معرفی و دانلود کتاب پسر
برای دانلود قانونی کتاب پسر و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پسر
کاترین گیلبرت مرداک در کتاب پسر برندهی جایزهی نیوبری، ماجرای جذاب پسری را روایت میکند که در زمان فراگیری بیماری کشنده و دردناک طاعون در کشورش، به سفری دور و دراز میرود و در آنجا با اتفاقات گیجکننده و عجیبی روبهرو میشود.
دربارهی کتاب پسر:
داستان کتاب دقیقاً در شرایطی رخ میدهد که ما تجربهاش کردیم. کرونای قرن 21 چیزی از طاعون قرن سیزده اروپا کم ندارد و پسر داستان ما در بستر همان فضای غمانگیز و دردناک بیماری، تصمیم به سفری عجیب میگیرد و به سرزمینی به نام شناخت میرود؛ همان سفری که شازده کوچولوی دو سنت اگزوپری را راهی زمین و ماجراهایش کرد، دروتی و همراهانش را به ملاقات جادوگر شهر اُز برد و ماهی کوچولوی سیاه صمد بهرنگی را در اقیانوس ناشناختهها رها کرد.
در کتاب پسر (The Book of Boy) هیچچیز دقیقاً آنطور نیست که به نظر میرسد. پسرک گوسفند چران و گوژ پشت این داستان هیجانانگیز با ماجراهای نفسگیری مواجه میشود که با خواندنش از شنیدن تپشهای قلبتان لذت میبرید و دقیقاً آنجا که همهچیز از دست رفته به نظر میرسد، خیالانگیزترین راز فاش میشود.
جوایز و افتخارات کتاب پسر:
- برنده جایزه نیوبری سال 2019
- بهترین داستان کتابخانه عمومی شیکاگو
- انتخاب سردبیران فهرست کتاب
- بهترین کتاب سال وال استریت ژورنا
- یک کتاب قابل توجه ALA
نکوداشتهای کتاب پسر:
- داستان نبوغ، جسارت، ترس و لطافت، که در آن نه مرد و نه پسر آنطور که به نظر میرسد نیستند. (وال استریت ژورنال)
- خوانندگان جوان که شیفته تاریخ هستند، میتوانند این کتاب را مطالعه کنند. (فروشنده کلیولند دشت)
- سرگرمکننده و محسورکننده. یک انتخاب عالی برای افرادی که علاقهمند به داستانهای تاریخی، رئالیسم جادویی و پر رمز و راز هستند. (مجله آتلانتا)
کتاب پسر برای چه کسانی مناسب است؟
کاترین گیلبرت مرداک (Catherine Gilbert Murdock) خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانانی که علاقهمند به داستانهای تاریخی و فانتزی هستند، پیشنهاد میکند.
در بخشی از کتاب پسر میخوانیم:
زائر مسیرش را به طرف دره کج کرد. با عجله به دنبالش دویدم و بزها هم خودشان را به من رساندند، چون همه میدانستند که آن دره محل زندگی گرگهاست.
عمارت، آنجا، روی تپه قرار داشت و تاکستانها مثل چینهای دامن یک بانوی برازنده دورش را گرفته بودند. به عمارت اشاره کردم و گفتم: «سِر ژاک اونجاست ارباب.» «من رو ببر پیشش.» «اما...» نمیدانستم چه بگویم! برای همین حرفم را قورت دادم. «بله ارباب.»
به شیب تپه که رسیدیم بزها از همراهی دست کشیدند. هیچکس از ما در عمارت استقبال نمیکرد. من به خاطر قوز پشتم و بزها چون سروصدای سگها را درمیآوردند. زمانی که بانوی عمارت زنده بود از حضور ما خوشحال میشد. او بزها را دوست داشت و از خدمت من راضی بود، اما او دیگر نیست. خودش و سه فرزند زیبایش مردند و حالا زن دیگری قوانین عمارت را تعیین میکند.
