معرفی و دانلود کتاب دروغگو
برای دانلود قانونی کتاب دروغگو و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب دروغگو
ما انسانها ماحصل شرایط هستیم. حتی مسیری که برای پیادهروی روزانه انتخاب میکنیم در اینکه هنرمند شویم یا قاتل نقش دارد! شاید اگر کالبدمان مانع نمیشد، انتخاب میکردیم که روح سرگردان باشیم. کتاب دروغگو اثر لوون نس ما را به سفری خطرناک دعوت میکند تا در کنار مردی سرگشته، تنها و کمی دیوانه بنشینیم و شاهد دروغهای او به خود و دیگران باشیم؛ دروغهایی که باعث میشوند از خودمان بپرسیم: اگر ما جای او بودیم، دروغ نمیگفتیم؟
دربارهی کتاب دروغگو
چه کسی میتواند باور کند عزیزترین فرد زندگیاش دیگر در این دنیا حضور ندارد؟ آیا مغز ما میتواند بپذیرد آدمی که دوستش داریم تا ابد جواب تلفنش را نمیدهد و در هیچ خیابانی او را نخواهیم دید؟ ذهن در این شرایط دو انتخاب دارد: فاصله گرفتن از داغ بزرگ خود، گذراندن دوران سوگ و بازگشت به زندگی عادی؛ یا دروغ گفتن و باور کردن دروغ خود. مغز نمیگذارد غمهای ویرانگر را باور کنیم. فرد دوستداشتنیمان را با وضوح جلوی چشممان میآورد، تا حدی که نتوانیم واقعی نبودنش را تشخیص دهیم و در سوگی ابدی بمانیم. کتاب دروغگو (The Liar) با یک چنین سوگ بیپایانی آغاز میشود. استفان در یک سانحهی رانندگی میمیرد، اما نه برای دوست صمیمیاش. بعد از آن اتفاق تلخ، استفان همیشه و همهجا در زندگی شخصیت اصلی داستان، حضوری شبحوار دارد.
لوون نس (Levon Nes) ما را به خانهی مرد جوان داستانش میبرد. جایی که مرد جوان، آنا (همسر مرد) و استفان بر سر یک میز شام میخورند و گویی مرزی میان جهان زندهها و مردگان وجود ندارد. شاید تنها فرق آنا و مرد، با استفان چند علائم حیاتی ضعیف و بیرمق باشد که با مرگ آنا در اثر بیماری، آن هم از میان میرود و مرد جوان در دنیای زندگان تنها میماند. بعد از مرگ آنا، مرد تصمیم میگیرد از آن خانهی غمزده که بهعنوان فردی زنده در آنجا احساس بیگانگی میکند، به سفر برود و به هر کسی که دوست دارد تبدیل شود. او تصمیم میگیرد دربارهی هویت خودش به آدمها دروغ بگوید و حتی شده برای چند دقیقه، کسی باشد که دلش میخواهد.
لوون نس در رمان دروغگو، پرسونا یا همان نقاب شخصیت را مانند یک سپر محافظتی در برابر ناملایمات زندگی قرار میدهد تا انسان بتواند با کمک آن، خود را به شخصیت دلخواهش، ولو شخصیتی دروغین، تبدیل کند. او این موضوع را مطرح میسازد که اگر از وضعیت خود بهعنوان حسابداری غمگین که تنها دوستش یک روح سرگردان است و همسرش نیز بهتازگی مرده، راضی نیستیم، چه ایرادی دارد برای چند دقیقه به پلیس بگوییم مدیر کارخانهایم و مقابل دختری جوان، در نقش یک هنرمند نقاش فرو رویم؟ اگر این دروغها به کسی آسیبی نرساند، باز هم ذات دروغ، خطا و ناشایست است؟ یا اگر به قتل رساندن یک ظالم، آدمهای بسیاری را از ظلم و جفای او نجات دهد، باز هم قاتل محق مجازات است؟ رمان کوتاه دروغگو ما را بهسوی قضاوت و موضعگیری اخلاقی سوق میدهد و به دلیل اینکه دست ما به شخصیت اصلی داستان نمیرسد، روح استفان مسئولیت قضاوت کردن مرد جوان را بهعهده میگیرد؛ روحی که گویا جانشین وجدان مرد شده است.
