معرفی و دانلود کتاب لولو خرخره: یونگ شناسی کاربردی

معرفی کتاب لولو خرخره: یونگ شناسی کاربردی

کتاب لولو خرخره نوشته منصور یوسف زاده شوشتری، روایتگر بخشی از زندگی یک درمانگر و مشاور است که به تازگی فارغ‌التحصیل شده است. او هم زمان با شنیدن صحبت مراجعانش به اعماق وجود خود و سایه‌های درونش پی می‌برد و متوجه چگونگی گره خوردن سایه‌های خودش با سایه‌های مراجعانش می‌شود.

درباره کتاب لولو خرخره:

از قدیم بازگو شده است که مردمان یک قبیله، شخصی بی‌گناه را برای شنیدن تمام گناهان و ناملایمات و زشتی‌ها انتخاب می‌کردند سپس در آخر سال قربانی‌اش می‌کردند تا به این ترتیب سایه‌های مهیب و شنیده‌ها و گناهان را همراه خود به سرزمین دیگر ببرد و مردمان قبیله از پلیدی‌ها و گناهان پاک گردند و از آن به بعد با خیالی آسوده و وجدانی راحت بتوانند به زندگی خود ادامه دهند.

ساکنان این قبیله با انصاف هم بودند! زیرا در ازای این کار ناچیز، در تمام طول سال، نیاز‌ها و آرزو‌های این مرد منتخب را برآورده می‌کردند. حسن این کار این بود که او در کمال یگانگی و بدون هیچ نوع حس محرومیت، چندین سال زودتر از دیگران، دنیای فانی را ترک می‌کرد. این رفاه یک ساله، مزد بی‌اختیاری او در انتخاب قربانی شدن بود. انتخابی که از فرافکنی قدرتمند جامعه بر مردی بی‌تجربه و معصوم صورت می‌گرفت. طبق این آیین مشروع و جا افتاده، تمامی اعضای قبیله برای اعتراف سایه‌هایشان یا آنچه که خود، میل به گناه می‌نامیدند، نزد او می‌رفتند و در اتاقکی چوبی، به اعتراف وسوسه‌شان می‌پرداختند و او در اتاق مجاور به آن‌ها گوش می‌داد.

اکنون نوبت به جوانی به نام الیاس رسیده است که به دنبال رسیدن به جلال و مقام در زندگی‌اش است. در ابتدا او را در یک خانه مجلل با تمامی امکانات رفاهی و چندین خدمتکار اسکان دادند و از سرنوشتی که در انتظارش بود با او حرفی نزدند. الیاس هم بی‌خبر از همه‌جا از اتفاقات پیش رویش خوشحال و راضی بود. به او گفته شده بود که او باید شنونده‌ی صحبت‌ها و درد دل مردمانی باشد که برای صحبت نزد او می‌آیند. در نتیجه الیاس با خود پنداشت که در برابر آن همه امکانات رفاهی که در اختیارش گذاشته‌اند وظیفه‌ای ناچیز دارد پس فکر کرد شاید بتواند از زیر همین مسئولیت کوچک هم شانه خالی کند!

کتاب لولو خرخره مناسب چه کسانی است؟

خواندن این کتاب به علاقه‌مندان داستان‌های روانشناسی و رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب لولو خرخره می‌خوانیم:

الیاس سراسیمه به طرف درب ورودی دوید. در با صدای بلندی قفل شد. الیاس به سمت پنجره رفت. دستگیره‌ی پنجره چرخید. الیاس کمی به اطراف نگاه کرد. صندلی چرخان دور میز کار را بلند کرد. آن را با شدت به شیشه‌ی پنجره کوبید. صندلی روی زمین افتاد و از پایه دو تکه شد!
به پیشخدمت خیره شد. با صدای دو رگه‌ای پرسید:
من اینجا زندونی‌ام!؟
پیشخدمت با سر خم شده گفت:
«خیر قربان. شما حاکم قلمروی سایه‌ها هستید!»
سپس با دست، اتاقک چوبی کوچکی را در کنار سالن نشان داد و گفت:
«از اینطرف لطفا.»
الیاس ناامید به سمت اتاقک رفت. پیشخدمت، صندلی راحتی را پشت دیوار اتاقک برایش مرتب کرد و اشاره به نشستن کرد. الیاس نشست. پیشخدمت دولا دولا از اتاق بیرون رفت.
صدای زنی از اتاقک برخاست. به نظر الیاس جوان می‌آمد.
گفت:
«من از تسخیر یک رویا در عذابم. با آنکه پارسال، به قربانی مقدس قبلی نیز اعتراف کرده‌ام، اما این رویا تکراری شده و دست از سرم برنمی‌دارد!»
حالا دیگر الیاس منظور زن را از قربانی مقدس می‌فهمید. با خود اندیشید که این قرارداد را با متولی شهر بسته است و فقط او می‌تواند آن را لغو کند.
تصمیم گرفت تا قبل از ملاقات با او فعلا به حرف‌های زن گوش بدهد.