معرفی و دانلود کتاب هرگز نمیر

معرفی کتاب هرگز نمیر

تابه‌حال دوست داشته‌اید که در دنیای انیمه‌ها و غرق در افسانه‌های چینی و ژاپنی زندگی کنید؟ کتاب هرگز نمیر روایتی جذاب و خارق‌العاده به قلم راب جی هیز است که شما را به دنیای افسانه‌ها و خدایان ماورا‌ئی می‌برد! با خواندن این کتاب می‌توانید در حجمی از خیال زندگی کنید و خودتان را در میان یک اثر سینمایی مهیج بیابید! گفتنی است که این رمان، در سال 2019، برنده جایزه BookNest بهترین رمان شده است.

درباره کتاب هرگز نمیر:

خیال، ‌همان ناجی مهربانی است که سختی و بی‌رحمی حقایق را برای آدم‌ها آسان می‌کند و آن‌ها را برای ادامه مسیرشان کمک می‌کند. افسانه‌های بی‌نظیر شرق و تقابل میان خیر و شری که همواره در جهان جاری است، ناجی افرادی است که به دنبال طنابی برای چنگ زدن و ادامه دادن به زندگی خودشان می‌گردند. کتاب هرگز نمیر (Never Die) داستانی هنرمندانه از جهان مبارزان ژاپن و چین، فنون و قدرت‌های فرا بشری و ارواح انتقام‌جو است.

راب جی هیز (Rob J. Hayes)، این کتاب را در نهایت هنرمندی، توصیفات زیبا و شگفت‌آوری نوشته است که شما را به سمت خودش جذب می‌کند. داستان کتاب هرگز نمیر در شرق دور رخ می‌دهد. داستان اینگونه شروع می‌شودکه امپراتور ده پادشاه، در هوسا باعث فقر و قحطی و خشکسالی شده است و خدایان را خشمگین کرده است. دوران امپراتوری به پایان می‌رسد و حالا پسربچه هشت ساله‌ای به نام آین باید او را شکست دهد! اما او به‌تنهایی از عهده این کار برنمی‌آید و نیاز به متحدانی دارد که در این مسیر یاری‌اش کنند. نکته جذاب در رمان هرگز نمیر این است که قهرمانان برای همراه شدن با آین باید در ابتدا بمیرند!

جوایز و افتخارات کتاب هرگز نمیر:

- برنده جایزه BookNest بهترین رمان (2019)
- نامزد جایزه SPFBO بهترین کتاب فانتزی (2019)

کتاب هرگز نمیر مناسب چه کسانی است؟

این کتاب برای همه کسانی که به داستان‌های تخیلی و افسانه‌های چین و ژاپن علاقه‌مندند، مناسب است.

با راب جی هیز بیشتر آشنا شویم:

دنیای داستان‌های فوق بشری، نیاز به یک ذهن پویا دارد که با سبک‌بالی در آسمان خیال پرواز کند. قدرتی که راب جی هیز، نویسنده انگلیسی از آن بهره‌مند است و امروزه او را در زمره بهترین نویسندگان سبک فانتزی و افسانه‌ای جای داده است. جی هیز در شهر کوچکی به نام باسینگ استوک در انگلستان به دنیا آمد. او مانند هر پسر بچه دیگری، با انواع فیگورهای قهرمانان، شمشیربازی و مبارزات خیالی بزرگ شد و در بزرگسالی در رشته جانورشناسی به تحصیل پرداخت.

راب جی هیز پس از امتحان انواع شغل‌ها در نهایت مسیر علاقه خودش را به نوشتن پیش گرفت و به یکی از موفق‌ترین نویسندگان ژانر فانتزی تبدیل شد.

در بخشی از کتاب هرگز نمیر می‌خوانیم:

بعضی شمشیرها با غرش ضربه می‌زنند، بعضی با نعره.

بعضی شمشیرها مثل فروریزش تخته‌سنگ نبرد را به لرزه درمی‌آورند، بعضی مثل شعله‌ای خروشان ویرانی به بار می‌آورند.

اما تنها یک شمشیر است که جز نجوایی از آن به گوش نمی‌رسد و تو آن را خواهی شناخت، چون می‌گوید: مرگ اینجا بوده است.

چو وقتی به هوش آمد، نمی‌دانست هنوز دارد فریاد می‌زند یا فقط آخرین لحظاتش را به خاطر می‌آورد. دردِ همۀ آن شمشیرهایی که در تنش فرورفته بود، مثل کابوس بود؛ ولی حالا دیگر تمام شده بود. آفتاب تندی به او می‌تابید. روز دیگری فرارسیده بود، با اینکه مطمئن شده بود که روز دیگری را نخواهد دید. هوای تازۀ صبح را فروداد و آن را با سرفه‌ای کهنه بیرون داد. چند لحظه طول کشید تا متوجه شود بیرون پناهگاه کایشی روی زمین دراز کشیده است. پیکری زنده در میان آن‌همه مرده. همه‌جا جنازه بود و بوی سوختگی مزۀ بدی در دهانش به وجود می‌آورد. نسیم ملایمی در حیاط پناهگاه وزید و بوی تعفن آن‌همه جسد را با خود آورد.

چو به محض اینکه سرفه‌اش قطع شد، با خودش گفت: «پس خواب ندیده‌م.»

صدای آرام و نازکی گفت: «تو مُردی.» صدای پسربچه‌ای بود که روی سنگ‌فرش کنار او زانو زده بود. موهایی به رنگ گِل و چشمانی به سفیدی و دوردستی ابرها داشت. ردای سیاه رنگ‌ورورفته‌ای مناسب مراسم ختم به تن داشت که رنگش با شال قرمز دور گردنش در تضاد بود.

چو دوباره درد مرگ خود را به خاطر آورد، دردی تازه و واضح که از بین نمی‌رفت. تلاش کرد بنشیند و بعد نگاهی به پایین انداخت و دید یوکاتایش غرق خون است. صلح در همان نزدیکی در گردن مردی فرورفته بود، شمشیر دیگرش هم هنوز در غلاف بود. یک دستش را به داخل لباسش برد و سینه‌اش را لمس کرد.

پسر گفت: «زخمیت کردن. چندین بار. حتی بعد از مردنت چند بار دیگه هم بهت شمشیر زدن.»