شاید در فصلهای میانی قصه تصور کنیم تا ابد میتوان به دروغگویی ادامه داد، اما کتاب دروغگو نشان میدهد که هویت اصلی، هیچگاه دست از سر ما برنمیدارد. میزی کوچک در کافه میتواند ما را به یاد واقعیتی که از آن گریختهایم بیندازد. حتی اگر برای دورشدن از خودمان به کشور دیگری فرار کنیم، کابوسهای شبانه ما را به خانهی کودکی و دنیای واقعی خواهند برد؛ دنیایی که مرد جوان در نهایت ناچار است با آن روبهرو شود.
کتاب دروغگو اثر لوون نس، به کوشش زهرا راستگوییفرد به زبان فارسی ترجمه شده و در انتشارات آناپل به چاپ رسیده است.
کتاب دروغگو برای چه کسانی مناسب است؟
این رمان روسی برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه خارجی، بهخصوص داستانهایی که در سبک رئالیسم جادویی نوشته شدهاند، جالب و خواندنی خواهد بود.
در بخشی از کتاب دروغگو میخوانیم
هیچکس جز مادرم از حالم خبر نداشت. اما مشکل این نیست. وقتی مادرم در بیمارستان روانی بستری شد (مرگ پدرم باعث شد بیماری زمینهایاش تشدید و در عرض چند سال به اسکیزوفرنی شدید تبدیل شود)، به من گفتند که او دیگر آن کسی نیست که همیشه میشناختم. از روز تولدم که با صورتی خندان به من نگاه کرد، این را میدانستم. خیلی زود به مادر جدیدم عادت کردم. وقتی برادرم گم شد و یک روز پلیس به ما خبر داد که: «متاسفیم، اما هیچ کاری از دست ما ساخته نیست.» مثل احمقها شده بودم و حتی نمیدانستم چه احساسی دارم. نه گریه میکردم و نه بدمستی. او ساعتها کنارش نشستم و دستش را در دستم فشردم. فقط با صدای تلفن بود که از آن حالت خلسه بیرون آمدم. یک نفر شماره اشتباه گرفته بود، اما از آن غریبه سپاسگزار بودم و آن لحظه او را بیش از هر کسی دوست داشتم. شاید احمقانه باشد، اما از کسی که آخرین عزیزش را از دست داده است، چه انتظاری دارید؟
گویی مرگ همسرم، آنای عزیزم، تاییدی بود بر این فکر که سالها در ذهنم میپروراندم؛ من بدبختی را با خود به ارمغان میآورم؛ برای کسانی که دوستم دارند و کنارم هستند، مرگ را به ارمغان میآورم. فکر به این موضوع مرا به خنده وا داشت. جسم بیجان آنا کنارم روی مبل بود و داشتم میخندیدم. همه اینها، رفتن زود هنگام عزیزانم یک طنز واقعی بود. هرچه به دیگران بگویید، کسی حرفتان را باور نمیکند. چطور ممکن است کسی مثل من تا این حد بدشگون باشد؟ اصلاً در مخیلهام نمیگنجد. همه اینها فقط در بیست و هفت سال عمری که سپری کردهام رخ داده است.
آن لحظه به نظرم خیلی خنده دار بود و بعد از خندههای بیمارگونه که نمیدانم چقدر طول کشید، با بیمارستان تماس گرفتم و برای دومین بار در زندگیام گفتم:
«فلانی در فلان ساعت و فلان آدرس از دنیا رفته. لطفاً تشریف بیارید ببریدش.» صدایم جوری بود که گویی مرحوم با من هفت پشت بیگانه بود و جنازهاش را اتفاقی دیدهام.
حالا چهار یا پنج ماه از آن روز گذشته است. گرچه در نگاه اول زمان خیلی زیادی نیست و بعید بود که در آن مدت به «زندگی دوم» روی بیاورم، اما من با چنین احساسی زندگی میکنم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب دروغگو |
نویسنده | لوون نس |
مترجم | زهرا راستگویی فرد |
ناشر چاپی | انتشارات آناپل |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 136 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-94209-0-4 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی خارجی |