معرفی و دانلود کتاب صوتی دشمنان

معرفی کتاب صوتی دشمنان

در کتاب صوتی دشمنان نوشته‌ی آنتون چخوف که یکی از برترین داستان نویسان ادبیات جهان به شمار می‌رود، سیزده داستان کوتاه برای شما روایت می‌شود که نقدی بر فضای فرهنگی و اجتماعی جامعه روسیه است. نویسنده در این کتاب سعی کرده با نگاه انتقادی خود به مشکلات و بی‌اخلاقی‌های خانواد‌های روسی بپردازد.

درباره کتاب صوتی دشمنان:

سیزده داستان درباره دروغ و دورویی خانواده‌های طبقه متوسط جامعه روسیه در قرن نوزدهم میلادی که آنتون چخوف آن‌ها را در کتاب صوتی دشمنان (Enemies) نگاشته است.

داستان‌هایی با زبان ساده و روشن که چخوف با نگاه تیزبین خود، به نقد یکی از معضلات مهم خانواده‌های روسی در دوران حیاتش پرداخته و روابط خانوادگی و فریبکاری بین والدین و فرزندان را به خوبی شرح می‌دهد. این کتاب با زبانی ساده، بدون پیچیدگی و با رگه‌هایی از طنز، مسائل معمول زندگی را به خوبی بازتاب داده است.

چخوف در داستان دشمنان که عنوان اصلی کتاب از آن گرفته شده، به خانواده یک پزشک می‌پردازد و زوال اخلاق در جامعه روسیه را به خوبی نشان می‌دهد. در خلاصه این داستان آمده که دکتر کریلوف پسر شش ساله خود را براساس بیماری از دست داده، اما چند دقیقه بعد از مرگش، آبوگین به سراغ او می‌آید تا همسرش را نجات بدهد. دکتر کریلوف که حال روحی مساعدی ندارد، نمی‌خواهد که درخواست آبوگین را قبول کند اما سرانجام مجبور می‌شود که همراه او برود. اما وقتی که به خانه بیمار می‌رسند، متوجه می‌شوند که همسر آبوگین، صحنه سازی کرده تا بتواند از دست شوهر خود فرار کند و این شروع ماجرای درگیری پزشک داستان می‌شود.

البته باید در نظر داشت که انتخاب یک پزشک به عنوان شخصیت اول داستان نیز، تصادفی نیست؛ چرا که در دیگر آثار چخوف همچون «روشنایی‌ها، دسیسه، سه خواهر، مرغ دریایی، فراری و زن» می‌توان حضور یک پزشک را دید که قصه حول او می‌چرخد. خود چخوف نیز به این موضوع واقف است و دراین باره گفته: «قطعا تحصیلات من در دانشکده پزشکی تاثیر مهمی بر آثار ادبی‌ام گذاشته و اصطلاحات پزشکی، نیروی مشاهده و دانش مرا نسبت به جهان و مردم غنی و سرشار کرده است. ارزش حقیقی این علم و تاثیر آن را در آثار ادبی من، فقط یک پزشک می‌تواند درک کند.»

همچنین در ابتدای کتاب دشمنان چند خاطره از چخوف به قلم ماکسیم گورکی آمده که می‌توانید نگاه این نویسنده بزرگ روسی را درمورد چخوف بشنوید.

آنتون چخوف را بیشتر بشناسیم:

آنتون چخوف (Anton Pavlovich Chekhov) متولد 1860 میلادی، داستان نویس، نمایشنامه نویس برجسته روس و یکی از پیشروان داستان کوتاه نویسی در ادبیات جهان است. او در تاگانروک در جنوب روسیه به دنیا آمد و در خانواده‌ای خشک مذهب بزرگ شد. چخوف در 1884 تحصیلات خود را در رشته پزشکی در دانشگاه مسکو به پایان رساند ولی به جای طبابت بیشتر به نوشتن پرداخت و در عمر کوتاه خود 700 اثر ادبی برجای گذاشت که بیشتر آن‌ها داستان‌های کوتاه هستند.

آثار داستانی این نویسنده روسی ویژگی‌های خاص خود را دارد؛ او در خلاصه گویی و خلق داستان‌‌های کوتاه بدون پی‌رنگ استاد است. همچنین داشتن نگاه رئالیستی به جهان و شخصیت‌های آثارش برخلاف نگاه فرمالیستی که در دوران چخوف بسیار رایج بود. در داستان‌های آنتوان چخوف همواره مقدمه‌ای کوتاه برای ورود به جهان قصه‌هایش وجود دارد و می‌توانید تصویرپردازی‌های متعددی از طبیعت را در قلمش مشاهده کنید.

چخوف همواره سعی کرده در آثارش به مفاهیمی همچون تضاد طبقاتی، ارزش‌های غلط رایج در جامعه، نقد فحشا و فرصت‌های از دست زندگی و درگیری‌های انسان‌ها باهمدیگر بپردازد.

داستان نویسی این نویسنده از سال 1880 شروع شد؛ زمانی که اولین مطلب او در مجله‌ای به چاپ رسید و پس از آن با نام‌های مستعاری همچون آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور و اولیس به نوشتن داستان کوتاه و مطالب طنز و فکاهی مشغول شد و از این راه کسب درآمد نیز می‌کرد.

اما پس از فارغ التحصیلی و شروع طبابت، توانست اولین مجموعه داستانش با نام قصه‌های ملپامن را منتشر کند و در عرصه ادبیات روسیه شناخته شود. سرانجام آنتوان چخوف که سال‌ها به بیماری سل مبتلا بود، در سال 1904 در سن 44 سالگی درگذشت.

کتاب صوتی دشمنان به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

اگر از علاقه‌مندان به ادبیات روسیه و داستان‌های کوتاه هستید، این کتاب برای شما مناسب است.

در بخشی از کتاب صوتی دشمنان می‌شنویم:

در حدود ساعت ده یک شب تیره در ماه سپتامبر، تنها پسر دکتر کریلوف پزشک دولتی که نامش آندریو شش ساله بود، از دیفتیری مرد. درست همان موقع که زن دکتر در برابر تخت بچه مرده‌اش به زانو درآمد و اولین حمله ناامیدی بر او تاختن گرفت، صدای زنگ در سرسرای ساختمان به شدت طنین انداخت. وقتی بیماری دیفتیری به این خانواده پا گذاشت، تمام نوکرها را صبح همان روز از خانه بیرون فرستادند. کریلوف خودش دم در رفت همانطور که بود؛ یک تا پیراهن بی آنکه دکمه‌های جلیقه‌اش را ببندد یا صورت خیس و دست‌هایش را خشک بکند؛ دست‌هایی که دیگر با اسید فنیک سوخته شده بود.

سرسرا تاریک بود و شخصی که وارد شد، از او فقط هیکل میانه بالا و شال گردن سفید و صورت رنگ پریده‌اش را میشد تشخیص داد. صورتش چنان به صورت عادی رنگ پریده بود که انگار حضورش سرسرای تاریک را روشن می‌کرد.

فهرست مطالب کتاب صوتی