معرفی و دانلود کتاب بر امواج

معرفی کتاب بر امواج

معلوم نیست آوایی که جنگل را پر کرده، صدای چیست. آواز پرنده؟ غرش حیوانی وحشی؟ فریاد انسانی سرگشته که در جست‌وجوی هویت خود است؟ کتاب بر امواج ما را به جزیره‌ای دورافتاده می‌برد، اما قرار نیست در این جزیره با جن و پری مواجه شویم، بلکه مارگارت اتوود می‌خواهد ما را در برابر خودمان قرار دهد تا از شر نقاب‌های دروغین خود خلاص و به انسانی که دوست داریم تبدیل شویم.

درباره‌ی کتاب بر امواج

پدر گم شده است. هیچ‌کس نمی‌داند او کجاست، ولیکن دختر او حدس می‌زند پدر به جزیره‌ای که سال‌ها پیش در آن سکونت داشتند بازگشته و فقط در آن مکان است که می‌توانند او را پیدا کنند. حالا دختر و جو، نامزد او، به‌همراه یک زوج جوان، آنا و دیوید، به این جزیره‌ای دورافتاده و عقب‌مانده آمده‌اند تا پدر را پیدا کنند، اما هیچ رد و نشانی از او وجود ندارد. حدس دختر این است که پدرش به خانه‌ی قدیمی‌شان رفته، اما بعد از مراجعت به آن مکان، اثری از این مرد عجیب نیافته است. روستایی که این خانه‌ی قدیمی در آن وجود دارد، چندان عادی به‌‌نظر نمی‌رسد. جنگل انبوهی که در دل این روستاست، آدم را به فکرهای عجیب و هولناکی فرو می‌برد؛ اما پیش از اینکه دختر این داستان در افکار خود غرق شود و دیگر حتی هویت واقعی خود را به یاد نیاورد، می‌خواهد کارهای نیمه‌تمامش را به پایان برساند: پدرش را پیدا کند؛ راز زندگی مستحکم آنا و دیوید را بداند.

پایدار ماندن زندگی این دو نفر برای همه عجیب است، به‌خصوص برای شخصیت اصلی این قصه که به دلیلی نه چندان مهم، زندگی زناشویی‌اش از هم فروپاشیده و به جدایی منجر شده؛ حالا هم ارتباطش با جو سست و به پایان نزدیک است. کتاب بر امواج (Surfacing) ما را به این روستای عجیب و دور افتاده در جزیره‌ای نسبتاً ناشناخته می‌برد تا روند دگردیسی شخصیت اصلی داستان بر امواج را نظاره کنیم. در طول این داستان با افرادی عجیب و حوادثی موهش و کاملاً غیرمنتظره مواجه شویم.

مارگارت اتوود (Margaret Atwood) در رمان بر امواج تنها داستانی روان‌شناختی و مهیج را بازگو نمی‌کند؛ بلکه نقش فرهنگ و سیاست در رفتارهای میان افراد را نیز به ما نشان می‌دهد؛ به‌طور مثال دیوید، شوهر آنا، فردی ضدآمریکایی است که اعتقاد دارد تمام آمریکایی‌ها دیوانه و فاشیست هستند! دیوید با آنا بد رفتاری می‌کند، او را با صفت‌های بدی مثل بی‌ادب و بی‌شعور خطاب می‌کند. بااین‌حال آنا تا اکنون توانسته او را تحمل کند، هر چند چیزی تا لبریز شدن صبرش نمانده و هرگاه ممکن است ازدواج آن‌ها ویران شود.

کتاب بر امواج قصد ندارد پدر گمشده‌ی در این داستان را پیدا کند؛ زیرا او گم نشده، بلکه زندگی حقیقی‌اش را یافته و برای گریز از شلوغی و هزاران نقابی که برای سپری کردن زندگی اجتماعی ناچار به پنهان در پس آن‌هاست، به دل طبیعت گریخته است. شخصیت اصلی این داستان که هیچ‌گاه نام خود را به ما نمی‌گوید، در مدت زمان سفر به جزیره، راز زندگی پدرش را می‌فهمد و تصمیم می‌گیرد مانند او با طبیعت آمیخته شود؛ اما این تصمیم ظاهراً ساده و زیبا، به قیمت از دست رفتن بسیاری از داشته‌های او و تغییر غیرقابل بازگشت زندگی‌اش تمام می‌شود. ما نمی‌دانیم او دقیقاً به‌دنبال چیست، تنها می‌دانیم پس از این سفر، هیچ‌چیز شبیه قبل نخواهد بود و آدم دیگری در انتظار ماست.

کتاب بر امواج با ترجمه‌ی نسترن ظهیری در انتشارات ققنوس منتشر شده است.

