معرفی و دانلود کتاب به امید دیدار در آن دنیا

معرفی کتاب به امید دیدار در آن دنیا

کتاب به امید دیدار در آن دنیا، بسیار استادانه توسط پیر لومتر قصه‌پردازی شده است. این رمان تاریخی و غم‌انگیز روایتگر زندگی سه مرد در جبهه‌های جنگی فرانسه علیه آلمان در سال 1918 است. پایان جنگ اعلام می‌شود، اما برخی فرماندهان خیالِ آتش‌بس ندارند و به قربانی کردن سربازان ادامه می‌دهند. در این میان دو سرباز متوجه جنایتی بزرگ می‌شوند، اما کشف این راز زندگی آن‌ها را دگرگون می‌کند. این کتاب مفتخر به دریافت جایزه‌ی معتبر ادبی گنکور شده است.

درباره‌ی کتاب به امید دیدار در آن دنیا

کتاب به امید دیدار در آن دنیا (Au revoir là-haut) داستانی جاودانه درباره‌ی این موضوع است که چگونه جنگ زندگی را به شیوه‌های غیرمنتظره و غم‌انگیز تغییر می‌دهد. پیر لومتر ‌(Pierre Lemaitre) سه مرد را شخصیت‌پردازی می‌کند و آن‌ها را در رابطه با موضوعی حیاتی در مقابل یکدیگر قرار می‌دهد. روابط دوستی و دشمنی و بی‌رحمی و شجاعت انسان‌ها به‌خوبی در این رمان تاریخی و ضدجنگ هویدا می‌شود.

کتاب به امید دیدار در آن دنیا مربوط به نوامبر سال 1918 است؛ زمانی که شایعه‌ی اتمام جنگ فرانسه و آلمان، سربازان را امیدوار و ناتوان از ادامه‌ی جنگ می‌کند. اما پایان جنگ به نفع همه نیست و همیشه کسانی هستند که از جنگ سود ببرند. به همین منظور فکر پایان جنگ ستوان پرادل را وامی‌دارد که دست به عملی شنیع و غیرانسانی بزند. در این میان، آلبر، سرباز فرانسوی در برخورد با جسد سربازان کشته‌شده‌ی کشورش، به رازی مخوف پی می‌برد؛ رازی که ستوان پرادل را مجبور می‌کند آلبر را در گودالی محبوس کند! حال کسی که باید به کمک آلبر بشتابد، ادوارد است. این دو نه‌تنها با شروع جنگ، بلکه با به پایان رسیدن آن نیز چنان متضرر می‌شوند و آسیب می‌بینند که امکان بازگشت به زندگی عادی برایشان بسیار دست‌نیافتنی می‌نماید.

ادوارد و آلبر با پایان جنگ ظاهراً به زندگی عادی باز می‌گردند، اما ادوارد که در حین نجات آلبر از دست ستوان، صورتش تیر خورده و از ریخت افتاده، حاضر نیست به خانه بازگردد. او فکر می‌کند خبر مرگش برای خانواده‌اش قابل تحمل‌تر از دیدن صورت زخمی‌اش است. آلبر نیز به پاس جان‌فشانیِ ادوارد همراه و دوست او می‌ماند. این‌دو که قدردانیِ دیگران را نمی‌خواهند و جنگ را ایده‌ی پوچِ مشتی احمق می‌دانند که فرصت زندگی را از آن‌ها ستانده، با همکاری یکدیگر دست به یک ماجراجویی می‌زنند. اما کار آن‌ها با ستوان به پایان نرسیده؛ چراکه او با خواهر ادوارد ازدواج کرده است.

در رمان غم‌انگیز و جست‌وجوگرانه‌ی به امید دیدار در آن دنیا، زندگی‌های درهم‌تنیده‌ی این سه مرد تصویری از وضعیت انسانی در بطن جنگ ارائه می‌دهد. پیر لومتر وحشیگری و شفقت، جان‌فشانی و بزدلی را در این کتاب به یک اندازه نشان می‌دهد.

نشر ماهی کتاب به امید دیدار در آن دنیا را با ترجمه‌ی مهستی بحرینی روانه‌ی بازار کرده است.

