معرفی و دانلود کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب: مباحثی درباره‌ی مهم‌ترین دغدغه‌های انسان امروز

معرفی کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب: مباحثی درباره‌ی مهم‌ترین دغدغه‌های انسان امروز

کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب نوشته‌ی محمدامین ضرابی بنا دارد تا به شما نشان دهد چگونه می‌توانید در انتخاب بین دو تصمیم درست عمل کنید. نویسنده در ابتدای کتابش پرسشی مطرح می‌کند که آیا فشار شدید روحی و روانی دنیای امروز ما، دنیایی که پیوسته به دنبال دستاورد است و طبق همین، فرد را می‌سنجند، روی دوش شما هم سنگینی می‌کند و کمرتان را خم کرده است یا نه. بدین‌ترتیب، محمدامین ضرابی، نویسنده‌ی جوان، هر فصل را به مشکلاتی خاص اختصاص داده است.

درباره‌ی کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب

محمدامین ضرابی در کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب دست به کشف نهفته در پس ظواهر آدم‌ها می‌زند و به مباحثی می‌پردازد که دل‌نگرانی‌های انسان امروزی است. نویسنده در کتابش جمله‌ای را آورده که ذهن خواننده را درگیر و چشمان او را باز می‌کند: «گاهی یک بحران یا اتفاقی بزرگ در زندگی ارزش‌ها را کاملاً جابه‌جا می‌کند.» ضرابی با این جمله، که شاید بتوان آن را درون‌مایه‌ی اصلی کتاب دانست، این موضوع را به مخاطب نشان می‌دهد که ارتباط نزدیک با خودِ حقیقی آدم‌ها باعث می‌شود ارزش بعضی از آن‌ها برایش کم شود. برعکس این اتفاق هم وجود دارد، یعنی جایگاه بعضی‌های دیگرشان در نظرتان والاتر خواهد بود. در نتیجه، جایگاه افراد در نگاه ما جابه‌جا می‌شود و ممکن است حتی از چشم‌مان بیفتند. نویسنده‌ی کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب: مباحثی درباره‌ی مهم‌ترین دغدغه‌های انسان امروز خاطرنشان می‌کند که ما از باطن بسیاری از افراد باخبر نیستیم، خوب آن‌ها را نمی‌شناسیم و صرفاً از روی ظاهر قضاوتشان می‌کنیم. به همین‌خاطر است که وقتی شناخت عمیقی ازشان پیدا می‌کنیم، راحت‌تر می‌توانیم با آن‌ها نشست‌و‌برخاست داشته باشیم.

محمدامین ضرابی کتابش را به پنج فصل تقسیم کرده و در هر یک از این فصول به مواردی خاص پرداخته است. نویسنده در کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب این پرسش را طرح می‌کند که آیا تابه‌حال بین دو تصمیم شک داشته‌اید و چون هر دو مسیر خوب بوده‌اند، نتوانسته‌اید یکی را انتخاب کنید؟ سپس مدعی می‌شود که برای بیرون آمدن از این مخمصه بهتر است فصل اول کتاب را مطالعه کنید تا بتوانید از این شرایط دشوار بگریزید. ضرابی همچنین اذعان دارد که نگرش هر فرد به جهان باعث می‌شود که تصمیم‌های روزمره‌اش خاص خودش باشد. نویسنده همچنین بین کار خوب و کار درست فرق قائل می‌شود و می‌گوید کار درست همان کاری است که تأثیرات عمیقش در طولانی‌مدت روی زندگی و سرنوشت شما خواهد ماند.

نویسنده در کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب، مباحثی درباره‌ی مهم‌ترین دغدغه‌های انسان امروز عمیقاً معتقد است که با خواندن فصل دوم اثرش خواهید توانست از زیر فشار روانی جهان دستاوردمحور که کمر را خم می‌کند فرار کنید یا دست‌کم باعث کاهش این فشار شوید. محمدامین ضرابی می‌گوید اگر شما هم ناخواسته وارد موجی شده‌اید که همه موفقیتتان را در نظر می‌گیرند و همین باعث شده احساس کنید باید از ارزش‌های شخصی‌تان دست بکشید تا به دستاوردهای مورد قبول از دیدگاه دیگران برسید، باید بدانید که تنها نیستید. بنابراین جای هیچ نگرانی نیست چون امروزه روز، همه دنبال این است که بهترین خودشان را به دیگران نشان دهند، حتی در ظاهر. بنابراین به ادعای نویسنده می‌توانید پس از مطالعه‌ی کتابش بر این مشکل غلبه کنید. ضرابی از مخاطبانش این سوال را می‌پرسد که وقتی ما خواستار موفقیت و دستاوردهای بزرگ هستیم ولی طاقت رقابت سفت‌وسختی که این میان هست را نداریم، باید چه کنیم و وظیفه‌مان چیست.

