معرفی و دانلود رایگان کتاب باربری هستی
برای دانلود قانونی کتاب باربری هستی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب باربری هستی
کتاب باربری هستی نوشتۀ ابوالفضل کریمی، مجموعه داستانهای کوتاهی با درونمایه جبر و اختیار است و زندگی افرادی را روایت میکند که در موقعیتهای متفاوتی چون مرگ، نفرت، عشق، جنگ و تولد با اتفاقات پیرامونشان روبهرو میشوند و بحرانهای روحی بسیاری را از سر میگذرانند.
درباره مجموعه داستان باربری هستی:
یک جنین در روزهای آخر قبل از تولدش میمیرد. همسر یک کارآگاه گروه جنایی به طور مشکوکی به قتل میرسد. رازهای عجیبی بعد از مرگ یک پیرمرد برملا میشود. زندگی و جوانی یک مرد بیگناه در زندان از بین میرود. همسر یک مرد، بدون دلیل و ناگهانی او و فرزندش را رها میکند. نقش انسانها در رویدادهای زندگیشان چقدر است؟ این عبارات کوتاه تنها قسمت کوچکی از کتاب باربری هستی را شامل میشوند.
ابوالفضل کریمی این کتاب را در سه بخش به رشتۀ تحریر درآورده است. بخش اول شامل سه داستان با عناوین نیش مردگان، پنهان و پنهانتر و کوری است که رخدادهای بهم پیوستهای دارد از سرانجامِ یک زن جوان و اغواگر، مرد جنایتکار و کارآگاهی که در دوراهی کارش و خانوادهاش قرار میگیرد.
بخش دوم شامل چهار داستان با نامهای بازآفرینی، کریم جهود، میمون وراج و صبور است. نویسنده در این داستانها تلاش کرده به درون ذهن انسانها نفوذ و تفکرات، خاطرات، وسوسهها و اوهام آنها را مرور کند. در بخش سوم داستانها مستقل اما بهم پیوسته هستند و در مورد زنی تنها با پرسش بزرگی دربارۀ بیعدالتی، کسانی که در خاطراتشان غرق شدهاند، فردی که قبل از تولد میمیرد و جنگ سخن میگویند.
در بخشی از کتاب باربری هستی میخوانیم:
یک پیرمرد عطار تنها و غمگین بود که آرزو داشت خوشبختی را پیدا کند. پس به دنبال گیاه شادمانی میگشت. تمام عمرش به دنبال دارویی گشت که او را از اندوه خلاص کند. هزار گیاه از قلهها و دشتها چیده بود و هزار ریشه از دل خاک جسته بود. جوشانده کرده بود. آسیاب کرده بود. با هم مخلوطشان کرده بود. خورده بود. بخور داده بود. سر کشیده بود. دود کرده بود. اما باز، روز به روز پیرتر و غمگینتر میشد. تا آن که روزی درست کنار تختهسنگ بزرگ سیاه و سفید مسیر سنگلاخ رودخانه، هفت تکهسنگ کهربایی شفاف دید که درون هر کدام یک گل بود. با خود گفت این همان گلی است که به دنبالش بودم. این همان است که باید اکسیر خوشبختی را برایم بسازد. سنگها را با اشتیاق جمع کرد و به خانه برد.
یک روز بیاحتیاط و با عجله اولین سنگ کهربا را با چکش آهنیاش خرد کرد. هیچ گُلی در میان سنگ نبود. هر چه بود تأثیر تلألو نور در سنگ، نقش گل را مثل نقوش پَر در تیله شیشهای متبلور کرده بود. پیرمرد پریشان شد. گفتند جادوگری در کوههای بلند شرق زندگی میکند و وردی میداند که سنگهای کهربا شکافته شوند.
پیرمرد شش تکهسنگ را در کیسهای گذاشت. توشه و آذوقه برداشت و رهسپار کوههای شرق شد. بهار، تابستان شد. تابستان پاییز شد. زمستان هم آمد و گذشت تا بالاخره به کلبه جادوگر رسید. متعجب و مبهوت دید که دیوارهای کلبهاش تمام از سنگ کهرباست. سنگهایی که در دل هر کدام گلهای زرد و قرمز و آبی نمایان بود. جادوگر او را نپذیرفت. پیرمرد ماهها روی پلکان سنگی کلبه نشست. هر روز یک بار درب کلبه باز میشد و ظرفی غذا جلو پیرمرد میگذاشتند. اما همچنان جادوگر او را به حضور نمیپذیرفت. چند بار عصبانی شد و محکم در کلبه را کوبید. دربان در را باز کرد و پیرمرد عطار گفت باید هر طور شده جادوگر را ببینم. اما دربان میگفت هنوز وقتش نرسیده. جادوگر خیلی گرفتارند.
سالها گذشت و پیرمرد ناامید و سرگردان، سنگهای کهربا را همان جا جلو پلههای کلبه رها کرد و برگشت. در مسیر برگشت، مارگزیدهای دید که به خود میپیچد. پسربچهی کوچکی بود که برای چیدن تمشک وحشی به جنگل رفته بود و از قضا نیش مار نصیبش شده بود. فوراً ضماد و پادزهر را از بقچهاش بیرون آورد و سم مار را از تن پسرک بیرون کشید. پسرک گفت تو مرد مهربانی هستی. من خدمتکار تو میشوم. هممسیر شدند. به سگی برخوردند که در دام شکارچیان خرس گرفتار شده بود. نجاتش داد. زخم پایش را مرهم گذاشتند. سگ هم با آن دو همراه شد...
فهرست مطالب کتاب
نیش مردگان
پنهان و پنهانتر
کوری
بازآفرینی
کریم جهود
میمون وِرّاج
صبور
دُزدِ مونا
به دنیا نرفتن یا نامه به مادری که هرگز مرا نزایید
مسیر سنگلاخ
نیمه دوم
باربری هستی
پلهای ناتمام
هزار معنا
روزگار شماها
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب باربری هستی |
نویسنده | ابوالفضل کریمی |
ناشر چاپی | انتشارات گنجور |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 217 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-723379-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |