معرفی و دانلود کتاب بیل قهرمان کهکشان: کتاب اول مجموعه بیل قهرمان کهکشان

معرفی کتاب بیل قهرمان کهکشان: کتاب اول مجموعه بیل قهرمان کهکشان

چه کسی تصور می‌کرد پسرکی روستایی به مرد میدان کتاب بیل قهرمان کهکشان تبدیل شود؟ البته که در داستان‌های هری هریسون هر حادثه‌ی شگفت‌انگیزی ممکن است. در قسمت اول از این مجموعه‌ی علمی تخیلی به یک زمین روستایی بزرگ سفر خواهیم کرد. همه‌ چیز در نگاه اول عادی به‌ نظر می‌رسد؛ اما خیلی زود می‌فهمیم که این زمین زراعی در حقیقت یک سیاره‌ی کوچک و دورافتاده در مجموعه‌ای از کهکشان‌های فضایی‌ است.

درباره‌ی کتاب بیل قهرمان کهکشان

گاهی دست سرنوشت حوادثی را رقم می‌زند که به خیال هیچ‌کس نمی‌رسد. درست مانند سلسله‌ی اتفاقاتی که قرار است برای پسر کوچک و دوست‌داشتنی کتاب بیل قهرمان کهکشان (Bill, The Galactic Hero) رخ دهد. هری هریسون (Harry Harrison) خالق داستان‌های علمی تخیلی و فانتزی بار دیگر حسابی گل کاشته و قرار است طرفداران خود را در قسمت اول مجموعه‌ی خود از خنده روده‌بر کند!

بیل به همراه پدر خود زندگی آرام و ساده‌ای را در یک تکه زمین زراعی بزرگ می‌گذرانند. البته زندگی راحت آن‌ها چندان دوامی هم ندارد؛ چراکه به‌زودی سربازهای فضایی از راه می‌رسند و او را برای خدمت در ارتش امپراطوری فضایی با خود می‌برند. بله، روزگار پسرک روستایی داستان بیل، قهرمان کهکشان یک‌شبه زیرورو می‌شود و او حالا باید خود را برای مجموعه‌ای از تمرینات طاقت‌فرسا آماده کند، که قطعاً از هیچ‌کدامشان خوشش نمی‌آید!

اما هر شب تاریکی، صبح سپیدی نیز دارد. روزهای سخت بیل در پادگان ارتش فضایی نیز خیلی زود به روزهای خوبش نزدیک می‌شود. البته گاهی بخت و شانس نیز با آدم یار است. در طی یک مبارزه‌ی فضایی، بیل به طور خیلی اتفاقی به قهرمان اصلی نبرد تبدیل می‌شود و حالا همه چیز برای قهرمان کتاب بیل قهرمان کهکشان عالی پیش می‌رود.

این هنوز اول ماجراست. بیل حالا مفتخر به دریافت مدال پیکان ارغوانی شده. اما مشکل آنجاست که برای دریافت این مدال باید راهی سیاره‌ی هلیور شود و البته هیچ ایده‌ای ندارد که این سیاره کجاست. پیدا کردن یک سیاره آن هم در دل کهکشان‌های بی‌نهایت نیز کاری نیست که هر کسی از پس آن بربیاید. مگر آنکه امید داشته باشیم در ادامه‌ی مجموعه کتاب بیل، قهرمان کهکشان اتفاقات خارق‌العاده‌تری رخ دهد.

هری هریسون در میان نویسندگان ادبیات فانتزی و تخیلی برای نوجوانان نام شناخته‌شده‌ای دارد. او بیش از هر چیز بابت قلم شوخ‌طبع و البته روایت پرشور وهیجان و میخکوب‌کننده‌ی خود معروف است و هر خواننده‌ای نیز به راحتی نمی‌تواند داستان‌های او را زمین بگذارد. کتاب بیل، قهرمان کهکشان، قسمت اول از یک مجموعه‌ی سه‌جلدی است. این مجموعه اولین‌بار به‌صورت داستان سریالی در مجله به چاپ رسید و بعد از آن در سال 1965 مستقلاً چاپ شد.

