معرفی و دانلود کتاب خانهی امن
برای دانلود قانونی کتاب خانهی امن و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب خانهی امن
خیابان را دود گرفته است. بمب نزدیک کاخ وحدت منفجر شده. مشخص نیست کدام گروه عامل بمبگذاری است. اسلامگرایان یا قاچاقچیان؟ فرقی نمیکند. نتیجه یکی است: قتل مردم. کتاب خانهی امن نوشتهی آنیکا میلیسیچ استنلی ما را به زیرپوست شهرهای تاجیکستان میبرد؛ به روزمرگیهای مملو از آشوب و دلهرهی دو زن به نامهای «نرگس» و «هریت»؛ یکی فقیر و ستمدیده و دیگری ثروتمند و تبعهی بریتانیا. این کتاب روایتگر وضعیت سیاسی و اجتماعی تاجیکستان و شرایط زنان این سرزمین است.
دربارهی کتاب خانهی امن
همهچیز بوی بدبختی میدهد. بوی خون و خاک و دود. برای پیدا کردن فلاکت نیازی نیست جای دوری بروید. حیاط خانهی نرگس گویای همهچیز است. در زمستان فقط آب سرد وجود دارد و انگار از دیوار گچی و بدون رنگ اتاق برف میبارد. در تابستان هم آب خنک یک رویاست و همهچیز به اوضاع جهنم شباهت دارد؛ عجیب اینجاست که هیچکس از این مصیبت هر روزه تعجب نمیکند و از زندگی توقع بیشتری ندارد؛ اما تمام این فلاکتها قابل تحمل میشد اگر نرگس میدانست که شوهرش کجاست و فرزندش در کنارش زندگی میکرد. حالا او وسط اتاق ایستاده؛ با حولهای نمدار و کهنه که به دور خود پیچیده است. سعی میکند به خانهی خانم هریت و آقای هنری فکر کند؛ به آن کاخ مجلل و زیبا که انگار واقعاً در انگلستان قرار دارد، نه تاجیکستان. نرگس دمپاییهای مندرس و پارهاش را به پا و لباسهای نخنما شدهاش را به تن میکند. زمان از دستش فرار کرده و باید هرچه زودتر به خانهی آن زن و شوهر انگلیسی برسد تا مثل روزهای قبل از فرزندانشان نگهداری و از مهمانانشان پذیرایی کند. کتاب خانهی امن (The Disobedient Wife) ما را به شهر و سرزمینی میبرد که برخلاف نام این داستان، امن نیست. انفجارهای متعدد و جولان قاچاقچیان و گروههای تروریستی معمولیترین اتفاقاتی است که در این سرزمین رخ میدهند. آنیکا میلیسیچ استنلی (Annika Milisic-Stanley) تاجیکستانی نیست اما در شهرهای این سرزمین زندگی کرده و مختصری از رنجهای مردم، بهخصوص زنان، این کشور، را برای ما بازگو میکند.
در راه خانهی خانم هریت و آقای هنری، چهرهی فیضالله از پیش چشمهای نرگس کنار نمیرود. از زمانی که شوهرش برای پیدا کردن کار به روسیه رفته، خانوادهی همسرش او را از دیدن و زندگی در کنار پسرش محروم کردهاند؛ البته خوشبختانه دخترش بنفشه که ثمرهی ازدواج اولش است هنوز در کنار اوست. خانم هریت در بالکن منتظر نشسته است و از بلایی که در آیندهی نزدیک بر زندگیاش آوار خواهد شد بیخبر است. او نمیداند چه حادثهای در انتظارش است. منشی همسرش که دختری زیبا و جوان است را نمیشناسد و خیالش از وفاداری همسرش راحت است. راجعبه بمبهای خوشهای که در پارک کنار محل کار شوهرش جاسازی شده و هر آن احتمال انفجارشان وجود دارد چیزی نمیداند. بزرگترین دغدغهاش شیطنتهای فرزندش و نافرمانی کارگران خانه است. او هنوز نمیداند رنج چیست و بوی باروت به مشامش نخورده؛ اما کشورهای جنگزده هیچکس را از بدبختی واگیردار خود محروم نمیکنند و حتی برای زن ثروتمند انگلیسی هم بازیهای تلخ بیشماری را در چنته پنهان کردهاند. آنیکا میلیسیچ استنلی در کتاب خانهی امن، ما را در جریان ماجرای زندگی این دو زن و حوادثی که در انتظارشان است میگذارد تا با رنج زنان سایر کشورهای محروم و توسعهنیافته بیشتر آشنا شویم.
