معرفی و دانلود کتاب گودال گرگ‌ها

معرفی کتاب گودال گرگ‌ها

«زندگی خوب و شاد است و پرنده‌ها آواز می‌خوانند؛ اما ناگهان سروکله‌ی انسان پلیدی از راه پیدا می‌شود.» خیلی از قصه‌ها هستند که به این شیوه آغاز می‌شوند؛ اما داستان شخصیت‌های پیچیده‌ی کتاب گودال گرگ‌ها به همین سادگی‌ها پیش نمی‌رود. این بار ما در سمت خوب داستان با یک کهنه سرباز عصبانی و عجیب‌وغریب جنگ جهانی دوم روبه‌رو هستیم که با سه اسلحه این‌سو آن‌سو می‌رود و در سمت منفی داستان، دختربچه‌ای زیبا و به‌ظاهر معصوم داریم! نوشته‌ی لارن ولک پرفروش‌ترین اثر نیویورک‌تایمز است و قرار است به نوجوانان ایستادگی در دفاع از حقیقت را یاد بدهد.

درباره‌ی کتاب گودال گرگ‌ها

«حرف چه کسی را باید باور کنم؟» یکی از سخت‌ترین جنبه‌های زندگی در اجتماع مواجهه با انبوه شایعاتی است که از سوی افراد مختلف در یک جامعه، محله یا مدرسه پراکنده می‌شوند و ما باید تصمیم بگیریم که آن‌ها را باور کنیم یا نه. کتاب گودال گرگ‌ها (Wolf Hollow) نوشته‌ی لارن ولک (Lauren Wolk) داستانی است از بندبازی دختری نوجوان بر روی لبه‌ی باریک حقیقت. او باید به مردم شهر ثابت کند که درمورد کهنه سربازی که خسته و عصبانی از جنگ برگشته است و همیشه با خود اسلحه حمل می‌کند، اشتباه می‌کنند و در عوض یک دختر کوچولوی ناز است که بقیه را با رفتار خشونت‌آمیز خود تهدید می‌کند!

داستان کتاب گودال گرگ‌ها در پاییز 1943 و در پنسیلوانیا رخ می‌دهد، جایی که دختر کوچولویی به نام بتی وارد شهر می‌شود و با ورود به مدرسه، شروع می‌کند به قلدری کردن و آزار و اذیت آنابلا. اما مشکل از جایی شروع می‌شود که همه تصور می‌کنند که کسی که به آزار و اذیت بقیه می‌پردازد، کهنه سرباز عجیب‌وغریب شهر است که از جنگ جهانی دوم به خانه بازگشته است و وضعیت روحی مناسبی ندارد.

کتاب گودال گرگ‌ها نوشته‌ی لارن ولک است. ترجمه‌ی این کتاب را سمیه سادات اکبرنیا به انجام رسانیده است و وظیفه‌ی انتشار این کتاب نیز برعهده‌ی انتشارات ابوعطا بوده است.

جوایز و افتخارات کتاب گودال گرگ‌ها

• پرفروش‌ترین اثر نیویورک‌تایمز
• نامزد جایزه نیوبری (2017)
• نامزد مدال کارنگی (2017)
• بهترین کتاب سال NPR در (2016)
• نامزد کتاب منتخب گودریدز برای کودک و نوجوان (2016)
• بهترین کتاب کودک وال استریت ژورنال
• نامزد جایزه شارلوت هاک NCTE (2017)
• و ...

نکوداشت‌های کتاب گودال گرگ‌ها

• کتاب گودال گرگ‌ها نگاه دقیق و عمیقی به این مسئله دارد که پیش‌داوری در مورد گناهکار بودن یا بی‌گناهی افراد، صرفاً براساس ظاهر، تا چه میزان می‌تواند خطرناک باشد و این‌که بیان حقیقت و مقاومت در برابر بی‌عدالتی تا چه میزان واجب و ضروری است. (Shelf Awareness)
• این کتاب یادآور احوالات و مضامین فکری و احساسی موجود در رمان کشتن مرغ مقلد است. (پابلیشرز ویکلی)
• روایت کتاب پیش رو، قدرتمند، درهم‌تنیده و بسیار واقع‌گرایانه است. از منظر محتوایی، این کتاب دست روی برخی از نقاط مشترک کتاب کشتن مرغ مقلد می‌گذارد، اما تمرکز نویسنده در این کتاب برپایه‌ی بی‌عدالتیِ اجتماعی و نه نژادپرستانه است. (ژورنال کتابخانه‌ی مدرسه)
• لورن ولک با چشمانی تیزبین به پستی‌ها و بلندی‌های روح انسان می‌نگرد. (روزنامه‌ی Cleveland Plain Dealer)

کتاب گودال گرگ‌ها برای چه کسانی مناسب است؟

کودکان از سن 9 سالگی و نوجوانان می‌توانند با مطالعه‌ی این رمان آموزنده و تاریخی، با جریانات و تأثیرات اجتماعی جنگ جهانی دوم آشنا شوند و بیاموزند که باید در برابر ناعدالتی ایستادگی کنند، حتی اگر مجبور باشند تک‌وتنها در برابر تمام مردم شهر بایستند و آنان را قانع کنند که سخت در اشتباه‌اند.

در بخشی از کتاب گودال گرگ‌ها می‌خوانیم

آن‌ها بتی را به آرامی روی کت‌هایی که پشت کامیون کلانتر پهن کرده بودند گذاشتند. او به هوش بود اما بی‌حال. وقتی دندان‌هایش شروع کردند به لرزیدن، ترسیدم و به یاد موش‌های خرمایی افتادم که هنگام محاصره‌شدن توسط سگ‌ها دندان‌هایشان می‌لرزید. محکم پوست زیر چانه‌ام را نیشگون گرفتم. وقتی پدربزرگ بتی، با کتش روی او را پوشاند، توجهم به بارانی بتی جلب شد که یک خط سیاه، رنگ زرد آن را پوشانده بود و او را تصور کردم که از درّه‌ی کاب وارد دودخانه‌ی توبی شده است و حلقه‌ی سیم را زیر رختخوابش چپانده است. دوباره خودم را نیشگون گرفتم و رو برگرداندم. غیرممکن بود که بفهمیم چطور بتی تا این حد صدمه دیده است. اما همه می‌دانستیم که احتیاج فوری به بیمارستان دارد. آن نقطه‌ای که از بدنش لوله رد شده بود سیاه شده و ورم کرده بود. انگشتان دستش را تکان می‌داد اما به نظر می‌رسید نمی‌تواند پاهایش را تکان بدهد.

پدرم گفت: «اون مدت طولانی تو سرما بوده و بی‌حرکت مونده، شاید نیاز داره که گرم بشه.»

مادر بتی جلوی کامیون کلانتر سوار شد درحالی‌که مادربزرگ و پدربزرگش و دو نفر از مردان، طناب را از عقب گرفته بودند تا بتی را ثابت نگه دارند. وقتی یکی از مردان به خانم گلنگری پیشنهاد داد تا سر جای او بنشیند او دستش را تکان داد و گفت: «ممنونم، اما نه.»