معرفی و دانلود کتاب پایان او

معرفی کتاب پایان او

بازدیدکننده‌ای غیرمنتظره که آرامش یک خانواده را به هم می‌ریزد. کتاب پایان او به قلم شاری لاپنا اثری مهیج، پرفروش و جذاب است که به شما اجازه‌ی نفس کشیدن نمی‌دهد! غریبه‌ای پشت خانه‌ی استفانی و پاتریک ظاهر می‌شود و ادعا می‌کند برخلاف آنچه پاتریک سال‌ها اظهار داشته، همسر اولش جان خود را در تصادف از دست نداده، بلکه توسط پاتریک به قتل رسیده است!

درباره کتاب پایان او:

تصور کنید یک روز صبح از خواب بیدار می‌شوید، همه‌ی آن کارهای معمولی را انجام می‌دهید در حالی تصور می‌کنید امروز هم روزی مثل باقی روزهاست، اما ناگهان یک نفر پشت در خانه‌تان ظاهر می‌شود و به شما می‌گوید مهم‌ترین سال‌های زندگی‌تان را با دروغ گذرانده‌اید. چه احساسی به شما دست می‌دهد اگر بدانید کسی را که احساس می‌کردید از همه به شما نزدیک‌تر بوده، نمی‌شناسید؟‌ گویی هیچ‌گاه نشناخته‌اید؟!

زندگی معمولی پیش می‌رفت. پاتریک و استفانی حالا دیگر کمی با بیماری دوقلوهایشان کنار آمده‌بودند و روی‌هم‌رفته می‌شود گفت خانواده‌ای خوشبخت محسوب می‌شدند. همه چیز خوب بود تا این که سر و کله‌ی اریکا پیدا شد و اتهاماتی را به پاتریک وارد کرد. او معتقد بود تصادفی در کار نیست. پاتریک همسر اول خود را به قتل رسانده و تمام این سال‌ها به استفانی دروغ گفته است. این ادعا غوغایی در زندگی آن‌ها به وجود می‌آورد. از طرفی، پاتریک تمام تلاش خود را می‌کند تا بی‌گناهی‌اش اثبات شود. حالا استفانی مانده و کوهی از سوالات که جواب هیچ‌کدامشان را نمی‌داند. تصور کنید مردی پدر دوقلوهایتان است که ممکن است قبلا همسرش را به قتل رسانده باشد! آیا این خانواده هرگز می‌توانند آرامش گذشته‌ی خود را بازیابند؟ برای قضاوت کمی زود است.

هرکدام از شخصیت‌ها نقش ویژه‌ای در اثر ایفا می‌کنند و به طرز شگفت‌انگیزی در داستان جای می‌گیرند. در داستان پایان او (The End of Her) هر تکه، همانند قطعات پازل، به درستی بر سر جای خود می‌نشینند. نثر شاری لاپنا (Shari Lapena)‌ به قدری هیجان‌ دارد که گویی موجودی فراطبیعی بالای سرمان نشسته و ما را وادار می‌کند صفحات کتاب را ورق بزنیم.

این اثر در سال 2020 منتشر شد و خیلی زود جزو فهرست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز قرار گرفت و نظر منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کرد. نویسنده با زیرکی شما را به دنبال خود می‌کشاند و شما در انتها بر سرجایتان میخکوب می‌شوید. درست زمانی که فکر می‌کنید به نتیجه رسیده‌اید و می‌توانید پایان داستان را حدس بزنید، در مسیر تازه‌ای از داستان قرار می‌گیرید و همه‌ی حدس‌هایتان فرو می‌ریزد. چیزها پیچیده‌تر و ویران‌گرتر از آنی‌ست که فکرش را می‌کنید. رمان تازه‌ی شاری لاپنا نفس را در سینه‌هاتان حبس خواهد کرد.