کتاب خانهی امن با ترجمهی بیتا ابراهیمی در انتشارات کتابسرای نیک منتشر شده است.
کتاب خانهی امن برای چه کسانی مناسب است؟
اشک، آوارگی و خون زبان مشترک ساکنان جهان سوم است. ما یکدیگر را با زخمهای آشنا و دردهای یکسانمان میشناسیم. در سرزمینهای آشفته، انسان بودن جرم است و زن بودن گناهی نابخشودنی. کتاب خانهی امن ما را به کمی دورتر از سرزمینمان میبرد: تاجیکستان؛ جایی که برای همدلی با زنانش به تلاش زیادی نیاز نداریم و اندوهشان را میشناسیم. این داستان اجتماعی و سیاسی تنها گوشهای از دردهای مردمان و ستم علیه زنان را به خوانندگان خود نشان میدهد.
در بخشی از کتاب خانهی امن میخوانیم
نرگس لرزید و دکمههای کت برادرش را بست، دستکشهایش را به دست کرد و پتوی بچه را مرتب کرد که مطمئن شود خوب روی لئو را پوشانده است. لئو بیدار شده بود، اما ساکت و صبور، مثل زنبوری چاق با آن لباس زمستانی سرهمیاش نشسته بود و چشمان آبیاش از لای کلاه پشمیای که صورتش را هم میپوشاند بیرون زده بود. گروهی سهنفره از دخترکان مرفه که بیشک خانوادههایی در روسیه داشتند با شلوارهای جین تنگ، تیشرتهای براق پولکدوزیشده و کفشهای پاشنهبلند رد شدند. ژاکتهای پشمی تُرک بدنهای ظریفشان را میپوشاند و با دیدن لئو لبخندی بر چهرههای آرایششدهشان نقش بست. زنی تنها با ژاکتی پاره در ایستگاه اتوبوس نشسته و با صبوری و چهرهای گرفته منتظر بود که یکی از اتوبوسهای بهجامانده از دوران شوروی بیاید و او را به آن سوی رود، به ارتفاعات، برساند. در تقاطعی که کاخ ریاستجمهوری قرار داشت، اتوبوسی برقی ایستاده بود و مردانی با دقت اتصال اتوبوس به سیم برق را با اهرمی قطع میکردند.
14 ژانویهی 2008، شمارش معکوس تاجیکستان: 12 ماه و 16 روز
به این نتیجه رسیدم که فقط در صورتی میتوانم دوباره خوشحال باشم که شغلی پیدا کنم. جرئت نکردم به هنری بگویم، ولی از دوستانم خواستم برایم کار پیدا کنند. حاضرم هر کاری در یک دفتر انجام بدهم، حتی کار داوطلبانه. راستش احتمالاً به نتیجه نمیرسم. تا همین حالا هم بعضی از دوستانم با من تماس گرفتهاند و گفتهاند که هیچ کاری برایم پیدا نکردهاند. پتی زنگ زد و گفت که شوهرش میگوید بدون مدرک و بدون دانستن زبان روسی یا تاجیکی جستوجو برای شغل بیفایده است. دوشنبه پر است از دختران محلی که به دنبال منشیگری هستند، دخترانی که احتمالاً باهوشتر، جوانتر و زیباتر از من هستند و حاضرند برای رؤسایشان هر کاری بکنن.
پس از تو میپرسم دفتر خاطراتم، زندگی من قرار است همین باشد؟ و تو خیلی رک و خیلی سرد به من جواب میدهی: بله، و بهتر است که این را بپذیری، وگرنه دیوانه میشوی.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب خانهی امن |
نویسنده | آنیکا میسیلیچ استنلی |
مترجم | بیتا ابراهیمی |
ناشر چاپی | انتشارات کتابسرای نیک |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 344 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-350-088-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی خارجی، کتابهای داستان و رمان سیاسی خارجی |