معرفی و دانلود کتاب سلام همسایه 3: رازهای دفن شده

معرفی کتاب سلام همسایه 3: رازهای دفن شده

کتاب سلام همسایه 3: رازهای دفن شده، جلد سوم از مجموعه کتاب‌های سلام همسایه‌ است که به قلم کارلی آنه وست براساس بازی ویدیویی‌ای با همین نام نوشته شده است. در جلد‌های پیش درآمد داستان، نیکی راث توانسته است به پلیس ثابت کند که آرون و خواهر کوچک‌ترش، میا گم شده‌اند. اما نیکی کماکان با وجود هشدارهایی که به او داده‌اند، دوست دارد بداند در خانه‌ی پیترسون‌ها چه می‌گذرد.

درباره‌ی کتاب سلام همسایه ۳: رازهای دفن شده

کتاب سلام همسایه 3: رازهای دفن شده (Hello Neighbor: Buried Secret) سومین جلد از مجموعه‌ای هفت جلدی با همین عنوان است که براساسی بازی ویدئویی محبوبی و پرفروش آمازون نوشته شده است. برای خواندن این کتاب توصیه می‌کنیم درها را قفل کنید و گوش‌هایتان را برای شنیدن هرگونه صدای مشکوکی تیز نگه دارید!

در جلدهای قبلی دیدیم که نیکی و خانواده‌اش پس از نقل مکان به ریون بروکس با خانواده‌ی پیترسون‌ها آشنا می‌شود و پس از دوستی با آرون درگیر ماجراهای ترسناکی با کشفیاتش در آرشیوهای شهر می‌شود. پس از گذشت چهار ماه از ناپدید شدن آرون و خواهرش میا، پدر آن‌ها، آقای پیترسون که طراح پارک است، به نیکی می‌گوید که آن‌ها در حال حاضر با اقوام دور خود زندگی می‌کنند اما این حرف برای نیکی قابل‌پذیرش نیست. به همین دلیل او و دوستانش برای پیدا کردن آرون و میا تلاش خودشان را آغاز می‌کنند؛ اما پیداکردن تصاویر دلخراش و فریادهایی که از خانه‌ی همسایه می‌آید، نمی‌تواند اتفاقی باشد.

در جلد سوم، نیکی موفق می‌شود به پلیس اثبات کند که آرون و میا واقعا گم شده‌اند. پلیس در همین راستا پوسترهایی برای پیداکردن گمشده‌ها در شهر پر می‌کند و بچه‌ها را با خودشان برای جست‌وجوهای آخر هفته همراه می‌کنند اما باز هم چشمان نیکی به خانه‌ی مرموز آن‌طرف خیابان خیره شده است و او نمی‌تواند نشانه‌هایی که مبنی بر کمک خواستن هستند را نادیده بگیرد. اتفاقات زمستان گذشته و هشدارهای والدین به بچه‌ها باعث می‌شود انزو و ماریتزا نخواهند به او برای پیدا کردن حقیقت کمک کنند و نیکی مجبور می‌شود برای اینکه متوجه حقیقت شود، به تنهایی در خانه‌ی پیترسون‌ها قدم بگذارد.

کارلی آنه وست (Carly Anne West) نویسنده‌ی استرالیایی این مجموعه تجربه‌ی زیادی در نوشتن رمان‌های هیجان‌انگیز و ترسناک برای نوجوانان دارد و در کتاب سلام همسایه ۳: رازهای دفن شده قرار است درگیرشدن با تعلیق‌ها و پیچ و خم‌های داستان عرق سردی روی بدنتان بنشاند. توصیف‌های این نویسنده آنقدر پرجزئیات و واقعی به‌نظر می‌آیند که نمی‌توانید ترس و هیجان توامان خودتان را برای دنبال‌کردن ادامه‌ی داستان ندیده بگیرید. هنگامی که سر و کله‌ی هیولای داستان پیدا می‌شود و مکان‌های مختلف دور سرمان می‌چرخند، می‌توانید دلهره و هیجانی که آرون با آن مواجه است را در رگ‌های خودتان احساس کنید.

آرون می‌خواهد پس از درگیری‌های کشدارش با آقای پیترسون، برای پیدا کردن دوست‌هایش دوباره به خانه‌ی آن‌ها قدم بگذارد چون چیزی مهم‌تر از کشف‌کردن واقعیت را پیش روی خودش نمی‌بیند. اما انتهای این راهروهای مخوف و تونل‌های تو در تو قرار است به کجا ختم شود؟

کتاب سلام همسایه ۳: رازهای دفن شده با ترجمه‌ی رامبد خانلری در نشر صاد به چاپ رسیده است.

اقتباس‌های فرهنگی از کتاب سلام همسایه ۳: رازهای دفن شده

کتاب سلام همسایه ۳: رازهای دفن شده یکی از قسمت‌های مجموعه کتاب‌های سلام همسایه است که براساس یک بازی با همین نام از شرکت tiny Build نوشته شده است. کتاب‌ها در واقع نوعی پیش‌درآمد روایی منطبق بر داستان بازی هستند و جزئیات مرموز و داستان‌های مفصل‌تری برای بسط شخصیت‌های حاضر در بازی ارائه می‌دهند. این بازی‌های ویدئویی در لیست پرفروش‌ترین‌های وب‌سایت آمازون قرار دارند.

کتاب سلام همسایه ۳: رازهای دفن شده برای چه کسانی مناسب است؟

هیجان و کشف معما چیزی است که برای خواندن این کتاب شما را به مخاطب مناسب تبدیل می‌کند! اگر نوجوانی هستید که خواندن کتاب‌های ترسناک، معمایی و مهیج را دوست دارید، این کتاب مناسب شماست.

در بخشی از کتاب سلام همسایه 3: رازهای دفن شده می‌خوانیم

درست در همین‌لحظه، یکی از آن نقطه‌های تیره در وسط خیابان به‌شکل یک آدم درمی‌آید. ازآنجایی‌که ذهن من زیادی به‌هم‌ریخته است، قسم می‌خورم که تصویر سبیل فرخورده‌ای را بالای شکل آن آدم می‌بینم. با دست‌هایم چشم‌هایم را می‌پوشانم تا آن تصویر از بین برود؛ بعد تمرکز می‌کنم و دوباره نگاه می‌کنم.

هیچ!

انزو می‌گوید:
«نه! مشکلی نیست.»

هنوز هم حواس من پرت چیزی است که فکر می‌کنم دیده‌ام. می‌گویم:
«هان؟»

انزو می‌گوید:
«گفتم مشکلی نیست؛ من می‌رم.»

حالا حتّی حالم بدتر هم می‌شود؛ چون او سعی دارد خودش را شجاع نشان بدهد؛ اما من دوست دارم به او بگویم که چه‌قدر ترسیده‌ام. بازکردن این قفل آسان است؛ انگار یک‌ نفر از قبل سعی کرده بازکردن این قفل را آسان بکند. قبل‌ازاینکه حتّی بتوانم کلمه‌ای به ‌زبان بیاورم، دستگیرۀ درِ پشتی بقّالی توی دستم باز می‌شود و ما همه، داخل صحنۀ جرم هستیم.

به خودم می‌گویم این کابوس نیست؛ این کابوس تو نیست.