک بیمارستان دولتی کار می‌کرد و هم‌زمان خواندن و نوشتن فیلمنامه را آغاز کرده بود. آشنایی هدر موریس (Heather Morris) با لالی سوکولوف زندگی‌اش را تحت‌تأثیر قرار داد و آن زمان بود که تصمیم گرفت داستان زندگی او را بنویسد.

وی در ابتدا داستان لالی را به‌عنوان فیلمنامه نوشت که در مسابقات بین‌المللی فیلم‌نامه نیز رتبه بالایی کسب کرد. اما پس از مدتی تصمیم گرفت آن را تبدیل به رمان کند.

در بخشی از کتاب صوتی سفر سیلکا می‌شنویم:

یکشنبه شبی که فرصتی می‌یابند تا زیر نور خیره‌کنندهٔ خورشید بالا سرشان که از میان ابرها بیرون‌زده، اطراف اردوگاه قدمی بزنند و لذتی ببرند، النا ملتمسانه می‌گوید: «تو قول دادی سیلکا. خواهش می‌کنم به قولت عمل کن.» سیلکا می‌گوید: «میدونم.» او دلش برای جوزی بیشتر از همه تنگ شده است. اما هنوز نمی‌داند با معتمدان زندان که چشم از او برنمی‌دارند چه کند؛ چون ممکن است هرکس را که به او نزدیک باشد تهدید کنند.

البته خیالش راحت است که فقط بعد از پایان شیفتش سروکلهٔ آن‌ها پیدا می‌شود. وقتی به خوابگاه بیست و نه برمی‌گردد، هرگز اثری ازشان نمی‌بیند: «فردا میرم اتاق کودکان و به جوزی پیغام میدم که وقتشه شما ناشا رو ببینید.» الگا در بخش زایمان کار می‌کند. اما تا به حال جوزی را ندیده است. فقط وقتی مادر و نوزادی را به اتاق نوزادها برده بود، ناشا را آن‌جا دیده بود.

به احتمال زیاد ساعت کار جوزی در ساختمان اداری، طولانی‌تر از ساعت کار اوست. النا می‌گوید: «ببخشید مدام بهت پیله می‌کنم. چند هفته‌ایه که انگار از چیزی نگرانی. من و بقیه واقعا دلواپست شدیم. شاید دیدن ناشا و جوزی کمکت کنه.»

فهرست مطالب کتاب صوتی