معرفی و دانلود کتاب جنون اخلاقی

معرفی کتاب جنون اخلاقی

زمان، این جادوگر بی‌رحم و فرشته‌ی نجات‌بخش، با هویت دوگانه‌ی خود به زندگی شخصیت اصلی کتاب جنون اخلاقی شکلی تازه می‌دهد و از رنج‌ها، عواطف و سخنان ناگفته‌ای پرده برمی‌دارد که توسط او روایت می‌شود. مارگارت اتوود نویسنده‌ی پرآوازه‌ی کانادایی این بار نیز با سبک منحصر به فرد و روایت گیرا، خواننده را با یک زندگی و فراز و نشیب‌هایش همراه می‌کند. این کتاب یکی از آثار پرفروش در سطح بین‌المللی بوده است.

درباره‌ی کتاب جنون اخلاقی

کتاب جنون اخلاقی (Moral Disorder) نوشته‌ی نویسنده‌ی سرشناس کانادایی، مارگارت اتوود (Margaret Atwood)، دربردارنده‌ی مجموعه داستان‌های کوتاه با محوریت یک شخصیت اصلی است. مجموعه داستان‌هایی که گاه از زبان اول شخص و گاه سوم شخص، تکه‌هایی نامنسجم از نوجوانی، بزرگسالی و سالمندی «نل» را روایت کرده و ما را به تجربه‌ی یک زندگی از دو زاویه دید دعوت می‌کند. فرمی که اتوود برای نگارش این کتاب از آن بهره جسته، گذر خطی زمان را زیر سؤال برده و با سفر مشوشی به گذشته، بازتابی از تصاویر ذهنی، افکار و احساسات شخصیت اصلی کتاب ارائه می‌دهد. مسئله‌ای که همذات‌پنداری خواننده با نل و در نتیجه تأثیرپذیری از اثر را دوچندان می‌کند.

داستان اول با نام خبرهای بد، با زمان حال آغاز می‌شود؛ نل و پارتنرش تیگ روزهای سالمندی خود را می‌گذرانند و به اخبار ناخوشایند جاری در جهان گوش می‌دهند. داستان با نوعی فسردگی و سکون همراه است و بازتابی از اضطراب‌های وجودی شخصیت‌ها به حساب می‌آید. شروعی گیرا و هوشمندانه، که خواننده را به مرور کردن گذشته‌ی نل و تیگ، ترغیب می‌کند. سپس با سفری به دوران کودکی و نوجوانی نل، تصویری متفاوت از یک دختر یازده ساله در داستان هنر آشپزى و پذیرایى ارائه می‌شود. او به‌خاطر افسردگی مادرش مجبور است از برادر کوچکش مراقبت کند. اتوود به‌زیبایی از رنجی که گاهی حتی از کودکی متوجه زنان و دختران است گفته و از این طریق به نقد نقش‌های جنسیتی رایج پرداخته است. کتاب جنون اخلاقی داستان گردش بی‌وقفه‌ی روزگار است که در هر دوره از زندگی نل، تأثیری متفاوت از خود به جای گذاشته است.

نمود عشق، حسرت، ترس و اشتیاق و دیگر عواطف پیچیده‌ی انسانی، در کتاب جنون اخلاقی شکلی ویژه و خلاقانه به خود گرفته و با ظهور در روایت خوش‌پرداخت مارگارت اتوود، هم‌زیستی با دنیای درونی نل را برایمان لذت‌بخش کرده است. زبان داستان که میان اول شخص و سوم شخص در حرکت است، فرصتی ایجاد کرده تا با فاصله‌ای مختصر از داستان، با مسیر زندگی شخصیت اصلی همراه شویم. نویسنده در این کتاب با تلفیق خاطرات کودکی، دوران بلوغ، جوانی و بزرگسالی، از تحولات روحی و عاطفی انسان‌ها در خلل رویدادهای معمول زندگی سخن گفته و به‌نوعی جریان زندگی و آنچه در نهایت از آدم می‌سازد را در روایتی به‌ظاهر یکنواخت، تصویر کرده است.

