معرفی و دانلود کتاب حیرانی

معرفی کتاب حیرانی

داستان‌های عاشقانه‌ای که مباحث فلسفی و اجتماعی را به میان می‌کشند، همواره در میان نویسندگان مدرن جهان طرفدار داشته‌اند. کتاب حیرانی، نوشته‌ی محمدعلی سجادی، از آن دست از داستان‌هایی است که در آن هم دلدادگی را می‌بینیم و هم دغدغه‌های فلسفی و اجتماعی را دریافت می‌کنیم. این داستان 11 سال در انتظار دریافت مجوز بوده و سرانجام در اردیبهشت ماه 1395 منتشر شده است.

درباره‌ی کتاب حیرانی

کتاب حیرانی داستان دلدادگی و عاشقی است. داستان حسرت‌های انسان و درگیری‌های او با بحران‌های زندگی. داستان همان‌طورکه از نامش پیدا است، به سرگشتگی و حیرانی انسان در قلمرو عشق و فلسفه می‌پردازد. محمدعلی سجادی به خوبی توانسته است با شخصیت‌پردازی خوب و گنجاندن رویدادهای دراماتیک در داستان خود، خوانندگان را به تفکر و تعمق وادار کند. داستان از سه بخش تشکیل شده است. در بخش اول کتاب، مسائلی مانند تنهایی و غربت مطرح می‌شود که نوعی دغدغه‌ی روانشناختی و فلسفی به همراه دارد. در اینجا شخصیت اصلی داستان در جستجوی هویت و معنای زندگی، با مسائل و مشکلاتی روبه‌رو می‌شود که او را به تأمل وادار می‌کند.

سجادی در بخش دوم کتاب حیرانی، به مسائل اجتماعی پیچیده‌ای مانند عدالت، جرم و جنایت می‌پردازد. در این بخش از کتاب، چالش‌هایی سر راه شخصیت اصلی قرار می‌گیرد و او را با واقعیت‌های تلخی رودررو می‌سازد. در اینجا نحوه‌ی نگرش شخصیت اصلی به چیستی حق و باطل، ریتم پیشروی داستان را دگرگون می‌کند. در بخش سوم کتاب با مسائلی نظیر ارتباط میان جسم و روح روبه‌رو می‌شویم. به باور این نویسنده، با شناخت جسم و توجه به نیازهای آن می‌توانیم به معرفت عمیق‌تری نسبت به خود و جهان دست پیدا کنیم. از میان موضوعات فلسفی که در کتاب ارائه می‌شود، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

• هویت و خودشناسی: جستجوی هویت و تلاش برای خود، پایه و اساس داستان جیرانی را تشکیل می‌دهد. در اینجا شخصیت اصلی خود با بحران هویتی روبه‌رواست و برای یافتن پرسش‌های اساسی، هدف و معنای زندگی تلاش می‌کند.
• عشق و دلدادگی: عشق در رمان حیرانی فقط به یک احساس انسانی ساده محدود نمی‌شود؛ بلکه در اینجا به‌عنوان یک فرآیند پیچیده و فلسفی مورد بحث قرار می‌گیرد. نویسنده چگونگی تاثیر عشق بر تصمیم‌گیری‌ها و تمام رفتارهای انسانی را مورد بررسی قرار داده و به آن به شکل یک مقوله‌ی فلسفی روانشناختی نگاه می‌کند.
• غربت و تنهایی: تنهایی و غربت یکی از موضوعات محوری کتاب حیرانی است. شخصیت‌های داستان حیرانی با احساساتی مانند بیگانگی و انزوا دست و پنجه نرم می‌کنند. محمدعلی سجادی در اینجا به تاثیرات روانی و اجتماعی این احساسات پرداخته و شیوه‌های متنوعی را برای رویارویی با آن‌ها ارائه می‌دهد.
• عدالت و اخلاق: شخصیت‌های رمان حیرانی با موقعیت‌هایی مواجه می‌شوند که در آن‌ها باید تصمیمات اخلاقی پیچیده‌ای را اتخاذ کنند. نویسنده از این طریق مفهوم عدالت و چیستی حق و باطل را به میان می‌کشد که یک مقوله‌ی مهم فلسفی و اجتماعی است.