اقتباس سینمایی از کتاب به امید دیدار در آن دنیا

در سال 2017 یک فیلم با نام آن‌جا می‌بینمت (See You Up There) به کارگردانی آلبرت دوپونتل و با اقتباس از رمان به امید دیدار در آن دنیا ساخته شد. این فیلم توانسشت رتبه‌ی بالایی در سایت‌های ارزیابی فیلم کسب کرده و نامزد دریافت جوایز سینمایی متعددی شود.

جوایز و افتخارات کتاب به امید دیدار در آن دنیا

• برنده‌ی جایزه‌ی ادبی گنکور در سال 2013؛
• رمان برگزیده‌ی فرانسه؛
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب‌فروش‌ها؛
• نامزد جایزه‌ی Europese Literatuurprijs.

نکوداشت‌های کتاب به امید دیدار در آن دنیا

• مطالعه‌ای ژرف در باب آثار جنگ و افرادی که زندگی‌شان در پی آن از بین رفت. (ساندی تایمز)
• حماسه‌ای استادانه درباره‌ی فرانسه‌ی پس از جنگ؛ جایی که در آن خیانتکاران پیروز می‌شوند و سرمایه‌داران از خرابی‌ها سود می‌برند. (Le Monde)
• کتاب به امید دیدار در آن دنیا ترکیبی شگفت‌انگیز از تراژدی و کمدی است. پیر لومتر استاد تعلیق در داستان است. (Independent)
• این رمان همچون مرثیه‌ای تاریک و سوزان شما را مبهوت خواهد کرد. (Express)

کتاب به امید دیدار در آن دنیا برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به ادبیات ضدجنگ، داستا‌ن‌های تاریخی و روان‌شناسانه علاقه دارید، این رمان برای شماست.

در بخشی از کتاب به امید دیدار در آن دنیا می‌خوانیم

از حیاط عبور کرد و چند مترى در پیاده‌رو پیش رفت. شب سیاه سیاه بود. ماسک اسب را زیر بغلش فشرد و زنگ در را زد.

مدتى طول کشید تا خانم بلمون آمد. آلبر را که شناخت، حرفى نزد و در را باز کرد. آلبر داخل شد و به دنبالش به راه افتاد. نخست راهرو و سپس اتاقى که کرکره‌هایش را پایین کشیده بودند. لوییز در یک تخت کوچک بچگانه، که برایش کوچک بود، پاهایش را جمع کرده و به خواب عمیقى فرورفته بود. آلبر رویش خم شد. این کودک در خواب زیبایى بى‌مانندى داشت. روى زمین، در میان ملافه‌ی سفیدى که در تاریک‌روشن عاجى‌رنگ مى‌نمود، ادوارد دراز کشیده و با چشم‌هاى فراخ باز به آلبر زل زده بود. کنارش، جعبه‌ی آمپول‌هاى مرفین. آلبر، با نگاهى خیره، بى‌درنگ پى برد که آن‌قدرها هم از تعداد آمپول‌ها کاسته نشده است.

لبخند زد. براى اینکه احساس آزادى کند، ماسک اسب را به صورتش زد و دستش را به سوى او پیش برد.

حدود نیمه‌شب، ادوارد زیر پنجره و کنار آلبر نشسته و طرح‌هاى بناهاى یادبودش را با حالتى جدى روى زانوها نگه داشته بود. چهره‌ی دوستش را دیده بود. مى‌دانست کتک مفصلى خورده است.

آلبر گفت: «خب، کمى بیش‌تر برایم توضیح بده. درباره‌ی این بناهاى یادبودت... نظرت درباره‌ی این کار چیست؟»

تا ادوارد پاسخ او را در دفتر تازه‌ی گفت‌وگوها بنویسد، آلبر طرح‌ها را ورق زد. مسئله را با هم بررسى کردند. همه‌ی مشکلات این کار حل‌شدنى بود. نیازى به تأسیس یک شرکت صورى نبود؛ تنها حسابى در بانک باز مى‌کردند. دفتر کار لازم نداشتند، فقط یک صندوق پستى مى‌خواستند. نقشه این بود که آگهى فریبنده‌اى درباره‌ی ساخت یادمان‌هایى با تخفیف و در مدتى نسبتاً محدود منتشر کنند، پیش‌پرداخت سفارش‌ها را وصول کنند... و بلافاصله با پول‌ها راهى شوند.