نکوداشت‌های کتاب بر امواج

• این داستان در عین سادگی فوق‌العاده است. (مجله‌ی مکلین)
• کتاب بر امواج از درخشان‌ترین رمان‌های قرن بیستم و از ماندگارترین آثار نویسنده است. (نقد کتاب نیویورک‌تایمز)
• داستان بر امواج باید مورد توجه همگان قرار گیرد. اتفاقی که در این قصه رخ می‌‌دهد پس از داستان کافکا، نمایان‌گر خارق‌العاده‌ترین دگردیسی یک شخصیت است. (روزنامه‌ی گاردین)

کتاب بر امواج برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب بر امواج ما را به محیطی ترسناک می‌برد اما قرار نیست در آن محیط از چیزی بترسیم. مارگارت اتوود شخصیت افراد گوناگون را به ما نشان می‌دهد، اما نمی‌خواهد ماجرایی صرفاً روان‌شناختی را با ما در میان بگذارد، این داستان در فضایی وهم‌آلود می‌گذرد و شخصیت‌های عجیبی را به ما معرفی می‌کند، اما هدف نهایی آن این است که شاهد دگرگون شدن درونیات شخصیت‌های داستان باشیم و همچون او،‌ به درون خود سفر کرده و درباره‌ی روحیات و افکارمان بازاندیشی کنیم. این داستان برای علاقه‌مندان به قصه‌های مهیج، روان‌شناختی و فلسفی مناسب است.

در بخشی از کتاب بر امواج می‌خوانیم

آن موقع‌ها زن‌ها هیچ‌کدام اسم نداشتند. مادام آبنبات‌هاى ارزان خاکى‌رنگى مى‌فروخت که خوردنشان براى ما ممنوع بود، اما منبع اصلى قدرتش این بود که فقط یک دست داشت. نوک بازوى دست قطع‌شده‌اش عین خرطوم فیل به صورتىِ کمرنگ متمایل بود، وقتى مى‌خواست نخ بسته‌اى را باز کند آن را دورتادور بازویش مى‌پیچاند و مى‌کشید. بازوى بدون دستِ او برایم معمایى سربه‌مهر بود، تقریباً عین وجود مسیح گیجم مى‌کرد. دلم مى‌خواست بدانم دستش چطور قطع شده (شاید هم خودش دستش را بریده بود) و الآن کجاست، به‌خصوص دلم مى‌خواست بدانم یعنى مى‌شود دست من هم مثل او قطع شود؛ اما این سؤال‌ها همیشه در دلم ماند؛ فکر کنم از شنیدن جواب سؤال‌هایم مى‌ترسیدم. حین پایین رفتن از پله‌ها با خودم کلنجار مى‌روم تا باقى جزئیاتش یا صورتش را به یاد آورم، اما فقط آبنبات‌هاى دست‌نایافتنى در ظرف‌هاى شیشه‌اى‌شان جلو چشم‌هایم رژه مى‌روند، و صدالبته بازوى قطع‌شده زن رمزآلود همچون انگشت‌هاى قدیسان یا اعضاى مثله‌شده شهیدان عهد عتیق، چشم‌هاى از حدقه درآمده، اندام فوقانى جداشده، قلبى با حروفى درخشان همچون چراغ نقش‌بسته بر سینه، تاریخ هنر.

بقیه را در اتاقى سرد و کوچک پیدا مى‌کنم که نام کافه را یدک مى‌کشد؛ آن‌ها تنها مشترى‌هاى کافه هستند. شش بطرى آبجو و چهار لیوان روى رومیزى پلاستیکى نارنجى جلوِ رویشان به چشم مى‌خورد. پسرى کک‌مکى کنارشان نشسته با مدل مویى درست عین موى مردهایى که در مغازه دیدم، با این تفاوت که موهایش بور است.

وارد که مى‌شوم دیوید برایم دست تکان مى‌دهد: انگارى از چیزى خوشحال است. مى‌گوید: «بفرما آبجو. ایشان هم کلود پسر صاحب کافه است.»

کلود با بدخلقى تکانى به خود مى‌دهد تا برایم آبجو بریزد. پایه میز کافه شکل ماهى تراش‌خورده با خال‌هاى آبى و قرمز از جنس چوب خام است که انگار قرار بوده شبیه ماهى قزل‌آلاى خالدار از آب درآید؛ و بر پشت خمیده‌اش سنگ مرمر تقلبى میز را به دوش مى‌کشد. روى دیوار بالاى میز تلویزیونى نصب شده که یا خاموش است یا از کار افتاده، و تصویر مقررات با قابى طلاکارى‌شده و عکس بزرگنمایى‌شده جویبار و درختان و مردى ماهیگیر نیز کنارش به چشم مى‌خورد. تصویرى جعلى از مکانى دیگر، از مکانى جنوبى‌تر، مکانى که خودش هم جعلى است، تصویر اصلى بایست خاطرات تحریف‌شده فردى از کلبه شکار نجیب‌زاده‌اى انگلیسى متعلق به قرن نوزدهم باشد، از همان نجیب‌زادگانى که خانه‌شان پر بوده از نشان‌هاى پیروزى و مبلمانى از جنس شاخ گوزن، ملکه ویکتوریا هم مجموعه‌اى از این جور عکس‌ها داشت. اما اگر این تیپ عکس‌ها تا آن‌جاها پیش رفته پس چرا این‌جاها ازش استفاده نکنند؟