معرفی و دانلود کتاب دریاچه ممنوع
برای دانلود قانونی کتاب دریاچه ممنوع و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دریاچه ممنوع
رمانی شاعرانه دربارهی زندگی پسری عجیبالخلقه در زمانهی جنگ سرد. کتاب دریاچه ممنوع داستان مردمانی است که در نزدیکی سایت آزمایش اتمی سمیپالاتینسک زندگی میکنند و مانند موشهای آزمایشگاهی، ناچار به تحمل عوارض ناشی از انفجارهای هستهای هستند. حمید اسماعیلوف، نویسندهی مشهور ازبک، در این کتاب نامزد جایزهی اثر ادبی مستقل خارجی، داستان پسری به نام یرژان را روایت میکند که با پریدن در دریاچهی ممنوع، رشدش متوقف میشود.
دربارهی کتاب دریاچه ممنوع
پیش از نوشته شدن کتاب «نیایش چرنوبیل» و ساخت سریال «چرنوبیل» از زندگی مردم این نقطهی جهان چه میدانستیم؟ چرنوبیل برای کسانی که درگیر این واقعه نبودند، به حادثهی هستهای دلخراشی ختم میشد که آیندگان باید از آن درس میگرفتند. اما با خواندن داستانهایی از زبان بازماندگان چرنوبیل، توانستیم درد و رنج ساکنان چرنوبیل را بهتر و بیشتر درک کنیم. یکی از کارکردهای ادبیات همین است. برانگیختن حس همدلی و همدردی در مخاطبان. حمید اسماعیلوف (Hamid Ismailov) نیز دقیقاً همین کار را میکند. ما را از واقعهای میآگاهاند که شاید عدهی اندکی از آن خبر دارند؛ اما با چنان مهارتی این کار را انجام میدهد که خوانندگان پس از تمام کردن کتاب دریاچه ممنوع (The Dead Lake)، قلبشان را در صفحات کتاب جای میگذارند.
در ابتدای رمان دریاچه ممنوع چنین آمده است: «در سایت آزمایش اتمی سمیپالاتینسک، میان سالهای 1949 تا 1989، نزدیک به 468 انفجار هستهای اتفاق افتاد که حدود 125 مورد در اتمسفر و 343 مورد آن در زیر زمین به وقوع پیوست. تودهی حاصله از این آزمایشها، دو و نیم برابر قدرتمندتر از بمبی بود که آمریکا در جنگ جهانی دوم روی شهر هیروشیما پرتاب کرد.» جایی در میان استپهای بایر و بیانتهای کشور قزاقستان، دریاچهای مرموز قرار دارد. صدای انفجارهای متناوب سایتهای آزمایش اتمی مانند موسیقی متن در زندگی مردم جاری است و وحشت مردم از این صداها دیگر به بخش عادی زندگیشان و حتی شاید واقعهای پیشپاافتاده تبدیل شده باشد. در میانهی این هیاهو، پسری کوچک به نام یرژان زندگی میکند. پسری که استعدادی استثنایی در موسیقی و نواختن ساز دارد. او سالهای کودکیاش را در رؤیای تبدیل شدن به یک ستارهی موسیقی میگذراند. اما سرنوشت او در این کشور عجیب در روزهای تاریک و خاکستری جنگ سرد، به گونهای دیگر رقم میخورد.
حمید اسماعیلوف رمان دریاچه ممنوع را از زبان مسافری ناشناس روایت میکند. او که در حال سفر با قطار است، ناگهان صدای ویولنی را میشنود. همهی مسافران قطار، چه خوابآلود و چه بیدار، چه مست و چه هشیار، با شنیدن صدای قطعهای از برامس به سمت نوازندهی ویولن سر برمیگردانند. نوازندهی موسیقی پسری دوازده ساله به نظر میرسد؛ اما پس از پرسشهای راوی ناشناس، مشخص میشود که او 27 ساله است. راوی که جذب این شخصیت عجیبالخلقه شده، از او دعوت میکند تا در سفرش همراه او باشد و داستان زندگیاش را برای او تعریف کند. در اینجا روایت یرژان، همان پسرک کوچکی که در میان استپها و کنار دریاچهای زندگی میکرد، آغاز میشود.
یرژان به "دین رید"، ستارهی پاپ و راک آمریکایی که در پشت پردهی آهنی مشهور شد، علاقهمند است و دوست دارد روزی شبیه او شود و دل آیسولو، عشق دوران کودکیاش را تسخیر کند. یرژان با استپ زیبا و مرموز ارتباطی نزدیک دارد و حتی به دریاچهای که نزدیک شدن به آن ممنوع شده، علاقهای عجیب پیدا میکند. دریاچهای که در میان انفجارهای متعدد، بسیار آرام و فریبنده به نظر میرسد. یرژان برای فرار از وحشت دنیای بیرون، وارد دریاچهی ممنوع میشود. حمید اسماعیلوف این صحنه را با نثری نمادین، پراستعاره، تکاندهنده و مؤثر توصیف میکند؛ گویی یرژان در حال وارد شدن به دنیایی دیگر است.
