معرفی و دانلود کتاب سابرینا

معرفی کتاب سابرینا

عشق تنها معجزه‌ای است که بر انسان‌های معمولی، مثل من و شما، نازل می‌شود. نشانه‌های این معجزه در کوه و دشت نیست اما می‌تواند کوه را از جا بکند و به قصه و افسانه تبدیل شود. مانند عشق کتاب سابرینا که توانست دخترک ساده و ضعیف این نمایشنامه را به زنی شاد و قوی تبدیل کند. ساموئل ای تیلور ما را به نظاره می‌نشاند تا طعم تلخ دلتنگی را بچشیم و اعجاز صبر و تلاش را ببینیم.

درباره‌ی کتاب سابرینا

چمدانت را در دست گرفته‌ای. منتظری تا ارابه‌ی مرگت برسد و تو را به جهنم ببرد. احساس می‌کنی قلبت را جا گذاشته‌ای. انگار بخشی از وجودت کار مهم‌تری دارد و با تو همراه نمی‌شود. یقین داری که قدرت جاذبه زیر پایت نیست، پشت سرت است. پاهایت به‌زور به‌دنبالت آمده‌اند و روح مجنونت خودش را به در خانه زنجیر کرده است. حتی نمی‌توانی تصور کنی که روزی دوباره شاد شوی. احساس می‌کنی خورشید غم‌انگیز پاییزی برای همیشه در درونت غروب کرده و قرار نیست از پشت هیچ کوهی طلوع کند. هیچ‌کس حالت را نمی‌فهمد. همه می‌گویند: «از این احساس احمقانه دست بردار»، «آن آدم به‌درد تو نمی‌خورد»، «به او فکر نکن» اما مگر می‌توانی؟ تا پاریس می‌روی. قاره‌ها را پشت سر می‌گذاری. حاضری تمام حافظه‌ات را به فردی که آلزایمر دارد اهدا کنی تا این عشق یک‌طرفه را از یاد ببری اما متأسفانه علم پزشکی هنوز این‌قدر پیشرفت نکرده است.

تو عاشقی. از هر که می‌توانی حال و روز معشوقت را جویا می‌شوی و خبرهای بدی می‌شنوی. گویا دیگران درست می‌گویند. واقعاً آن فرد مناسب تو نیست. نمی‌تواند به هیچ‌کس متعهد باشد. انتهای روابط متعدد به‌ظاهر عاشقانه‌اش با خیانت به اتمام می‌رسد و وفاداری در قاموسش نیست. آری سابرینا. تو عاشقی شکست خورده‌ای. باید خیانت‌پیشه را رها کنی. باید بزرگ شوی. از کجا می‌دانی چه سرنوشتی در انتظار توست؟! صبور باش. به چراغی کم‌سو قناعت نکن. ماه به‌سویت می‌آید. کتاب سابرینا آینده‌ی رویایی توست که به حقیقت پیوسته است.

نمی‌دانیم ساموئل ای تیلور عشق را چگونه شناخته و چطور توانسته آن را چنین واقعی روایت کند. به‌احتمال زیاد او نیز شکست عشقی را تجربه کرده و می‌داند چقدر تلخ است که فردی را دوست داشته باشی اما طبقه‌ی اجتماعی‌ات به تو اجازه ندهد عشقت را ابزار کنی، همچون سابرینا که دختر راننده‌ی خانواده‌ی لارابی بود. خانواده‌ی لارابی از ثروتمندان بی‌رقیب نیویورک بودند و سابرینا که کارگر آن خانه محسوب می‌شد، از کودکی به دیوید، پسر کوچک خانواده، دلباخته بود، اما دیوید هیچ توجهی به او نداشت. سابرینا نمی‌توانست این زندگی را تحمل کند. پذیرفت که برای تحصیل به پاریس برود اما وقتی کسی در قلب و ذهن ما زندگی می‌کند، عزیمت به جای دیگر، یعنی یاد و خیال او را به‌‌دنبال خود بکشیم.

کتاب سابرینا نیز حسرت و دلتنگی را به‌خوبی بازگو می‌کند، اما این دلتنگی همیشگی نیست. سابرینا پس از پنج سال به خانه برمی‌گردد. او هیچ شباهتی به دختر راننده‌ی آن خانه و خدمتکار ندارد. شبیه ملکه‌ها لباس می‌پوشد و مانند خانم‌های اشرافی صحبت می‌کند. او حالا یک بانوی تحصیل‌کرده است. دیوید که هیچ‌گاه سابرینا را نمی‌دید و عشقش نسبت به خود را جدی نمی‌گرفت، حالا عاشق سابرینا شده، اما لاینس، پسر بزرگ خانواده‌ی لارابی، مانع به‌جا و درستی برای وصلت این دو نفر است.

