معرفی و دانلود کتاب فرضیه عشق

معرفی کتاب فرضیه عشق

شاید «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها» برای شما تنها یک بیت زیبا باشد، اما برای اولیو که برای اثبات عقیده‌اش به آنه، تظاهر کرده که عاشق آدام است و حالا در دام عاشقی افتاده، یک تجربه است. کتاب فرضیه عشق ما را به آزمایشگاه دانشگاه استنفورد می‌برد تا با دو دانشمند زیست‌شناسی آشنا شویم. الی هیزل وود ما را به چالشی رمانتیک دعوت می‌کند تا بتوانیم عشق را دوباره بشناسیم و از دریچه نگاهی تازه به آن بنگریم. این کتاب از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز و نامزد برترین کتاب عاشقانه‌ی گودریدز است.

درباره‌ی کتاب فرضیه عشق

«عشق فقط دو حالت دارد: عشق مادر به فرزند، عشق بنده به خدا. بقیه‌اش تغییرات هورمونی است.» این جمله که در کمال تعجب و تحیر، موافقان بسیاری دارد و عده‌ی کثیری از آدم‌ها واقعاً تصور می‌کنند عشق فقط در تغییرات هورمونی خلاصه می‌شود و هیچ ربطی به انتخاب و احساس و این‌جور چیزها ندارد؛ برای اثبات ادعای خودشان منطق و دلایل گوناگونی دارند و هر عقیده‌ای جز دروغ بودن عشق را نمی‌پذیرند؛ یکی از این افراد اولیو اسمیت، شخصیت اصلی کتاب فرضیه عشق (The Love Hypothesis) است. برخلاف او، دوست صمیمی‌اش آنه شخصیتی عاشق‌پیشه دارد و نمی‌تواند بدون محبت و عشق زندگی کند. او می‌خواهد دوست خود را قانع کند؛ اما اولیو مصمم‌تر از اوست و برای اثبات نظرش درباره‌ی پوچی و جعلی بودن مفهوم عشق، به عشقی دروغین روی می‌آورد و تظاهر می‌کند که عاشق استاد خود، آدام کارلسن شده است؛ البته تا انتهای داستان این تظاهر ادامه پیدا نمی‌کند و حوادثی غیرقابل‌پیش‌بینی و باورنکردنی در انتظار این دو نفر و پیش روی ماست. اَلی هیزل وود (Ali Hazelwood) ما را به آزمایشگاهی می‌برد که اولیو، آنه و استاد آدام در آن حضور دارد و در پی اثبات فرضیه‌های خود هستند.

کتاب فرضیه عشق ما را به چالشی عاشقانه دعوت می‌کند. اولیو، استاد دانشگاه استنفورد است. او می‌خواهد به دوستش اثبات کند که عشق واقعی وجود ندارد و انسان می‌تواند از هر کسی به‌سادگی جدا شود. از سوی دیگر آدام کارلسن نیز در بازی عاشقانه‌ی اولیو شرکت می‌کند زیرا می‌خواهد به مدیران و ریاست دانشگاه نشان دهد که نمی‌خواهد جای دیگری استخدام شود و قصدش برای ماندن در دانشگاه جدی است. این دو نفر در برابر دیگران تظاهر می‌کنند که عاشق همدیگر هستند و زندگی بدون یکدیگر برایشان بی‌معناست. الی هیزل وود ما را به این دعوای رمانتیک دعوت می‌کند تا ساده‌تر بتوانیم نقش عشق در زندگی و اهمیت این عنصر حیات‌بخش را درک کنیم. نمی‌دانیم نظر شما راجع‌به عشق چیست؛ اما اولیو و آدام در انتهای این داستان شگفت‌زده خواهند شد و ما را نیز با نتیجه‌ای که توقعش را نداشتیم، مواجه خواهند کرد.

کتاب فرضیه عشق با ترجمه‌ی مریم علیزاده میلانلو در انتشارات کوله‌پشتی منتشر شده است.

جوایز و افتخارات کتاب فرضیه عشق

• از پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک‌تایمز
• نامزد کتاب برتر گودریدز در بخش داستان‌های عاشقانه
• بهترین کتاب تابستانی سایت BuzzFeed در سال 2021
• کتاب برتر آمازون در دسته‌بندی کتاب‌های عاشقانه در سال 2021
• برترین کتاب از نگاه ویراستاران آمازون

نکوداشت‌های کتاب فرضیه عشق

• شخصیت‌های این کتاب باهوش و دوست داشتنی هستند و در فضای آکادمیک نمونه‌های عینی دارند. نثر این داستان نیز جذاب است و عاشقان را به وجد می‌آورد. (هفته‌نامه ناشران)
• این داستان خنده‌دار و عاشقانه است و توانسته علم و عشق را در هم‌ آمیزد. (Shelf Awareness)

کتاب فرضیه عشق برای چه کسانی مناسب است؟

مهم نیست که در زندگیتان معشوق و ماجرای عاشقانه‌ای وجود دارد یا نه. مهم نیست که تا به‌حال شور عشق و طعم فراغ را چشیده‌اید یا هنوز به این وادی وارد نشده‌اید؛ چیزی که اهمیت دارد اعتقاد شما به عشق است. این داستان عاشقانه قرار است دیدگاه جدیدی راجع‌به عشق را با شما در میان بگذارد و خوانندگان خود را به واکاوی در مفهوم و معنای عشق وادار کند. این کتاب برای تمام افرادی که به داستان‌های عاشقانه علاقه دارند، جذاب و خواندنی است.

در بخشی از کتاب فرضیه عشق می‌خوانیم

توی آسانسور، اولیو به ساعد دست آدام تکیه داد و کفش‌های پاشنه‌دارش را درآورد و زیر نگاه دقیق آدام که سرش را تکان می‌داد، به‌طور فاجعه‌باری در برازنده بودن شکست خورد. «فکر کردم گفتی اذیتت نمی‌کنن.» کنجکاو به نظر می‌رسید. شیطنت داشت؟ علاقه‌مند بود؟

«اون هزار سال پیش بود.» اولیو آن‌ها را برداشت و گذاشت از انگشتانش آویزان بمانند. وقتی صاف شد آدام دوباره به‌شکلی باورنکردنی بلند بود.
«حالا واقعاً آماده‌م که پاهام رو قطع کنم.»

آسانسور صدایی کرد و درها باز شد. «به نظر می‌آد نتیجۀ معکوس بده.»
«آخ، حتی فکرش هم نمی‌تونی بکنی... هی... چی‌کار می‌کنی...؟»

به‌خاطر یک تاول روی انگشت کوچک پایش آدام او را بلند کرد تا به اتاقشان ببرد. قلب اولیو ریخت. چاره‌ای نداشت جز اینکه با گرفتن او، مطمئن شود اگر آدام تصمیم گرفت او را بیندازد، زنده می‌ماند. بوی فوق‌العاده‌ای می‌داد.

«می‌دونی که تا اتاق فقط بیست‌ متر فاصله‌ست...»
«هیچ نظری درباره‌ش ندارم.»
«آدام.»
«کانادایی، ما آمریکایی‌ها با واحد پا فکر می‌کنیم.»
«من خیلی سنیگنم.»
«آره واقعاً.» آدام بی هیچ زحمتی با دست دیگرش کارت را توی در گذاشت. «باید مصرف نوشیدنی‌های کدوحلوایی رو قطع کنی.»
اولیو خندید و گفت: «امکان نداره.»