معرفی و دانلود کتاب آخرین پیچ

عکس جلد کتاب آخرین پیچ
قیمت:
۲۵,۵۰۰ تومان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب آخرین پیچ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب آخرین پیچ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب آخرین پیچ

کتاب آخرین پیچ به قلم مارتین والزر، رمانی پر پیچ و خم و خواندنی‌ست که داستان مردی سال‌خورده و تغییر نگرشش به زندگی را روایت می‌کند. راوی داستان از درگیری‌های روزمره، به دیواری سفید برای یافتن آرامش پناه می‌برد.

درباره کتاب آخرین پیچ:

مارتین والزر (Martin Walser) داستان مرد سالخورده‌‎ای را برایمان روایت می‌کند که تصمیم گرفته خشم و آشوب درونی‌اش را با نگاه کردن به دیواری سفید به آرامش تبدیل کند. او می‌خواهد از تمام بدی‌ها، کینه‌ها و کدورت‌های گذشته دور باشد؛ در سکوت زندگی کند و با کسی در ارتباط نباشد. آخرین پیچ (Statt etwas oder Der letzte Rank) استعاره‌ای از رسیدن و به پایان بردن مراحل سخت زندگی‌ست.

این اثر که یکی از شاخص‌ترین کارهای اخیر والزر به حساب می‌آید، درونمایۀ آزادی‌خواهانه‌اش سبب توجه طیف گسترده مخاطبان و منتقدین شده است. در گوشه گوشۀ رمان شما با حس رهایی راوی از قید و بند ظواهر دنیوی همراه می‌شوید.

خواندن کتاب آخرین پیچ به چه کسانی توصیه می‌شود؟

تمامی علاقمندان داستان‌های خارجی به ویژه رمان‌های آلمانی را به خواندن این اثر دعوت می‌کنیم.

با مارتین والزر بیشتر آشنا شویم:

یکی از برجسته‌ترین و شناخته‌شد‌ه‌ترین چهره‌های ادبی و داستان‌نویسی آلمانی معاصر، مارتین والزر، مارس1927 دیده به جهان گشود. او تحصیلاتش را در زمینه ادبیات، فلسفه و تاریخ ادامه داد و از دانشگاه توبینگن فارغ‌التحصیل شد. وی مدت‌ها به اجرای تلویزیونی در یکی از شبکه‌های آلمانی جنوبی مشغول بود و سپس علاقه‌اش به نویسندگی شکوفا شد. از جمله آثار برتر این داستان‌نویس خوش‌استعداد می‌توان به فواره، دفاع از دوران کودکی و ازدواج‌های فیلیپس بورگ اشاره کرد. وی به افتخاراتی همچون کسب جایزه صلح انتشارات کتاب در آلمان نائل آمده است.

در بخشی از کتاب آخرین پیچ می‌خوانیم:

مرد کلاه را روی صورتش پایین کشید، یقۀ پالتو را بالا داد و بیرون رفت، اما به هیچ‌وجه نمی‌دوید، حالت تحقیرآمیزانۀ عجله نداشت، فقط با شتاب بسیار راه می‌رفت، مهم نبود به کجا. بیرون انبوهی از مردم وجود داشت. فکری آنی به ذهنش رسید که جدی نبود. گویی انتظارش را می‌کشیدند. تا جایی که چشم کار می‌کرد خیابانی بود که هیچ وسیلۀ نقلیه‌ای اجازۀ ورود نداشت، و بلافاصله نیز نقل‌قولی مناسب به ذهنش رسید: «اینجا انسانم، اینجا می‌توانم باشم.» یا اینکه: «اینجا می‌توانم انسان باشم؟» مرد این آخری را بیشتر دوست داشت.

حتی لحظه‌ای به‌دلیل یافتن جهت مکث نکرد. احساس می‌کرد همۀ مردم با او همراه‌اند. این فکر دوباره جدی نبود، اما این شدت احساسات که هیچ باعث نگرانی‌اش نمی‌شد از کجا می‌آمد؟ حالا هرجا که می‌رفت، با مردم آنجا احساس غریب‌گی نمی‌کرد و با آن‌ها یکی بودن را تجربه می‌کرد.

نه غروب بود و نه شب، اما روز هم نبود، فقط زمانی خالص. مرد مزاحم نبود. جزء آنها بود. اهمیت نداشت که آیا آن آدم‌ها این را می‌دانستند یا نه. او به هیچ‌چیز به‌اندازۀ جزء آن‌ها بودن معتقد نبود. به اصطلاحِ تابعیت فکر کرد و لب‌هایش را ورچید، گویی همین حالا کسی از او تعریف کرده باشد. در اصل آنچه اهمیت داشت این بود که او بخشی از آن‌ها محسوب می‌شد. نه بحث، نه نظریه، نه گفتمان. گام‌هایش اغراق‌آمیز بودند، شتابش فروکش نکرد، اما به‌هیچ‌روی شتابان به‌نظر نمی‌رسید. اطمینانی بی‌نظیر در گام برداشتن داشت.

ذره‌ای هم ناراحت یا دستپاچه نبود. گویا هیچ‌وقت جزء دیگران نبوده، وگرنه، حال این احساس جزء دیگران بودنش او را آن‌قدر متأثر نمی‌کرد. به واژۀ تابعیت اندیشید، و حتی پوزخند زد. اکنون دیگر چه کاری بود که از پسش برنیاید! نه خسته بود نه عرق کرده، و سردش هم نبود. با شتاب راه می‌رفت، بی‌‌مشکل، و هیچ‌چیزی تجربه نمی‌کرد به‌جز بخشی از دیگران بودنش را، و این بایستی لابد به‌دلیل تابعیتش بوده باشد. عجب کلمه‌ای! کلمه‌ای چون طاقِ نصرت! و به‌راستی اگر همیشه بخشی از دیگران می‌بود، حال در این زمان بی‌آلایش، جزء دیگران بودن یا تابعیتش را این‌چنین تجربه نمی‌کرد! به این گفته اطمینان داشت. باید فقدانی وجود داشته باشد، فقدانی در جزء دیگران بودن یا فقدانی در تابعیت، بی‌گمان فقدانی تاریخی، و بعد این حرکت اخیر! این زمان ناب! این تازش احساسات! درست نتیجۀ همان فقدان تاریخی. او بی‌خبر از هرچیز جلوی در رفته، کلاه را به‌سمتِ صورتش پایین کشیده، یقۀ پالتو را بالا داده و دست‌به‌کار شده بود. نه، این درست نبود، به هیچ‌روی دست‌به‌کار نشد بلکه حرکتی کرد. هیچ اثری از دست‌به‌کار شدن نبود. هرچه بود بیشتر درونش بود. لبریز بود از توانایی راه رفتن.

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب آخرین پیچ
نویسنده
مترجمسارا کیان راد
ناشر چاپیانتشارات کتاب کوله پشتی
سال انتشار۱۳۹۹
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات136
زبانفارسی
شابک978-600-461-025-4
موضوع کتابکتاب‌های ادبیات مدرن
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب آخرین پیچ

هیچ نظری برای این کتاب ثبت نشده است.

راهنمای مطالعه کتاب آخرین پیچ

برای دریافت کتاب آخرین پیچ و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.