معرفی و دانلود کتاب چشم الماس

معرفی کتاب چشم الماس

کتاب چشم الماس به قلم کیت کوئین، نامزد جایزه‌ی گودریدز، یک رمان تاریخی است بر اساس داستان واقعی لیودمیلا پاولیچنکو، یکی از مرگ‌بارترین تک‌تیراندازهای خانم در طول تاریخ. داستان در دوران جنگ جهانی دوم روایت می‌شود که پس از حمله‌ی هیتلر به اوکراین، لودمیلا پالیچنکو که در کی‌یف تاریخ می‌خواند، تک‌تیرانداز می‌شود و لقب بانوی مرگ را می‌گیرد. ماجرای این رمان واقعی، قصه‌ی شجاعت، ایستادگی و یافتن صلح در میان هرج‌ومرج جنگ است.

درباره‌ی کتاب چشم الماس

قصه‌ی کتاب چشم الماس (The Diamond Eye) در سال 1937 در شهر برف‌گرفته‌ی کی‌یف روایت می‌شود. کیت کوئین (Kate Quinn) داستان لیودمیلا پاولیچنکو، دانشجوی تاریخ، را تعریف می‌کند که در کنار تحصیل، در کتابخانه‌ای مشغول است و زندگی خود و پسر کوچکش را تأمین می‌کند. ولی وقتی هیتلر به اوکراین و روسیه حمله می‌کند، مسیر زندگی لیودمیلا به‌کلی عوض می‌شود. سلاحی به دست او می‌دهند تا به جنگ ملحق شود و ازاین‌رو، لیودمیلا از یک فرد اهل کتاب و مطالعه به یک تک‌تیرانداز خوف‌انگیز بدل می‌شود؛ شکارچیِ نازی‌ها که لقب بانوی مرگ را می‌گیرد. زمانی که خبر سیصد کشتار لیودمیلا به گوش دنیا می‌رسد و او را به یک قهرمان ملی تبدیل می‌کند، از او می‌خواهند که از میدان خونین جنگ در جبهه‌ی شرق بیرون بیاید و برای نشان‌دادن حسن نیست از طرف اتحاد جماهیر شوروی به آمریکا سفر کند.

در ادامه‌ی داستان کتاب چشم الماس می‌خوانیم، مدتی که لیودمیلا در آمریکا، در واشنگتن دی. سی است، ناخواسته و غیرمنتظره با بانوی اول، النور روزولت، دوست و با اشخاص بانفوذ متفاوتی آشنا می‌شود. ازآنجایی که لیودمیلا با ضربات روحی و تجربیاتی که در میدان جنگ داشته دست‌وپنجه نرم می‌کند، این سفر او هم بنا به دلایل سیاسی و هم دلایل شخصی، برایش اهمیت بسیار بالایی دارد. او که در کمال ناباوری، با یکی از هم‌سنگران خود ارتباط پیدا می‌کند و به خوشیِ نسبی می‌رسد ولی وقتی الکسی، دشمن دیرینه و همسر ضمنی‌اش، دوباره سروکله‌اش پیدا می‌شود، لیودمیلا مجبور می‌شود تا هم با شیاطین درون خویش بجنگد و هم مقابل تیر و خمپاره‌ی دشمن ایستادگی کند تا بتواند از این دوئل کشنده جان سال به در بَرد.

این کتاب اکنون با ترجمه‌ی فاطمه شهابی‌نژاد که به یاری انتشارات کتاب کوله پشتی چاپ و منتشر شده، در اختیار شما علاقه‌مندان به این سبک قرار گرفته است.

نکوداشت‌های کتاب چشم الماس

• کیت کوئین در کتاب‌های قبلی خود به‌خوبی توانست بیوگرافی‌های تاریخی را به یک داستان هیجان‌انگیز تبدیل کند. کتاب چشم الماس، رمانی جنگی، داستانی عاشقانه در زمان جنگ و اثری مهیج و پر از ترور و قتل، نیز با جلو رفتن داستان، زبان نثر آن از لحن شاعرانه به ملودراماتیک تغییر می‌کند و یک پایان خارق‌العاده و الهام‌بخش دارد. (روزنامه‌ی Wall Street Journal)
• رمانی مهیج. قهرمانان جنگ جهانی دوم سر زبان‌ها افتاده بودند و این اثر یک مثال شاهکار از این اتفاق است. (مجله‌ی بوک‌لیست)
• هیجان‌انگیز... طرفداران داستان‌های تاریخی میخکوب خواهند شد. (هفته‌نامه‌ی ناشران)
• یک داستان تاریخی جذاب و گیرا. (مجله‌ی The Big Thrill)
• یک شاهکار گیرا و محشر به قلم یکی از بهترین نویسندگان داستان‌های تاریخی. کیت کوئین کتاب چشم الماس را با تحقیقاتی دقیق و با جذابیتی بسیار نوشته و عنصر هیجان و اکشن و عشق را به خوبی با یکدیگر ترکیب کرده و از آن یک شاهکار ساخته است. (کریستین هارمل، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز)

کتاب چشم الماس برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب را به تمام کسانی که عاشق داستان‌های تاریخی هستند، به ویژه داستان‌هایی که در دوران جنگ جهانی دوم روایت می‌شود، توصیه می‌کنیم.

در بخشی از کتاب چشم الماس می‌خوانیم

مرد تیرانداز به دختری که ادعا می‌شد تک‌تیرانداز است، چشم دوخته بود که پشت‌سر بانوی اول، داخل کاخ سفید ناپدید شد. با خودش فکر می‌کرد: شرط می‌بندم که حتی یه بار هم تفنگ به دست نگرفته.

در آخر هم درها پشت‌سر هیئت شوروی بسته شد. روزنامه‌نگار واشنگتن‌پست یادداشت‌هایش را ورق زد و پرسید: «پس ما کی قراره با این روس‌ها مصاحبه کنیم؟ نکنه باید صبر کنیم تا این کنفرانس تموم بشه؟»

تیرانداز از کاخ سفید رو برگرداند که زیر انوار آسمان صورتی سپیده‌دم می‌درخشید و تصمیم گرفت با لهجۀ ویرجینیایی‌اش شروع به صحبت کند: «امشب توی سفارت شوروی یه نشست مطبوعاتی برگزار می‌شه. سؤال‌هات رو نگه دار برای اون موقع. البته مگه اینکه امروز صبح به صرف صبحانۀ خوشامدگویی توی کاخ سفید دعوت شده باشی.»
«نکنه تو دعوت‌نامه داری؟ خوش‌شانسِ پدرسوخته...»

تیرانداز لبخند زد. شانس اصلاً در این قضیه دخیل نبود. مردانی که استخدامش کرده بودند در میان مقامات نفوذ داشتند و کاری کرده بودند که نام مرد تیرانداز حتماً توی لیست مهمانان باشد (یعنی همان نامی که روی نشان مطبوعاتی جعلی‌اش خیلی تمیز درج شده بود). رئیس‌هایش غریده بودند: «اصلاً چه نیازیه که تو این دختر رو از نزدیک ببینی؟ تو فقط باید علیهش توطئه کنی و براش پاپوش درست کنی، نمی‌خوای که باهاش قرار ملاقات بذاری.»