معرفی و دانلود کتاب برفهای کلیمانجارو
برای دانلود قانونی کتاب برفهای کلیمانجارو و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب برفهای کلیمانجارو
کتاب برفهای کلیمانجارو، اثر نویسندگانی چون ارنست همینگوی، آلبر کامو، سی اس فورستر، پل گالیکو، فرانسیس تاورز و تاس ولف، شامل پنج داستان کوتاه کلاسیک از زیباترین قصههای ادبیات انگلیس، است.
در هر یک از داستانهای کتاب برفهای کلیمانجارو (The Snows of Kilimanjaro) سرگذشت یکی از قهرمانان قصه خواهیم شنید. در داستان اول «ژنرال فندکستر» و همسرش تنها آدمهای باقیمانده از نسلی هستند که فردایی ندارند، اما افکار و اندیشههای آنان مدام به پرواز در میآیند و اوج میگیرند و با تعمقی ژرف به بررسی شقاوت و تراژدی زندگی میپردازند. از نظر ژنرال پیر و همسرش تنها یک کار مفید باقی مانده است که آنها میتوانند انجام دهند: دوباره ساختن انسان و زمین.
در داستان دوم «دارو» مدیر مدرسه به دنبال محبت و همدلی است او سعی میکند خوشبختی را برای خود و دیگران ایجاد کند. ترجیح میدهد در صف قربانیان قرار گیرد و بدین ترتیب از گروه ستمگران فاصله میگیرد... «از این پس میدانم که دیگر چیزی برای این دنیا نمیخواهم و از لحظهای که از کشتن منصرف شدهام خود را به غربتی نهایی محکوم کردهام. » اما آن چیزی که بیش از هر مطلبی دارو را متأثر میکند این است که برخلاف ظاهر امر، او میهمان است و مرد عرب صاحبخانهی واقعی میباشد!
در داستان سوم در گفتگوهای ناپخته و نابالغ، غلیان ناآرام و وسیعی را میبینیم، دیکپوزر «برهی مهربان دشت خداوند» ناگهان دست به آدمکشی میزند! دیکپوزر نمودی از موجودی است که در تاریکی گذر میکند. یک راز کشف نشدنی، یک کالبد با دو دنیای متفاوت، ببری خشمگین و برهای دوست داشتنی است.
چهارمین داستان در واقع گذر از دنیای پرتلاطم جنگ و خونریزی، خسته و عاصی به جهانی با روحی تازه دمیده است: «باید از رودخانه عبور کرد و در آن سوی درختان استراحتی کرد این همه مرگ واقعاً قابل تحمل نیست!» باید از صحراهای سوزان اشک و خون عبور کرد به باغ مصفایی رسید که در آن پرندگان نغمهخوان آوازهای آسمانی بسرایند. در این باغ مصفا «لیز بیآوری» زیباترین و پرارزشترین دارایی زندگیش را به «سیمون بایرون» بخشید، زیرا فرشتهها را از روی چهرهشان نمیتوان شناخت.
آخرین حکایت مربوط به پزشک جوانی است که سعی دارد سرنوشت دختر جوانی را که با مرگ دستوپنجه نرم میکند با زندگی عوض میکند. رحم و شفقتی که از مشاهدهی مصائب دختر بر پیشانی پزشک جوان نقش میبندد از زیباترین لحظههای حیات بشری است. اما در همه این کارهایی که انجام میدهد قهرمانی مطرح نیست، بلکه شرافت مطرح است، شکی نیست که همهی نویسندگان در قصههایشان در جستجوی مسیر خوشبختی و سعادت انسانها نویسندگان در قصههایشان در جستجوی مسیر خوشبختی و سعادت انسانها هستند، به همین دلیل در پایان چهار شرط خوشبختی از نظر «ادگار آلنپو» آورده میشود.
ارنست میلر همینگوی (Ernest Hemingway) در سال 1899 در «اوک پارک» شیکاگو به دنیا آمد. پدرش یک پزشک حاذق بود. ارنست کار نویسندگی را از سال 1917 با همکاری با روزنامهی «کانزاس سیتی استار» به عنوان گزارشگر آغاز کرد. هنگام جنگ جهانی اول داوطلبانه به جبهههای جنگ در ایتالیا عزیمت کرد و در آنجا به عنوان رانندهی آمبولانس به خدمت مشغول شد. بعد از مدتی مجروح شد و مدال لیاقت دریافت نمود. رمانهای «وداع با اسلحه» و «خورشید همچنان میدرخشد» یادگارهای همین دورهاند. در سال 1922 در پاریس مستقر شد و با نویسندگانی همچون «ازراپاند» و «گرترود استاین» و «جیمز جویس» ارتباط برقرار کرد.
رمانی که باعث شهرت او شد داستان هجوآمیز «سیلابهای بهاری» بود اما در عینحال همین رمان باعث شد که رابطهی همینگوی با گرترود استاین تیره شد. همینگوی در جریان جنگهای داخلی اسپانیا به عنوان خبرنگار جنگی شرکت کرد. رمانم بلند «زنگها برای که به صدا در میآیند» یادگار آن دوره است. او بعد از شرکت در جنگ جهانی دوم به عنوان خبرنگار جنگی در سال 1953 به خاطر نوشتن کتاب «پیرمرد و دریا» جایزهی «پولیتزر» را دریافت کرد و یکسال بعد، جایزهی نوبل را نیز تصاحب کرد. «مردان بدون زنان» سه داستان و ده قطعه شعر، ستون پنجم، داشتن یا نداشتن، در زمان ما، تابستان خطرناک، مرگ در بعدازظهر سایر رمانهای کوتاه و بلند او را تشکیل میدهند.
