معرفی و دانلود کتاب قرار روز سوم

معرفی کتاب قرار روز سوم

کتاب قرار روز سوم نوشته‌ی سیما سروشه، داستان خواندنی و جذاب بردیا و دختری به نام ساینا است. ساینا دختری شهرستانی که در تهران مشغول تحصیل است، تصادفا در یک کلینیک پزشکی با پیرمردی آشنا می‌شود و درمی‌یابد که پدرش با فرزند این پیرمرد که فوت کرده در گذشته دوستان صمیمی بودند و رفت و آمد داشتند.

همین آشنایی باعث می‌شود که پیرمرد و پدرش از او بخواهند که با فرزند دوستش و نوه پیرمرد (بردیا) ازدواج کند. بردیا جوانی موقر و زیبا و از خانواده‌های پولدار است که در شرف تاسیس یک کارخانه بزرگ می‌باشد.

بردیا و ساینا هیچ کدام به این ازدواج راضی نیستند و از طرفی هم نمی‌توانند مخالفت کنند. پس هر کدام جداگانه تصمیم می‌گیرند رفتاری از خودشان نشان دهند که باعث سر نگرفتن این ازدواج شود. رفتارهایی که در ذات آن‌ها وجود ندارد و همین باعث زیبایی و جذابیت داستان می‌شود. یک رمان عاشقانه با رگه‌هایی از طنز که شما را تا انتهای داستان سوق می‌دهد.

اما آیا این رفتارها و گاهی خرابکاری‌ها نتیجه می‌دهد و این ازدواج سر نمی‌گیرد یا اتفاق دیگری می‌افتد؟؟

در بخشی از متن کتاب قرار روز سوم می‌خوانیم:

منیژه و مامان باباش واقعاً درحقم لطف کرده بودند. تمام تعطیلات عید منیژه رو به من بخشیده بودند و منیژه تمام سعی‌اش رو کرده بود تا من احساس غربت نکنم. خودش هم به خاطر من قید دید و بازدید عید رو زده بود و کنارم مونده بود. منو با خودش همه جای تبریز برده بود و منو گردونده بود. نمی‌دونم اگه قرار بود این ده روز رو توی خونه تنها بمونم چه بلائی سرم میومد.

روز اول عید که سر قبر مامان بابام دخیل بسته بودم و روز دوم رو هم تمام روز اشک ریخته بودم. شب منیژه دوباره تماس گرفت و قسم داد برم پیشش... منم صبح زود با اتوبوس به سمت تبریز حرکت کردم و خودم رو از این بی‌کسی خلاص کردم.

مامان باباش با خوش‌روئی ازم استقبال کردند و شب اول خونه رو شلوغ کردند خواهر و برادرهاش به همراه خانواده‌هاشون مهمون اون‌ها بودند. از اینکه در جمع گرم خانوادگی‌شون منو قبول کرده بودند احساس خوشایندی داشتم. خواهرزاده‌‌هاش هم منو خاله صدا می‌کردند و من لذت می‌بردم که دور و برم مثل پروانه می‌چرخیدند و برای اولین بار حسرت خوردم که چرا یه خانواده پرجمعیت نداشتم. از فردای اون شب مامان و بابای منیژه شروع کردند به پس دادن بازدید بچه‌ها‌شون اما منیژه برای اینکه من معذب نشم با من موند و بعد از مدت‌ها فرصت یه درد و دل حسابی با منیژه رو داشتم.