شخصیت‌های کتاب حیرانی، سوالات فلسفی جذابی را در ذهن می‌پرورانند و به تخیلات خود بال و پر می‌دهند. برای مثال، همانطور که پیش از این نیز اشاره کردیم، عشق در رمان حیرانی به‌عنوان یک چالش فلسفی مهم مورد بررسی قرار می‌گیرد. سوالاتی که در طول کتاب درمورد مسائل عاطفی و فلسفی مطرح می‌شود، بسیار درگیرکننده و تامل‌برانگیز هستند. برای مثال در طول کتاب با این پرسش اساسی مواجه می‌شویم که به راستی معنای عشق چیست و چگونه انسان را تحت تاثیر قرار می‌دهد؟ این رمان فلسفی و عاشقانه 11 سال در صف انتشار بوده و سرانجام در سال 1395 به همت انتشارات ققنوس منتشر شده است.

کتاب حیرانی برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به داستان‌های عاشقانه‌ با چاشنی مسائل فلسفی و اجتماعی، از مطالعه‌ی کتاب حیرانی لذت خواهند برد. خوانندگان ادبیات داستانی مدرن فارسی، مخاطبان اصلی کتاب حیرانی هستند.

در بخشی از کتاب حیرانی می‌خوانیم

نمى‌گویم همه آدم‌ها، اما شاید بعضى‌ها این‌طور باشند. من که این‌طورم. وقتى سن و سالى از آدم مى‌گذرد، چیزى درش شکل مى‌گیرد که از حس غریب و پیچیده‌اى خبر مى‌دهد. حسى که از یک تصویر بزرگ و دست‌پیدانکردنى حرف مى‌زند. گاهى خیال مى‌کنى آن تصویر برات آشناست، یا که دیدى‌اش یا خواندى‌اش. خلاصه لمسى ازش دارى، اما کلش غریبه آشناست و مقدس. طورى که وقتى به ذهنت مى‌آید به هم مى‌ریزدت. از خود بیخودت مى‌کند. این تصویر چکیده است. چکیده آنچه برایمان ناشناخته است. یک خیال که گاهى به خواب آدم مى‌آید و مى‌شود دیدش، و من دیدمش، به هیئت زنى اثیرى. خواستم روى کاغذ بیارمش. یعنى طورى مجسمش کنم، هرچند ناپخته، با خطوط و طرحى غیرحرفه‌اى حتى. اما نشد. بعضى‌ها مى‌توانند. اگر نه همه هنرمندان، بعضى‌هاشان، همان‌هایى که کارشان کار است و به قول پدر، آنى تو کارشان هست.

یکى‌شان که نقاش چیره‌دستى است مى‌گفت او یک شکل ندارد و تا ابد، تا آن‌جا که آدم هست، همین‌طور هست؛ و فرنگیس، خوب که نگاهش مى‌کنم، گاهى وقت‌ها گوشه‌هایى خیلى محو و گنگ، نشان از آن زن اثیرى دارد. نمى‌دانم واقعا این‌طور است یا که دلم مى‌خواهد این‌طور خیال ببافم. حتى یک بار براش پیرهن آبىِ چیندار و بلندى خریدم و تنش کردم و تور سرخ و بلندى را هم سرش کردم. موهاى بافته‌اش را از هم باز کردم و دور شانه‌هاش ریختم. آرایش محوى از رنگ‌هاى صورتى و آبى به رنگ آسمان روى صورتش کرد که چى شده بود، مثل فرشته‌هاى خیالى. درها و دریچه‌ها را بستم و با اسپند همه اتاق را پر از دود کردم، طورى که به سرفه افتادیم و خنده‌مان گرفت. آن‌وقت یکهو دریچه زیرزمینمان را باز کردم. نور آفتاب از پشت روزنه‌هاى مشبک پاشید تو و ستون‌هاى باریک و کجتاب نورانى شکل گرفت.

فهرست مطالب کتاب

کتاب اول
غم غربت
شاید قتل
معرفت جسم
کتاب دوم
فرنگیس
با تو که حیرانى را خوانده‌اى