معرفی و دانلود کتاب کسی از آینده خبر ندارد

معرفی کتاب کسی از آینده خبر ندارد

در میان ویرانه‌های یک جهان روبه‌پایان، جاندارانی از انفجارهای اتمی جان سالم به در برده‌اند و حالا قرار است در کتاب کسی از آینده خبر ندارد، پنجره‌ای رو به آینده‌ای جدید برای ما باز کنند؛ پنجره‌ای که در آن گاه بزرگ‌ترین ترس‌های انسانی‌مان و گاه معمای یک قتل اسرارآمیز را می‌بینیم. مجید ادیب زاده، نویسنده‌ی این داستان آخرالزمانی قرار است در این رمان تخیلی و جنایی، روایتگر ماجرای پرده برداشتن از قتلی اسرارآمیز به دست کارآگاه گربه باشد.

درباره‌ی کتاب کسی از آینده خبر ندارد

ما در این دنیا محبوس شده‌ایم و راهی برای خروج از آن نداریم، اما نویسندگان مهارت عجیبی در شکافتن پرده‌ای دارند که به دور این دنیا پیچیده شده است. آن‌ها آن‌قدر نوک‌تیز قلم خود را بر روی پوسته‌ی حائل میان ما و دنیای تخیلی فشار می‌دهند که در نهایت راهی برای چشم دوختن به گوشه‌ای از آن جهان پیدا می‌کنند. کتاب کسی از آینده خبر ندارد، داستان پافشاری این نویسنده برای خلق جهانی شگفت و آخرالزمانی، تنها باتکیه‌بر تخیل است. او در میان ما زندگی می‌کند، از هوایی تنفس می‌کند که ما آن را در مشاممان احساس می‌کنیم و همان لباس‌هایی را برتن می‌کند که همه‌ی ما می‌پوشیم، اما کلمات اسرارآمیز او روایتگر داستانی است که ماورای نبوغ و تخیل بشر است.

کتاب کسی از آینده خبر ندارد، داستان به‌پاشدن جهنمی آخرالزمانی است. داستان نابود شدن کره‌ی زمین با بمب‌های اتمی و سپس تولد دنیایی نو، اما غریب! در این جهان تازه، جاندارانی که از این حادثه‌ی اتمی مرگبار جان سالم به در برده‌اند تصمیم می‌گیرند تا منطقه‌ای مناسب برای سکونت انتخاب کنند و بعد از این‌که اولین نسیم آرامش در شهر پیچید، انسان‌ها و حیوانات هر دو در کنار هم دست به تأسیس حکومتی مستحکم بزنند. داستانی که مجید ادیب زاده در عمق جادویی‌ترین تخیلاتش برای ما به روایت درآورده است در همین‌جا پایان نمی‌گیرد. او ما را به‌سوی پایتخت این حکومت می‌کشاند، جایی که در آن کارآگاه گربه قصد دارد تا به حل کردن معمای قتل یکی از ژنرال‌های رده‌بالای ارتش این جمهوری تازه‌تأسیس بپردازد.

کتاب کسی از آینده خبر ندارد، نوشته‌ی مجید ادیب زاده است. او در نوشته‌های خود تلاش بسیاری دارد تا در عین روایت کردن ماجرایی داستانی و گیرا، به شرح و تفصیل مسائل و مشکلات انسانی همچون جنگ، تضاد و اختلاف، فساد سیاست‌مداران و خطرهای جبران‌ناپذیر قدرت بپردازد. وظیفه‌ی انتشار این کتاب برعهده‌ی انتشارات الفبای فرهنگ بوده است.

کتاب کسی از آینده خبر ندارد برای چه کسانی مناسب است؟

افرادی که دوست دارند به آینده‌ی جهان به شیوه‌ای متفاوت بنگرند و در عین لذت بردن از حل کردن ماجرای قتل ژنرال، به پاسخ عمیق‌ترین مشکلات و مسائل اجتماعی و اخلاقی انسان بپردازند، می‌توانند از مطالعه‌ی این داستان جذاب تخیلی لذت بسیاری ببرند.

در بخشی از کتاب کسی از آینده خبر ندارد می‌خوانیم

فردای آن روز در پایتخت غوغا بود. همه داشتند از حادثه‌ی روز قبل صحبت می‌کردند. هیچ روزنامه‌ی چاپ صبح یا عصری نبود که تیتر اصلی خودش را به این خبر اختصاص نداده باشد. بسته به اینکه روزنامه‌های پایتخت، دیدگاه چه گروه یا تفکری را بازتاب می‌دادند، این تیترها به‌شدت از هم متفاوت بود. روزنامه‌های محافظه‌کار، تیترهای اصلی‌شان را روی موضوعاتی چون خیانت ژنرال به همسرش متمرکز کرده بودند و چپ‌ها، آشوب‌های خیابانی ناشی از این حادثه را، بهانه‌ای برای نقدها و حمله‌های خود به محافظه‌کاران یافته بودند.

اتفاقی که این وسط بیشتر از همه مهم بود، آزاد شدن سرهنگ به‌خاطر سرنخ جدید بود. با اینکه روباه جوان از بالای ساختمان به پایین پرت شده و مرده بود، ولی همین علت می‌توانست باعث رفع سوءظن از سرهنگ باشد. بعد از این حادثه، پلیس ویژه از دوباره دست به تحقیقات تازه‌ای زد و کارآگاهان پلیس این‌طور فرض کردند که روباه جوان، وقتی فهمیده که همه از راز قتل سر درآورده‌اند، به بالای ساختمانی در نزدیکی خانه‌اش فرار کرده و از ترس دستگیری و محکومیت، خودش را از آن بالا به پایین انداخته و خودکشی کرده است. پلیس ویژه نتوانسته بود آن زن جوان را پیدا کند. بنظر می‌آمد که زن جوان مدت‌ها قبل از منتشر شدن این خبر، از پایتخت رفته بود. آن‌ها در گزارشی که تهیه کرده بودند، این فرضیه را مطرح کردند که زن جوان می‌دانسته که نامزدش، ژنرال را به قتل رسانده و از ترس اینکه این خبر برملا شود، خودش را گم‌وگور کرده تا کسی او را پیدا نکند. حتی این احتمال مطرح شد که ممکن است زن جوان هم در قتل مشارکت داشته باشد. تحقیقات اولیه به‌اندازه‌ای قانع‌کننده بود که دادستان پایتخت، حکم آزادی و منع تعقیب سرهنگ را صادر کرد.

فهرست مطالب کتاب

کسی نمی‌داند نتیجه دیوانگی چیست
زندگی در یک روز عادی
ما برای ایمان‌مان زندگی می‌کنیم
بن‌بست، انتهای راه نیست
گذشته بازیچه‌ی آینده
سرنخی برای پوشاندن سرِ نخ؟!
وقتی برای باورش دیگری را کشت
سوال‌هایی که جوابی نیافت!
هیولا دست‌پرورده‌ی باورهای ماست
چهره‌ای دیگر از تمدن جدید؟!