معرفی و دانلود کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه

معرفی کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه

کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه داستان پیرمرد تنها و مهربانی به نام کارل است که در یک کتابفروشی کار می‌کند و به کتاب‌ها عشق می‌ورزد. او در جریان رساندن کتاب‌ها به دست مشتریان دوستان زیادی پیدا می‌کند، تا اینکه یک روز دخترک کوچک و شیرینی سر راه او قرار می‌گیرد و سعی می‌کند در تحویل دادن کتاب‌ها همراه او شود. این کتاب را کارستن هن به نگارش درآورده است و در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های بین‌المللی قرار دارد.

درباره‌ی کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه

بیشتر کسانی که به کتاب خواندن علاقه‌مند هستند، یک لیست بلندبالا از کتاب‌هایی دارند که می‌خواهند در آینده بخوانند. هرچقدر هم که مطالعه کنند، همیشه کتاب‌هایی برای خواندن باقی می‌ماند و باز هم آثار کوتاه و بلندی هستند که پشت سر هم ردیف شوند و لیست کتاب‌خوان‌ها را پر نگه دارند. کتاب‌ها دیر یا زود و از راه‌های مختلفی خواننده‌هایشان را پیدا می‌کنند. ممکن است صد سال طول بکشد، اما قطعا به خواننده‌های خودشان می‌رسند. یکی از رمان‌هایی که امروز به دست شما می‌رسد و در قلب شما جا می‌گیرد، کتاب کتابفروشی خانه به خانه (The Door-to-Door Bookstore) به قلم کارستن هن (Carsten Henn) است.

اما ماجرای کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه چیست که هر کتاب‌خوانی را به خودش جذب می‌کند؟ ‌بله، قرار است به یک کتابفروشی قدیمی برویم. این کتابفروشی جذاب که ساختمان آن به یک اثر هنری متعلق به دوره‌ی باروک شباهت دارد، در جنوب آلمان واقع شده و پیرمردی به نام کارل کُلهف در آن کار می‌کند. کارل هفتادودو سال دارد و هرگز ازدواج نکرده است. او عاشق کتاب‌هاست و سال‌ها در کتابفروشی مشغول به کار بوده، اما مدیر کتابفروشی عوض می‌شود و این مدیر جدید که سابینه گروبر نام دارد، اصلا از کارل خوشش نمی‌آید. او حیطه‌ی کاری کارل را به تحویل کتاب محدود می‌کند و عملا کار در کتابفروشی را از او می‌گیرد. بنابراین کارل هر روز کتاب‌های مختلفی را به دست کتابخوان‌های مختلفی می‌رساند و گپ‌وگفت گرمی هم با هرکدام از آن‌ها دارد.

یک روز دختر کوچکی به نام شاشا سر راه کارل قرار می‌گیرد و به او اصرار می‌کند که در تحویل دادن کتاب‌ها همراهش باشد. کارل از این ایده خوشش نمی‌آید اما وقتی اصرار دخترک و البته هوش و ذکاوت او را می‌بیند، می‌پذیرد که با هم کتاب‌ها را به دست مشتریان برسانند. شاشا با معصومیت و بازیگوشی‌های شیرینش زندگی کارل و تمامی مشتریان را زیرورو می‌کند.

نویسنده ساختار کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه را در هفت فصل پی‌ریزی کرده است. هر کدام از فصل‌ها نام یک رمان معروف را بر خود دارند. کتاب سرشار است از نام نویسندگان و آثار ادبی مختلف که لیست کتاب‌های در دست انتظار شما را بلند و بلندتر می‌کنند. داستان فضای گرم و آرامی دارد و از خلال ماجرای زندگی کارل، با شخصیت‌های مختلفی آشنا می‌شویم که هر کدام به جذابیت‌های رمان اضافه می‌کند.

راضیه سرحدی کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه را به فارسی برگردانده است. این کتاب در فهرست کتاب‌های پرفروش بین‌المللی قرار دارد و مؤسسه‌ی انتشارات فلسفه آن را با گویندگی اکبر یاری به انتشار رسانده است.

نکوداشت‌های کتاب کتابفروشی خانه به خانه

• داستانی لذت‌بخش که خوراک مطالعه در یک تابستان جالب است. (لس آنجلس تایمز)
• این کتاب شاد و جادویی از دوستی‌هایی می‌گوید که به خاطر کتاب‌ها شکل گرفته‌اند. (نشریه‌ی ان پی آر)
• کارستن هن کتابی شاعرانه و عاطفی نوشته است که از قدرت جادویی کتاب‌ها می‌گوید. تمام کتاب‌خوان‌ها از این رمان بسیار لذت خواهند برد. (روزنامه‌ی آخنر زایتونگ)
• کتاب کتابفروشی خانه به خانه رمانی است که با آن زندگی می‌کنید. این رمان اعتماد به نفستان را بالا می‌برد، به قلبتان گرما می‌دهد و هر کس که قدر کتاب‌ها را می‌داند، از آن لذت می‌برد. (نشریه‌ی بریجیت)
• بهترین و گرمابخش‌ترین کتابی که یک خواننده می‌تواند برای امسال آرزو کند. این کتاب شما را در آغوش می‌کشد و در میان بازوهایش نگه می‌دارد. (Deutschlandfunk)
• یک بچه‌ی دوست‌داشتنی زندگی یک پیرمرد تنها را زیرورو می‌کند. این ایده‌ی مرکزی کتاب حاضر است که در آثار دیگر هم زیاد دیده‌ایم. کارستن هن با شخصیت‌های قدرتمندی که خلق کرده، به شدت همدلی شما را برمی‌انگیزند. (نشریه‌ی آلمانی کولنر اشتات آنتاسیفر)