لاینس مردی سرد، حساب‌گر و جدی است. او برادر عیاشش را با دختر مردی ثروتمند و صاحب املاک، نامزد کرده است. لاینس باید سابرینا را از سر راه دیوید بردارد تا برای ازدواج برادرش دردسرساز نشود، اما حسی در دل او بیدار شده که دیگر نمی‌تواند سابرینا را همچون مانع و مزاحم ببیند. سابرینا برای او به یک ماه دست‌نیافتنی تبدیل شده‌است. دلش می‌خواهد با سابرینا بخندد، برقصد، به سفر برود اما سال‌هاست که هیچ زنی در زندگیش حضور نداشته است. این مرد صورت سنگی نمی‌داند باید چند دریا و اقیانوس را بر دل سابرینا بریزد تا از هوا و هوس سوزان دیوید، به درون گلستان عشق لاینس قدم بگذارد. لاینس حالا دیگر نمی‌خواهد سابرینا را از سرراه ازدواج برادرش بردارد، او باید بتواند سابرینا را کنار خود نگه‌دارد.

ساموئل ای تیلور در کتاب سابرینا صرفاً ماجرایی عاشقانه را روایت نمی‌کند. او از اختلاف طبقاتی، تبعیض جنسیتی و نژادی می‌گوید. کتاب سابرینا به کوشش محمد فتحی سردهایی ترجمه و در نشر بیدگل منتشر شده است.

اقتباس سینمایی از کتاب سابرینا

اگر کارگردان تئاتر هستید یا قرار است به این شغل برسید، به تماشاگران خود توجه کنید. شاید در میان آن‌ها بیلی وایلدر نشسته باشد؛ همچون تئاتر سابرینا که پس از اجرا شدن، دیگر از ذهن بیلی وایلدر بیرون نرفت؛ تاجایی‌که از آدری هیپورن و همفری بوگارت دعوت کرد تا در فیلم «سابرینا» بازی کنند. او فیلم پرمخاطب و محبوبش را در سال 1954 نمایش داد؛ فیلمی که یکی از بهترین آثار عاشقانه‌ی جهان است.

کتاب سابرینا برای چه کسانی مناسب است؟

هر کسی می‌تواند این نمایشنامه‌ی عاشقانه را بخواند، اما تنها کسانی آن را دوست خواهند داشت که قدرت عشق، این هدیه‌ی فرازمینی را که میان دو نگاه جرقه می‌زند و بر سرشان نازل می‌شود، بشناسد. کتاب سابرینا برای هر فردی مناسب است، اما تنها عاشقان و دلباختگان هستند که با آن اشک می‌ریزند و لبخند می‌زنند.

در بخشی از کتاب سابرینا می‌خوانیم

در حالی‌که پرده بالا می‌رود، لاینس، سابرینا را روی دیوار پایین سمت چپ صحنه می‌نشاند. ماد سمت راست مرکز صحنه است. دیوید و پل خارج از صحنه و بالای سمت راست صحنه هستند.

لاینس: تو اینجایی، همون جای قبلی. جای مناسبی به‌نظر می‌آد.
ماد: مطمئنی حالش خوبه؟
لاینس: استخونی نشکسته، اما پاش یه‌کم خراشیده شده. (به سابرینا لبخند می‌زند.) فکر کنم همون پاست...
سابرینا: می‌خوام برم خونه، خواهش می‌کنم. (دیوید با عجله از بار بیرون می‌آید. یک ظرف آب در دست دارد. پل پشت‌سرش است. لاینس دستمالی بیرون می‌آورد و آن را در آب فرومی‌برد.)
لاینس: دامنت رو بزن بالا. (جواب نمی‌دهد.)
پل: (پل سمت راست لاینس است و دیوید بالای سرش ایستاده است.) سابرینا دامنت رو بزن بالا. (لاینس منتظر می‌ماند. سابرینا با ناراحتی به او خیره می‌شود.)
لاینس: (به شوخی) ترجیح می‌دی دیوید زخمت رو تمیز کنه؟ دیوید... (پای سابرینا و سپس دستمال را به دیوید می‌دهد. یک قدم عقب می‌ایستد. دیوید پای سابرینا را می‌گیرد، سپس نگاهی به پل می‌اندازد و مردد می‌شود.)
دیوید: شاید شما بخوای... (پا را به‌طرف پل می‌گیرد.)
پل: متشکرم. (کمی جلو می‌رود تا پای سابرینا را بگیرد، اما یادش می‌آید که مهمان است.) اوه، نه، نه، شما بفرمایید.
دیوید: (مصرانه) بفرمایید خواهش می‌کنم.
پل: امکان نداره.