یرژان برای همیشه در بدن پسری دوازدهساله اسیر میشود. او نواختن ویولن را از مردی بلغاری میآموزد. کسی که داستانی برای او تعریف میکند: ولفگانگ، به معنای گرگ جنبنده، موسیقیدانی است که مجذوب رقص نور ماه در آب میشود و برای به دست آوردن آن، به دریاچه میرود. معلم ویولن به یرژان میگوید که او شبیه ولفگانگ است که بدنش به زندگی و رشد ادامه داد؛ اما روحش در آن شب خاص، در آن دریاچه، برای همیشه جادو شد. با این تفاوت که بدن یرژان دیگر رشد نمیکند. سالها بعد، دردهای دل یرژان در ترانههایش بازتاب مییابد؛ ترانههایی که افسانههای مردمش را بازگو میکنند و به میراث واقعی و غمانگیز تأثیر آزمایشهای اتمی بر زندگی مردم این نقطهی دورافتاده از جهان تبدیل میشوند.
رمان دریاچه ممنوع را مریم شفقی با همکاری انتشارات کتابسرای نیک از زبان روسی به فارسی ترجمه کرده است.
جوایز و افتخارات کتاب دریاچه ممنوع
- نامزد جایزهی اثر داستانی مستقل خارجی (2015)
- نامزد جایزهی ادبی بینالمللی دوبلین (2016)
- برگزیدهی عنوان اثر مستقل (2014)
- کتاب منتخب خوانندگان نشریهی گاردین (2014)
نکوداشتهای کتاب دریاچه ممنوع
- توانایی حمید اسماعیلوف در نمایش تجربهی انسانی و زندگیهای بهظاهر در حاشیه، خواننده را خشمگین و درعینحال فریفته میکند. او نویسندهای است با قدرت شاعرانهی بینظیر. (گاردین)
- ترکیبی فریبنده از رئالیسم تلخ و جادویی. کتابی قدرتمند دربارهی رنج بیگانگی و فاجعهی زیستمحیطی. (ساندی تایمز)
- رمانی که اسطوره، افسانه، شعر و داستانسرایی سنتی را با یکدیگر میآمیزد و تمثیلی غیرعادی از یک جنگ تسلیحاتی مدرن را خلق میکند که به طرز بیرحمانهای بر سبک زندگی مردم تأثیر گذاشته است. (دیلی میل)
- رمان دریاچه ممنوع شبیه یک افسانهی مدرن است، پر از رئالیسم و سورئالیسم. (لسلی مکداول، ایندیپندنت)
کتاب دریاچه ممنوع برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به رمانهای شاعرانه با درونمایهای اجتماعی علاقه دارید، کتاب دریاچه ممنوع را برای مطالعه انتخاب کنید.
در بخشی از کتاب دریاچه ممنوع میخوانیم
با شنیدن این ترانه از یرژان چهارساله، شاکن کوکه که عاشق تکرار این جمله بود: «ما نه تنها به امریکاییها میرسیم بلکه از آنها جلو هم میزنیم!» دفعهی بعد که از شیفت کاریاش برگشت با خودش یک تکه آهن براق یا یک فلاسک کدر نیاورد، بلکه چیزی آورد شبیه به دمبوره، ولی هزار مرتبه دقیقتر و درخشانتر از آن، که اسمی غیرقزاقی داشت: ویولن.
ویلن به جای سه سیم چهار سیم داشت. روزهای اول یرژان میکوشید تا مثل دمبوره چیزی با آن بزند، اما صدای آن خفه و گرفته بود. بعد شاکنکوکه از کیفش چیزی درآورد شبیه به چوب یا کامچا و به آن «آرشه» میگفت. او آرشه را به یرژان داد تا بتواند با ویولن واقعی عالی بنوازد. گفت: «بده نشانت بدهم.» و شروع کرد به کشیدن چوب روی سیمها، اما هیچ صدایی از آن در نیامد. بعد آقاجان به خنده افتاد و مکارانه گفت: «همه چیز را باید روغنکاری کرد!» و رفت تا از داخل جعبهاش قوطی روغن را پیدا کند که در حقیقت چسب یا موم چوب خشکشده بود. او ویولن و آرشه را به دست گرفت و هر دو را روغنکاری کرد و با کشیدن آرشه به سیمها آنها به صدا در آمدند. «بده! بده! کوکه آن را برای من آورده!» یرژان ویولن را قاپید و شروع کرد به در آوردن صدا از هر چهار سیم آن. آن روز او همهی اهل خانه را کلافه کرد، اما هیچ موسیقیای را نتوانست پیاده کند. نزدیک عصر بود که کپک ناقاشی سرمست به خانه آمد، وقتی خواهرزادهی خود را ویولن به دست دید، زد زیر گریه و گفت: «من یک ویولونیست بلغاری میشناسم! راستش او پدوفیل است! ولی فردا میرویم پیشش!»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دریاچه ممنوع |
نویسنده | حمید اسماعیلوف |
مترجم | مریم شفقی |
ناشر چاپی | انتشارات کتابسرای نیک |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 102 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-5753-41-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی خارجی |