معرفی و دانلود کتاب خدمتکار

معرفی کتاب خدمتکار

تریلری روان‌شناختی با داستانی جذاب که رها کردن کتاب را سخت می‌کند... کتاب خدمتکار اولین کتاب از مجموعه‌ی سه جلدی خدمتکار نوشته‌ی فریدا مک فادن است که نامزد دریافت جایزه‌ی بهترین کتاب گودریدز شده است. میلی که در پی ثبات و شرایط بهتر، به‌عنوان خدمتکاری تمام وقت به استخدام خانواده‌ی وینچستر درمی‌آید، به تدریج از اسرار تاریک این خانواده آگاه شده و اتفاقات عجیبی را رقم می‌زند...

درباره‌ی کتاب خدمتکار

ورود میلی به خانه‌ی لوکس و بی‌نقص آقا و خانم وینچستر، امیدش را برای تغییری بزرگ و گذر کردن از گذشته‌ی مبهمی که داشته، باز می‌گرداند. فریدا مک فادن ‌(Freida McFadden) نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز، آمازون و یو اس ای تودی در کتاب خدمتکار (The Housemaid) با توصیف صحنه‌ای دلهره‌آور و پرسش‌برانگیز از خانه‌ی وینچسترها، داستان را آغاز می‌کند و سپس به روایت اصلی که سه ماه پیش اتفاق افتاده می‌پردازد. شروعی کوبنده که از همان ابتدا خواننده را به کشف رازهای پنهان میان میلی، نینا وینچستر و همسرش اندرو مجاب می‌کند.

میلی که برای بهبود وضعیت مالی و زندگی‌اش درخواست خانواده‌ی ثروتمند وینچستر را برای اقامت دائمی و خدمات‌رسانی به آن‌ها پذیرفته است، به مرور به رازهای سیاهی پی می‌برد که با درهم آمیختن روابط پیچیده میان افراد داستان، تهدیدی جدی برایش ایجاد می‌کنند. کتاب خدمتکار با شخصیت‌پردازی دقیقی که دارد، لایه‌های مختلف شخصیت میلی، تحولات روحی و نقشی که وینچسترها در تصمیماتش دارند را به‌خوبی تصویر کرده و از زاویه دید او، به زندگی و رمز و رازهای نینا نیز، ورود می‌کند. رابطه‌ی نه چندان سالمی میان زوجی که در این خانه‌ی مجلل با فرزندشان سیسیلیا زندگی می‌کنند، میلی را بر آن می‌دارد که نسبت به امنیت اعضای خانه و سلامت روان‌شان، شک کند. شکی که به بازسازی واقعه‌ای تلخ در گذشته منجر شده و سرنوشت میلی را به سمت رویدادهایی غیرمنتظره و ناخوشایند می‌کشاند...

کتاب خدمتکار با پیچش‌های داستانی بی‌نظیر و شوکه‌کننده، مخاطب را تا آخرین صفحه با خود همراه می‌کند تا در نهایت از واقعیتی پنهان، پرده بردارد. تغییر دائمی جایگاه شخصیت‌ها در داستان و نشان دادن وجوه خاکستری تک تک‌شان در جریان روایت، ما را با تریلری روان‌شناختی مواجه می‌کند که از پیچیدگی‌های روانی انسان‌ها و روابط میان آن‌ها حکایت دارد. جایی که میلی متوجه نشانه‌هایی خطرناک در اندرو می‌شود، نقطه‌ی آغاز کشمکش اصلی داستان است که با پایانی غافل‌گیرکننده، به جلد بعدی این مجموعه پیوند می‌خورد. فریدا مک فادن با محوریت قرار دادن شخصیت میلی و آشکارسازی تدریجی لایه‌های پنهان شخصیت نینا، به معضلی اجتماعی نیز اشاره کرده و با زبانی ساده و روایتی روان، از زنان و مشکلاتی که در جامعه با آن‌ها دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند، می‌گوید. اگر به دنبال رمانی هیجان‌انگیز می‌گردید که در بستری روان‌شناختی، داستانی جنایی و معمایی را روایت می‌کند، این کتاب برای شما است.

اثر پیش رو توسط صدیقه اوشنی ترجمه شده و به همت انتشارات یوشیتا در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب خدمتکار

• داستانی پیچیده و غیرقابل‌پیش‌بینی از فریدا مک فادن. (سایت HerCampus)
• اگر از تریلرهای روان‌شناختی بی‌نظیر که باعث می‌شوند به عقل سلیم خود شک کنید، خوش‌تان می‌آید، این کتاب پنج ستاره برای شما است. (کاربر آمازون)
• عمراً بتوانید پایانش را پیش‌بینی کنید. آب دستتان است زمین بگذارید و این کتاب را شروع کنید! (کاربر آمازون)

اقتباس سینمایی از کتاب خدمتکار

به زودی فیلمی سینمایی با اقتباس از این کتاب به کارگردانی پال فیگ و هنرمندی سیدنی سوئینی به سینما عرضه می‌شود.

کتاب خدمتکار برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی اثر پیش رو برای علاقه‌مندان به رمان‌های تریلر و معمایی بسیار جذاب خواهد بود.

در بخشی از کتاب خدمتکار می‌خوانیم

نینا گوشی تلفن همراهش را از کیفش بیرون می‌آورد. «باهاشون تماس می‌گیرم. خدا می‌دونه دیگه چه چیزهایی از ما دزدیده. درسته، اندی؟»

اندرو نگاهش را از کپه‌ی لباس‌ها می‌گیرد. «نینا، میلی این لباس‌ها رو ندزدیده. من یادمه که تو کمدت رو خالی کردی. همه‌ی این لباس‌ها رو توی کیسه‌های زباله گذاشتی و گفتی می‌خوای اهداشون کنی.» لباس سفید کوچکی را برمی‌دارد. «تو سال‌هاست که دیگه نمی‌تونی این لباس‌ها رو بپوشی.»

خیلی لذت‌بخش است که می‌بینم گونه‌های نینا سرخ می‌شود. «داری چی میگی؟ یعنی من خیلی چاقم؟»

اندرو به حرفش توجهی نمی‌کند. «دارم میگم امکان نداره اون لباس‌های تو رو دزدیده باشه. چرا داری این کار رو باهاش می‌کنی؟»

دهان نینا باز می‌ماند. «اندی...»

اندرو به من نگاه می‌کند که کنار مبل ایستاده‌ام. «میلی.» وقتی اسمم را می‌گوید، صدایش مهربان است. «می‌شه بری طبقۀ بالا و تنهامون بذاری. باید با نینا صحبت کنم.»

با خوشحالی موافقت می‌کنم. «بله، حتماً.»

وقتی از پله‌ها بالا می‌روم، هر دوی آنها در سکوت آنجا ایستاده‌اند. وقتی به بالا می‌رسم، به سمت در اتاق زیرشیروانی می‌روم و آن را باز می‌کنم. لحظه‌ای آنجا می‌ایستم و به حرکت بعدی‌ام فکر می‌کنم. بعد بدون اینکه وارد اتاق شوم، در را می‌بندم.

این‌بار خیلی آرام‌تر، به سمت بالای پله‌ها می‌خزم و درست قبل‌ از پله‌ها، کنار راهرو می‌ایستم. نمی‌توانم نینا و اندرو را ببینم، اما می‌توانم صدایشان را بشنوم. فال‌گوش ایستادن کار درستی نیست، اما نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم. به‌هرحال، این مکالمه به احتمال زیاد شامل اتهامات نینا درمورد من هم خواهد بود...