معرفی و دانلود کتاب شجاع مانند تو

معرفی کتاب شجاع مانند تو

کتاب شجاع مانند تو نوشته‌ی جیسون رینولدز، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک‌تایمز، داستان دو برادر به نام‌های جنی و ارنی است که قرار است اولین سفر تابستانی خود در روستای پدربزرگشان را تجربه کنند، اما این سفر تفریحی خیلی زود تبدیل به ماجراجویی اکتشافی بزرگی می‌شود که راز و رمزهای خانوادگی آنان را برملا می‌کند. جنی و ارنی برای اولین‌بار در این سفر متوجه می‌شوند که پدربزرگشان نابیناست و برای بخش عمده‌ای از روز، در اتاق ویژه‌ای مخفی می‌شود!

کتاب شجاع مانند تو

مدرسه تمام می‌شود و بوی خوش میوه‌های تابستانی در بروکلین می‌پیچد. سفر به شهری روستایی برای این دو برادر بازیگوش و معاشرت با پدربزرگ، مادربزرگ و اعضای خانواده برای آن‌ها تجربه‌ای بسیار هیجان‌انگیز است و همین مسئله، تعطیلات تابستانی را برای جنی و ارنی به یک پروژه‌ی بزرگ برای کشف عجایب و رمز و رازهای خانوادگی تبدیل می‌کند. پسربچه‌های بازیگوش کتاب شجاع مانند تو (As Brave As You) نوشته‌ی جیسون رینالدز (Jason Reynolds) بعد از مدت کوتاهی اقامت در این خانه متوجه می‌شوند که پدربزرگشان نابیناست! اما پدربزرگ چطور توانسته بود تا حالا این مسئله را از آنان مخفی کند؟!

ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود، جنی و ارنی در کتاب شجاع مانند تو، خیلی زود متوجه می‌شوند که پدربزرگ واقعاً آدم عجیبی است! او نابیناست اما به‌خوبی توانسته است مشکل بینایی خود را در پس رفتارهای طبیعی‌اش پنهان کند و تنها با یک عینک‌آفتابی شیک، حرکت غیرطبیعی چشمان خود را پنهان نگه دارد. آن‌ها به‌خوبی رفتارهای پدربزرگ را زیر نظر می‌گیرند و تمام مشاهدات خود را در دفتری یادداشت می‌کنند. به نظر جنی و ارنی پدربزرگ یکی از شجاع‌ترین آدم‌های دنیاست که با وجود نقص بینایی توانسته است این‌چنین به زندگی ادامه دهد. اما درست در همین زمان است که راز پدربزرگ بر ملا می‌شود، جنی و ارنی متوجه می‌شوند پدربزرگ بخش عمده‌ای از زمان خود را در اتاقی مخفی سپری می‌کند که پر از گل‌وگیاه و آوای پرندگان است. یعنی پدربزرگ از عمد خود را در این اتاق پنهان می‌کند؟ ممکن است او هم مثل جنی و ارنی ترس‌ها و نقطه‌ضعف‌هایی داشته باشد؟

کتاب شجاع مانند تو نوشته‌ی جیسون رینولدز، داستان مواجه شدن با بزرگ‌ترین ترس‌ها و ضعف‌های ما است. همان‌طور که جنی و ارنی در این داستان تصمیم می‌گیرند تا به پدربزرگ کمک کنند تا با دنیای بیرون مواجه شود، پدربزرگ نیز به آنان کمک می‌کند تا یاد بگیرند چه‌طور شجاع باشند. ترجمه‌ی این کتاب را مهسا ناصربخت برعهده داشته است و وظیفه‌ی انتشار این کتاب نیز برعهده‌ی انتشارات ابوعطا بوده است.