محمدامین ضرابی فصل سوم کتابش را نیز به دو دسته از افراد اختصاص داده‌است. یک، ‌ دسته‌ای از افراد که در لحظه زندگی می‌کنند و به قولی «دم را درمی‌یابند» و دسته‌ی دوم آن‌هایی هستند که مدام به آینده فکر می‌کنند و درگیر برنامه‌ریزی برای بعدها هستند؛ زمان حالشان را از دست می‌دهند و لذتی نمی‌برند. نویسنده معتقد است که هیچ‌یک از این دو ویژگی به‌تنهایی کارساز نیستند و شاید روش سوم یا چهارمی هم وجود داشته باشد. ضرابی در دو فصل نهایی به ارزش‌های زندگی و وزن دادن به پدیده‌های مختلف اشاره می‌کند و این‌که چه عاملی باعثشان می‌شود. بعد از افسردگی و فرسودگی صحبت می‌کند که از برجسته‌ترین دستاوردها یا عوارض جانبی خطرناک زندگی در عصر مدرن است.

کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب همان‌طور که از عنوانش مشخص است، بی‌پرده و صریح حرف‌هایی را به میان می‌آورد که از دغدغه‌های اصلی انسان است. بنابراین اگر علاقه‌دارید از دغدغه‌ها بیشتر بدانید و با روش‌های مقابه با آن‌ها آشنا شوید، این کتاب را از دست ندهید.

در بخشی از کتاب گفت و گوهای بی‌نقاب: مباحثی درباره‌ی مهم‌ترین دغدغه‌های انسان امروز می‌خوانیم

صبح بود. ساعت 7:22 دقیقه. من و همسر و پسرخاله‌ام دنبال کافه‌ای بودیم که آن ساعت باز باشد و قهوه‌ی به‌دردبخور به دست مشتری بدهد. به پیشنهاد پسرخاله به کافه‌ای رفتیم که اتفاقاً آن روز زودتر از همیشه باز شده بود. پیاده شدیم. در پیاده‌روِ جلوِ کافه داشتیم قدم می‌زدیم که ناگهان یک نفر از پشت با صدایی نسبتاً شاد و سرحال گفت: «آقا، سلام‌علیکم!»

من با تعجب برگشتم و حدوداً یک ثانیه طول کشید تا چهره‌اش را شناختم. دوستی بود که مدت‌های زیادی او را ندیده بودم. الآن پیش خودتان فکر می‌کنید که احتمالاً شش ماه یا نهایتاً دو سال و نیم بود که او را ندیده بودم. نه. پانزده سالی می‌شد که بعد از اتمام دوره‌ی ابتدایی و جداشدن مدرسه‌هایمان دیگر همدیگر را ندیده بودیم.

محسن هم‌کلاس تمام دوران ابتدایی من بود. البته الآن در قالبی و شاید بهتر باشد بگویم در هیئتی جدید بر من ظاهر شد. صورتی کشیده‌تر، ‌ قدی بسیار بلندتر، ‌ اندامی ورزیده‌تر که مشخص بود استخوان ترکانده است و پوستی کمی تیره‌تر ازقبل. می‌توان گفت تنها کسی در کره‌ی زمین بود که آن روز صبح انتظار دیدنش را نداشتم.

من هم سلام و احوالپرسی کردم و به بغل کشیدمش. باورم نمی‌شد از دورانی که دیگر هیچ‌کدام از افرادش را نمی‌دیدم و با هیچ‌کدامشان ارتباطی نداشتم هنوز دوستی باقی مانده باشد و اول صبح این‌چنین من را به یاد بیاورد، جلو بیاید و سلام کند.

گفت تمرین دوِ صبحگاهی‌اش تمام شده و همراه با دوستانش برای نوشیدن قهوه آمده‌ است. چون در آن لحظه هر دویمان محدودیت زمانی داشتیم و نمی‌توانستیم بیشتر گپ بزنیم، شماره‌تلفن همدیگر را گرفتیم تا برای فرصتی کافی و مناسب قراری بگذاریم، یادآوری خاطرات کنیم و با هم گپ بزنیم.

آن‌قدر مشتاق بودیم که همان شب قرار گذاشتیم تا پس‌فردا بعدازظهر در کافه‌ای که جای مناسبی برای نشستن داشته باشد با هم ملاقات کنیم.

فهرست مطالب کتاب

مقدمه
فصل یکم: کارِ خوب یا درست؟
فصل دوم: معمولی یا خارق‌العاده؟
فصل سوم: زندگی در لحظه
فصل چهارم: وزن چیزها
فصل پنجم: صفر یا صد؟ هیچ‌کدام!
سپاسگزاری
درباره‌ی نویسنده
منابع و مآخذ