کتاب پیش رو توسط منیژه صدیقی ترجمه شده و به همت انتشارات ققنوس در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب جنون اخلاقی

• مارگارت اتوود شایسته‌ی صفت -اتوودی- است؛ برای به رسمیت شناختن شوخ‌طبعی هنرمندانه و سبک بی‌بدیلش. (شیکاگو تریبون)
• هر چیزی که او با استفاده از کلمات شکل می‌دهد، دارای جوهره و وزن است. (دیلی تلگراف)
• مارگارت اتوود یکی از درخشان‌ترین و غیر قابل‌پیش‌بینی‌ترین رمان‌نویسان حال حاضر است. (نقد آمازون)

کتاب جنون اخلاقی برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این اثر به علاقه‌مندان داستان‌های کوتاه خارجی خوش‌پرداخت توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب جنون اخلاقی می‌خوانیم

ماه مِه بود که پدرم راجع به وضعیتِ در انتظار مادرم با من صحبت کرد. خیلى مضطرب شدم، شاید چون به من گفت تا زمانى که نوزاد برادر یا خواهر من به‌سلامت به دنیا بیاید، مادرم شرایط خطرناکى دارد. ممکن است براى او اتفاقات بدى بیفتد چیزهایى که ممکن است او را از پا دربیاورد و اگر من توجه کافى به او نداشته باشم، امکان دارد این اتفاقات بیفتند. پدرم نگفت منظورش از آن چیزها چیست، ولى شدت و جدیتى که در سخنش بود حکایت از موضوعى مهم داشت.

پدرم گفت نباید از مادرم انتظار داشته باشیم که خانه را جارو کند، یا اجسام سنگین مثل سطل آب را بلند کند، یا براى جابه‌جایى وسایل بزرگ خم شود. همه‌مان باید با جدیت کار کنیم و وظایف اضافى را بر عهده بگیریم. از آن موقع تا ماه ژوئن، زمانى که مى‌رفتیم شمال، برادرم وظیفه داشت چمن‌ها را کوتاه کند. (در شمال چمنى وجود نداشت. به هر صورت قرار نبود برادرم آن‌جا باشد: قرار بود راهى کمپ پسرانه شود تا در جنگل با تبر کار کند.) در مورد من، فقط بایست به طور کلى مفید مى‌بودم. مفیدتر از معمول، این عبارت را پدرم با حالتى گفت که اثر تشویق‌کننده داشته باشد. البته، او هم بایست مفید مى‌بود. ولى نمى‌توانست تمام‌وقت آن‌جا بماند. وقتى ما به جایى که مردم به آن کلبه و ما جزیره مى‌گفتیم مى‌رفتیم، او کارهایى داشت که بایست انجامشان مى‌داد. (کلبه‌ها جایخى، ژنراتور گازى و اسکى روى آب داشتند، ولى ما هیچ‌کدامشان را نداشتیم.) پدر ادامه داد که مجبور است دور از ما باشد و بابت این موضوع متأسف است، ولى مطمئن است که من از پس همه کارها برمى‌آیم.

من خودم آن‌قدر مطمئن نبودم. او همیشه فکر مى‌کرد من بیشتر از آنچه مى‌دانم سَرم مى‌شود، و بزرگ‌تر از آنى هستم که هستم، و بالغ‌تر، و سرسخت‌تر. ترس من را با آرامش اشتباه مى‌گرفت: چون در سکوت به او زل زده بودم و سرم را تکان مى‌دادم. خطرى که در راه بود خیلى مبهم، و به همین دلیل خیلى بزرگ بود چطور ممکن بود برایش آماده باشم؟

فهرست مطالب کتاب

خبرهاى بد
هنر آشپزى و پذیرایى
اسب‌سوارِ بى‌سر
آخرین دوشس من
جاى دیگر
مونوپولى
جنون اخلاقى
اسب سفید
موجودات
شکست مفتضحانه در لابرادور
پسرها در آزمایشگاه