جوایز و افتخارات کتاب شجاع مانند تو

• برنده‌ی جایزه‌ی Kirkus Reviews در سال 2016
• مدال افتخار کورتا اسکات کینگ در سال 2017
• جایزه‌ی کتاب خانوادگی اشنایدر در سال 2017
• نامزد جایزه‌ی کتاب کودکان ویلیام آلن وایت در سال 2019
• نامزد جایزه‌ی کتاب خوانندگان جوان ربکا کادیل در سال 2020
• و...

نکوداشت‌های کتاب شجاع مانند تو

• جیسون رینولدز از طریق شخصیت‌های اصلی داستان، به ما نشان می‌دهد که اگرچه بعضی اوقات عشق میان اعضای یک خانواده شکلی پنهان و نهفته به خود می‌گیرد، اما هم‌چنان جاری و پابرجاست. (بوک‌لیست)
• بابا هریس (پدربزرگ خانواده) شخصیتی درهم‌پیچیده، تندخو، پر از تضادها و آسیب پذیری‌هایی است که در واقع کوچک‌ترین آن‌ها مشکل دید اوست. (School Library Journal)
• تلاش‌های جنی برای جبران اشتباهاتش در داستان، فهمیدن این مسئله که نمی‌توان پاسخ تمام پرسش‌ها را در اینترنت پیدا کرد و مبارزات درونی پدربزرگ با احساس عذاب وجدان از این‌که ارنی را به شرکت در یک سنت خطرناک خانوادگی تشویق کرده است، داستانی چند بعدی ایجاد می‌کند که روایت بسیار ماهرانه‌ای دارد. (پابلیشرز ویکلی)

کتاب شجاع مانند تو برای چه کسانی مناسب است؟

نوجوانان علاقه‌مند به مطالعه‌ی رمان‌های معمایی می‌توانند با جنی و ارنی در این سفر خانوادگی همراه شوند و به آن‌ها کمک کنند تا از اسرار عجیب پدربزرگ نابینای خود باخبر شوند.

در بخشی از کتاب شجاع مانند تو می‌خوانیم

سوراخ بزرگی دقیقاً در مسیری که به خانه می‌رسید در کنار در ورودی وجود داشت. آن‌ها سعی کردند تا از چند نقطه‌ی تمیز بر روی پنجره‌ها داخل خانه را ببینند. اما چیزی نتوانستند ببینند و ارنی از روی سوراخ پرید و تلاش کرد تا به در جلویی برسد. او دستش را به زیر پیراهنش برد و سعی کرد دستگیره‌ی در را با پارچه‌ی آن بگیرد و سپس آهسته همانند نینجاها در را به‌آرامی هل داد و باز کرد. جنی مطمئن نبود که قرار است در خانه چه چیزی ببیند، اما تس درست گفته بود، واقعاً درست بود، بیش از میلیون‌ها بار درست بود. پرندگان! آن‌هم خیلی زیاد! صدها. آن‌ها همه‌جا بودند. بعضی از آن‌ها به نظر می‌رسید قمری باشند و بعضی دیگر سیاه و زشت بودند. مثل یک آدم متشخص و شیک‌پوش به هر طرفی می‌خرامیدند و به پرنده‌های مرده نوک می‌زدند و این چندش‌آورترین حالت ممکن بود و اوه پسر، رنگ سفید روی پنجره‌ها، رنگ نبود. مدفوع پرندگان بود و بوی تعفن آنجا، وای، کشنده بود. هردوی آن‌ها با هم یقه‌ی پیراهنشان را بر روی بینی‌شان کشیدند. آن بو، فقط بوی بدی نبود، ما در مورد یک بوی وحشتناک صحبت می‌کنیم. آن‌ها برای دزدیدن پرنده آمده بودند و نمی‌توانستند به پرنده‌های آن جا کمکی کنند. پیش از همه خوب به اطراف نگاه کردند. چیزی که جنی می‌توانست بگوید این بود که خانه به مدت زیادی خالی است، حداقل خالی از آدم. و آن درخت، هیچ معنی و حس خاصی نداشت. اما چطوری یک درخت وسط خانه می‌تواند رشد کند؟