داستان بیل قهرمان کهکشان، بعد از گذشت سال‌ها هنوز هم از محبوب‌ترین آثار داستانی فراواقعی میان نوجوانان است و بین قفسه‌ی کتاب‌فروشی‌ها پیدا می‌شود. نکته‌ی جالب درمورد این داستان، شباهت شخصیت بیل با حوادث زندگی نویسنده‌ی آن است. برای شما نیز جالب خواهد بود اگر بدانید که هری هریسون نیز درست مانند قهرمان داستانی خود به‌اجبار راهی ارتش و نیروی نظامی شده و در آنجا ماجراهای مختلفی تجربه کرده که اتفاقاً الهام‌بخش روایت داستانی او نیز بوده.

«در سیاره‌ی بردگان روباتی»، «در سیاره‌ی مخ‌های اسیر در خم» جلدهای بعدی مجموعه داستان بیل، قهرمان کهکشان است و شما می‌توانید این مجموعه‌ی خواندنی را با ترجمه‌ی پیمان اسماعیلیان و کاری از انتشارات کتابسرای تندیس تهیه کنید.

نکوداشت‌های کتاب بیل قهرمان کهکشان

• به نظرم خنده‌دارترین رمان علمی تخیلی را باید همین کتاب دانست. (تری پرچت، نویسنده)
• به‌گونه‌ای شگفت‌آور خنده‌دار است و نمی‌توان در برابر آن مقاومت کرد. (برایان آلدیس، نویسنده)

اقتباس‌ها از کتاب بیل قهرمان کهکشان

داستان مجموعه‌ی بیل، قهرمان کهکشان در سال 1994 به‌صورت یک سری داستان کمیک و مصور توسط شرکت Topps Comics به انتشار درآمد.

ماجرای کتاب بیل، قهرمان کهکشان به‌صورت یک فیلم سینمایی علمی تخیلی اقتباس شد. این فیلم به کارگردانی یک گروه دانشجو ساخته شد و در سال 2014 نسخه‌ی نهایی آن آماده گردید.

کتاب بیل قهرمان کهکشان برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های کهکشانی و فانتزی، عاشق روایت طنز و حوادث غیرمنتظره‌ی این داستان خواهند شد.

در بخشی از کتاب بیل قهرمان کهکشان: کتاب اول مجموعه بیل قهرمان کهکشان می‌خوانیم

روی دیوار مشعل های دستی قرار داشت که ایکس یکی را روشن کرد و از دالان های مرطوب و تاریک و پژواک ساز شروع به حرکت کرد. بیل پابه پایش می رفت و رد نور لرزان شعله و دودِ مشعل را دنبال می کرد که از دل غارهایی واریزه دار می گذشت و در تونلی از روی ریل هایی زنگ زده عبور کردند و در تونلی دیگر تا زانو در آبی کدر فرو رفتند. یک بار که صدای تق تق چنگک هایی غول آسا به گوششان رسید، صدایی غیرانسانی و گوش خراش از دل ظلمت برخاست.

صدا گفت: «خون»

ایکس هم پاسخ داد: «ریخته شد.» سپس وقتی به سلامت از آن جا گذشتند در گوش بیل زمزمه کرد: «نگهبان خوبیه، یک موجود انسان خوار از سیاره ی دپ دراف که اگه اسمِ شبِ درست رو ندی، درجا می خوردت.»

بیل پرسید: «اسم شب درست چیه؟» کم کم می فهمید که به ازای صد چوب در ماه زیادی برای دالبکاف جان فشانی می کرد. «روزهای زوج «خون _ ریخته شد»، روزهای فرد «Delenda est-Carthag» و یک شنبه ها همیشه «جسدپرستی» است.» «پس به اعضاتون خیلی سخت می گیرین.» «انسان خوار که گشنه اش می شه، باید راضیش کرد. حالا دیگه _ سکوت مطلق. مشعل رو خاموش می کنم و باید بازویت رو بگیرم.» نور از بین رفت و چنگ ایکس روی بازوی بیل بسته شد. انگار ابدیتی طول کشید تا در تاریکی به قدری پیش رفتند که از دوردست ها کورسویی از نور پیدا شد. کف تونل تخت شد و زیر نوری لرزان درگاه روشنی را دید. بیل رو به همراهش کرد و جیغ کشید.