نکوداشت‌های کتاب پایان او:

- تریلر جدید شاری لاپنا تا انتهای کتاب شما را وادار به حدس و گمان می‌کند… قبل از مطالعه اول مطمئن شوید که وقت کافی دارید، چون بعد از خواندن نمی‌توانید آن را زمین بگذارید. (نشریه‌ی یو.اس.آ تودی)

- سرعت رویدادهای مرتبط با قتلی در حومۀ شهر، اجازه نمی‌دهد کتاب را زمین بگذارید. (مجله‌ی پابلیشرز ویکلی)

- هیچ‌کس نمی‌تواند مانند شاری لاپنا توهمی مهیج را در حومه‌ی شهر خلق کند. داستان مانند کابوسی شما را تا صبح بیدار نگه می‌دارد و از اضطراب ناخن می‌جوید. (روث ور، نویسندۀ کتاب پرفروش چرخش کلید)

- یک کتاب جالب که مناسب شب‌زنده‌داری است! (Good Housekeeping)

کتاب پایان او مناسب چه کسانی است؟

اگر به رمان‌های رازآلود، معمایی و هیجان‌انگیز علاقه دارید و به دنبال مطالعه‌ی کتابی هستید که از فرط جذابیت نتوانید آن را کنار بگذارید، این اثر مناسب شماست.

با شاری لاپنا بیشتر آشنا شویم:

سال 2016 بود که رمانی هیجان‌انگیز در دنیای کتاب غوغایی به پا کرد. زوج همسایه اثر شاری لاپنا کتابی است که او عمده‌ی شهرتش را مدیون آن است. او پیش از این که تمام تمرکز خود را بر روی نوشتن بگذارد، به تدریس زبان انگلیسی مشغول بوده است. این رمان‌نویس آمریکایی به نوشتن رمان‌های معمایی و رازآلود شهرت دارد. از دیگر آثار این نویسنده‌ی توانمند می‌توان به چیزهایی که پرواز می‌کنند اشاره کرد. رمان دیگر او با عنوان اقتصاد خوشبختی در سال 2012 در فهرست نهایی دریافت جایزه‌ی استفان لکاک قرار گرفت.

در بخشی از کتاب پایان او می‌خوانیم:

نشست؛ قلبش داشت از جا کنده می‌شد. چشم‌هایش را بست و چند نفس عمیق کشید تا نفس‌تنگی‌اش برطرف شود. دوباره به نامه نگاه کرد. دست‌هایش می‌لرزید. به اسم پاتریک است اما بازش کرد. چشم‌هایش پر از اشک شد. به‌سختی آن را خواند: بررسی مجدد پروندۀ مرگ لیندزی کیلوئر.

پاتریک به خانه رسید و نامه را دید. گفت: «کثافت!» کل متن را خواند و آن را روی میز آشپزخانه انداخت: «باورم نمی‌شه این ماجرا رو دنبال کرده!»

دوقلوها با صدای بلند و پیاپی گریه می‌کردند. پاتریک به آن‌ها توجهی نکرد و گفت: «این واقعاً ظالمانه‌ست!»

چشم‌هایش را بست و نفس عمیقی کشید. انگار بار همۀ دنیا را روی دوشش گذاشته‌اند: «باید به نیال ماجرا رو بگم. نمی‌تونم درخواست دادگاه رو ازش پنهان کنم. سر کار نمی‌تونم تمرکز داشته باشم، درضمن خبر هم از اخبار پخش می‌شه.»

به استفانی نگاه کرد. او هم وحشت کرده است. با تلخی گفت: «اگه بفهمه با چه زن عوضی‌ای رابطه داشته می‌دونم چه حالی می‌شه؟»
استفانی گفت: «کِی می‌خوای بهش بگی؟»

دستی توی موهایش کشید و گفت: «فردا آخرِ وقت کاری.»

فردای آن روز، بعد از یک روز طولانی و خسته‌کننده نیال وقتی موضوع را فهمید مبهوت و شوکه پشت میزش نشست. از روبه‌رو شدن با همسرش وحشت داشت. باید به او بگوید. فهمیده بود که پاتریک مشکلی جدی‌تر از بیماری دوقلوها دارد. حق با او بود. همان زنی که با او رابطه داشت قصد اخاذی از پاتریک را داشت.