روش نویسندگی همینگوی سبک خاصی است. این سبک از جملات کوتاهی ساخته شده که با جملات قلی ارتباطی ندارد و هر یک برای خود جداگانه آغاز و انجامی دارند. هر یک از جملات او درست مثل یک نگاه جدا به روی حرکات و اشیا است. به عبارت دیگر هر جملهاش از عدم به وجود میآید. او موضوعاتش را نمیبافد بلکه ارائه میدهد. ماجراجویی و خشونت دلمشغولیهای همینگوی در سرتاسر عمرش بود. او با شوری زائدالوصف به مشتزنی، گاوبازی، شکار حیوانات وحشی، صید ماهی در آبهای عمیق، میپرداخت و بسیاری از آثارش بازتاب تجاربش در این عرصه هستند. سبک او زنده و صریح، نافذ و در عینحال مملو از عواطف و همدردی بیشائبه با چالشها و آمال انسانی است که تلخی و زیبایی ناباورانهای را به آثار او بخشیده است. در اواخر عمر ارنست همینگوی بینایی دیدگانش ضعیف شده بود، به طوری که دیگر نمیتوانست بنویسد. یکبار به همسرش گفته بود: حالا که دیگر نمیتوانم بنویسم، دلیلی برای ادامهی زندگی نمیبینم.
آلبر کامو (Alber Camus) یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب بیگانه است. در سال ۱۹۵۷ به خاطر اینکه با صمیمیت روشنبینانهاش مسئلهی وجدان انسان در عصر حاضر را آشکار ساخته است و ارزشآفرینی حائز اهمیتی در ادبیات ایجاد کرده است، جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود دروازبان تیم فوتبال این دانشگاه بود. آلبر کامو نویسنده، روزنامهنگار و فیلسوف مشهور قرن بیستم است که عقایدش منجر به وجودآمدن فلسفهی هیچانگاری شده است. او در مقاله انسان طاغی اذعان داشته که تمام عمر خود را صرف مقابله با پوچگرایی کرده است و معتقد به آزادیهای فردی است.
تامس ولف (Thomas Wolfe) در سال 1900 میلادی متولد شد. همچنین خانوادهاش در آن زمان در ایالات متحده آمریکا و کارولینای شمالی ساکن بودند که میتان گفت تامس خانوادهای مذهبی و معمولی از تبار کلاسیکها داشت. تامس ولف اولین اثرش را که یک رمان بود در حالیکه بسیار جوان بود منتشر کرد عنوان این کتاب فرشته، به خانهات نگاه کن بود. این اثر حس میهن پرستی نویسنده را بخوبی نشان میداد. از دیگر آثار او میتوان به، دیگر نمیتوان به خانه بازگشت و داستان یک رمان اشاره کرد. در ایران داستان یک رمان ترجمه شده است و نویسنده در این کتاب به چالشهای پیش روی یک نویسنده حین رمان نویسی میپردازد.
در بخشی از کتاب برفهای کلیمانجارو میخوانیم:
«کیلمانجارو» قلهی پوشیده از برفی با ارتفاع 19710 فوت میباشد و گفته میشود که بلندترین قلهی آفریقاست. قلهی غربی آن ماسایی نگاج «ناگای» نامیده میشود که مفهوم آن «خانهی خدا» است. نزدیک قلهی غربی لاشهی خشکشده و یخزدهی پلنگی وجود دارد اما هیچکس توضیح نداده است که پلنگ در آن ارتفاع به جستجوی چه چیزی بوده است!؟
مرد گفت: بهترین مسأله این است که دردی احساس نمیکنی، و به همین دلیل است که میتوانی نزدیک شدن مرگ را حس کنی!
زن گفت: واقعاً؟
مرد گفت: بله، کاملاً!
و بعد افزود: من واقعاً به خاطر بوی بدی که این زخم ایجاد میکند، متأسفم. میدانم که باعث ناراحتی تو شده.
زن گفت: لطفاً این حرف را نزن!
مرد گفت: به آنها نگاه کن! نمیدانم منظرهی ان لاشخورها است که اینطر تنفرانگیز به نظر میرسد یا بوی این زخم؟
تخت سفری که مرد روی آن دراز کشیده بود زیر سایهی درخت «میموزا» قرار داشت. پشت سایه، در فراخنای دشت سه کرکس (لاشخور) بزرگ چمباتمه زده بودند درحالیکه یک دوجین آنها در حال پرواز بودند و سایههای آنها روی زمین نمایان بود.
مرد گفت: آنها از زمانی که کامیون خراب شده اینجا هستند و امروز اولین باری است که روی دشت فرود آمدهاند! من به دقت نحوهی پرواز آنها را تماشا کردهام و زمانی هم میخواستم از آنها در داستانی استفاده کنم اما حالا مسخره به نظر میرسد.
زن گفت: امیدوارم که این کار را نکنی.
مرد گفت: فقط حرف میزنم! اینطور آسانتره! اما نمیخواهم باعث زحمت و ناراحتی تو شوم.
زن گفت: تو میدانی که باعث زحمت و ناراحتی من نمیشود. موضوع این است که به خطر عصبی شدن قادر به انجام کاری نیستیم. ما باید سخت نگیریم و بر اعصابمان مسلط باشیم تا هواپیما برسد!
فهرست مطالب کتاب
گروگان
میهمان
عروسک جادویی
ببر خفته
بید مجنون کوچک
برفهای کیلمانجارو
زندگی کوتاه و خوش
فرانسیس مکامبر
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب برفهای کلیمانجارو |
نویسنده | آلبر کامو، سی اس فورستر، پل گالیکو، فرانسیس تاورز، تامس ولف |
مترجم | محمدرضا خوب صفت |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۸۰ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 200 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-5758-23-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی خارجی |