اقتباس سینمایی از کتاب کتابفروشی خانه به خانه

اندی روگنهاگن (Andi Rogenhagen) و چاو انگو (The Chau Ngo) سناریویی با الهام از کتاب کتابفروشی خانه به خانه نوشته‌اند و چاو انگو آن را به فیلم تبدیل کرده است. تاریخ انتشار این فیلم ژانر کمدی درام، اکتبر سال 2024 است. کریستوف ماریا هربست و ‌یونا بنت در نقش کارل و شاشا در این فیلم سینمایی نقش‌آفرینی کرده‌اند.

کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه برای چه کسانی مناسب است؟

اگر از آن جمله آدم‌هایی هستید که به کتاب عشق می‌ورزند و از هرچه که با کتاب و کتاب خواندن مرتبط باشد، لذت می‌برند، به کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه گوش بدهید.

در بخشی از کتاب صوتی کتابفروشی خانه به خانه می‌شنویم

با‌دقت کتاب‌فروشی را که به آن می‌گفت خانه، از زیر نظر گذراند؛ دنبال آثار ادبی جدیدی می‌گشت که در انتظار معرفی به مشتریان بودند. همیشه خودش را به یک ساحل‌گرد تشبیه می‌کرد که فقط با یک نگاه می‌توانست رد انبوه گنج‌های پنهانِ آماده‌ی تصاحب را بزند و از زیر شن‌های زبر و خشن بیرون بکشد. هرچند، وقتی یکباره نگاهش به اُرسل شیفر افتاد، دریک‌آن تمام گنج‌ها را از یاد برد. اُرسل طوری صمیمانه به او لبخند زد که انگار کارل ترکیبی از تمام شخصیت‌های مرد جذاب داخل کتاب‌هایی بود که در این سال‌ها به او پیشنهاد خواندنشان را داده. در‌حقیقت، کارل به هیچ‌یک از آن شخصیت‌ها شباهتی نداشت. زمانی شکمش کمی بزرگ بود، ولی با گذشت سال‌ها آب رفته بود، درست مثل موهای سرش که انگار عهد بسته بودند با هم ناپدید شوند. حالا، در سن هفتادودو‌سالگی نحیف شده بود، هرچند هنوز هم همان لباس‌های قدیمی را، که حالا دیگر برایش بزرگ بودند، به تن می‌کرد. رئیس قبلی‌اش، پدر سابینه، به او گفته بود که ظاهرش کم‌کم داشت طوری می‌شد که انگار تنها منبع تغذیه‌اش کلمات داخل کتاب‌هایش‌ بودند و مشخصاً هم کربوهیدرات‌شان به‌طرز وحشتناکی کم بود. کارل هم همیشه در جواب می‌گفت: «اما پرمحتواهستند.»

کفش‌های چرمی سیاه و ضخیمی که به پا داشت، زمخت، سنگین و آن‌قدر محکم بودند که یک عمر دوام می‌آوردند. از نظر کارل، جوراب خوب هم جزء واجبات بود. این‌ها را با یک لباس کارِ سبز زیتونی و ژاکت یقه‌داری از همان رنگ سِت کرده بود.

روی سرش یک کلاه ماهی‌گیری لبه‌نازک گذاشته بود تا از چشم‌هایش در برابر باران و نور خورشید محافظت کند. به‌جز هنگام خواب، هیچ‌وقت حتی داخل فضاهای سرپوشیده هم آن را از سرش برنمی‌داشت. به‌نوعی، بدون کلاهش احساس می‌کرد که کاملاً پوشیده نیست. جدای از آن، هیچ‌وقت پیش نیامده بود که کسی او را بدون عینکی که قابش را چند دهه پیش از یک عتیقه‌فروشی خریده بود، ببیند. پشت قاب عینک، چشمانی تیزبین با نشانه‌هایی از یک عمر مطالعه‌ی زیر نور ضعیف، دیده می‌شد.

کارل گفت: «خانم شیفر، خوشحالم که می‌بینمت.» و هم‌زمان با اُرسل شیفر که قدمی به‌سمتش برداشت و از سابینه گروبر فاصله گرفت، او هم به‌طرف اُرسل آمد. «اجازه دارم که برای مطالعه‌ی پیش از خواب، یک کتاب فوق‌العاده پیشنهاد کنم؟»

فهرست مطالب کتاب صوتی