با ورودمان به محوطهی عمارت سگها به طرفم دویدند. ما دوستان خوبی برای هم بودیم؛ من و سگها. بااینحال سگها فاصلهشان با زائر را حفظ کردند. میدانید که سگها با غریبهها رفتار محتاطانهای دارند. خودم را طوری میان سگهایی که دورم حلقه زده بودند جمع کرده بودم که بتوانم بقچهی زائر را از دست پوزههای کنجکاوشان در امان نگه دارم. در همین حال باید حواسم به سنگهایی هم که احتمالاً به طرفم پرت میشد میبود.
سِر ژاک در سایه نشسته بود. معمولاً هروقت هوا به اندازهی کافی خوب بود و میتوانست از شر تختخواب بوگندویش رها شود، او را به آن جا میآوردند. فرقی نمیکرد خدمه چقدر خواهش و التماس کنند. او حتی به حرف بانویش هم زمانی که زنده بود گوش نمیکرد و روی سرش کلاه نمیگذاشت. شاید کلاه سرش را اذیت میکرد. شاید هم تهماندهی عقلش میخواست همهی دنیا شاهد رنجکشیدنش باشند. شکاف روی جمجمهاش از آنسوی محوطه هم قابل دیدن بود. شکافی که روز مبارزه با نیزه روی سرش نشست. آن جا نشسته بود و درحالیکه به ناکجا خیره شده بود، آب از گوشهی دهانش آویزان بود.
زائر گفت: «اوه... اربابت اینه؟»
سرم را به علامت تأیید تکان دادم. خوشبختانه احتیاجی به توضیح بیشتر نداشتم.
سگها زائر را بو کردند ولی بهسرعت پوزههایشان را در هم کشیدند. حالا من هم به همراه هوای خنکی که وزید میتوانستم بوی تندش را که تا آنموقع متوجهش نشده بودم حس کنم.
صدای گوشخراشی بلند شد. «اگه ببینم تخممرغها رو حروم کردی چنان کتکی میخوری که چشمهات از حدقه بیرون بزنه... این کیه دیگه؟» آشپز از آشپزخانه بیرون آمد و دستانش را با لباسش پاک کرد. لباسی که روزی متعلق به بانوی من بود، اما الآن درزهایش از هم باز شده و سرآستینهایش با شیر ترشیده لک شده بود.
زائر سرش را به نشانهی سلام خم کرد اما کلاهش را برنداشت. «صبح بهخیر بانو. سکاندس هستم. زائری فروتن.» کلمهی «فروتن» در دهانش چرخید و خیلی کشدار ادا شد.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه ناشر
مقدمه
کارگاه ترجمه
همسفران
فصل اول: عزیمت
1. بیگانه
2. در ازای دعا
3. دنده، دندان، شَست دست، ساق پا، خاکستر، جمجمه، مقبره
4. طاعون
5. پل سنگی
6. قدمگاه سنپیتر
7. روز مراسم
8. دوراهی در مسیر
فصل دوم: دزد عتیقهی مقدس
9. عتیقهی دوم، دندان
10. حمام
11. ماجرای مقنعهی اشکآلود
12. سرقت
13. عتیقهی سوم، شَست دست
14. پسر کوچکی که سرما خورده
15. دردسر
16. فرشته
فصل سوم: فریب و مصیبت و خرابه
17. طرح هزارساله
18. پایین رودخانه
19. جوجهی تازه از تخم درآمده
20. ضربهای به ساق پا
21. روی دریا
22. آخر دنیا
23. تقلا
24. عتیقهی پنجم، خاکستر
فصل چهارم: ورود
25. ریش قرمز و ریش خاکستری
26. یک تصویر تقریبی
27. سر سن پیتر و سن پل
28. عتیقهی ششم، جمجمه
29. راهزنها و گرگها
30. عتیقهی هفتم، مقبره
31. پسرانگی
32. دنده، دندان، شَست دست، انگشت پا، خاکستر، جمجمه، خانه
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پسر |
نویسنده | کاترین گیلبرت مرداک |
مترجم | ندا احمدی، آرزو صبوری |
ناشر چاپی | انتشارات سیراف |
سال انتشار | ۱۴۰۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 259 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-96925-7-8 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی نوجوان |