معرفی و دانلود کتاب باد میوزد
برای دانلود قانونی کتاب باد میوزد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب باد میوزد
اگر در تاریکی شبی خلوت سوار بر ماشین خود باشید و با زنی تنها در کنار خیابان مواجه شوید، چه کار میکنید؟ وحید قربانی نژاد شلمانی در کتاب باد میوزد داستان خود را با چنین موقعیتی آغاز میکند.
دربارهی کتاب باد میوزد
شب تاریک است و شهر خلوت. زنی با ظاهری ژندهپوش در کنار خیابان ایستاده است. آیا چشمبهراه کسی است که به سراغ او بیاید؟ آیا منتظر است تا رأس ساعتی مشخص به راه بیفتد و خیابان را به سوی مقصدی معین گز کند؟ آیا زن تنها میداند چه خطرهایی پشت شمشادهای خیابان و در خلوت شب در کمین او نشسته است؟ یا شخصیت اصلی کتاب باد میوزد هم مانند بسیاری از آثار وحید قربانینژاد شلمانی با جنون و روانپریشی دست به گریبان است؟
زن سوار تاکسی قراضهای میشود و حضور شخصیت مهم دیگری که رانندهی این ماشین است، داستان را به سمت و سویی دیگر میبرد. وحید قربانینژاد شلمانی دو پیچش عجیب در سیر داستان کوتاه خود تعبیه کرده است و در دو بزنگاه شما را غافلگیر میکند. این کتاب به همت نشر گیوا منتشر شده است.
داستان کوتاه در ادبیات فارسی قدمتی صدساله دارد. این ژانر ادبی در تاریخ ادبیات ایران با انتشار مجموعه داستان یکی بود یکی نبود اثر محمدعلی جمالزاده آغاز شد و بعدتر سکان این کشتی به نویسندگانی همچون ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری، صادق چوبک، صادق هدایت و... سپرده شد. اکنون و با گذشت بیش از یک سده از متولد شدن نخستین داستان کوتاه فارسی، نویسندگان جوان پا به میدان گذاشتهاند و نامهای تازهای در قفسهی داستان کوتاه کتابفروشیها به چشم میخورد. وحید قربانینژاد شلمانی نیز یکی از این نامهاست که تا کنون چند داستان کوتاه از او منتشر شده است.
کتاب باد میوزد برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به ژانر داستان کوتاه در ادبیات معاصر ایران علاقه دارید، این کتاب را به شما توصیه میکنیم.
با وحید قربانینژاد شلمانی بیشتر آشنا شویم
این نویسنده در تیر ماه 1364 چشم به جهان گشود. وحید قربانینژاد شلمانی از سال 1380 و از سن شانزدهسالگی به وبلاگنویسی روی آورد و در سال 1397 موفق شد نخستین کتاب خود را منتشر کند: مجموعهای از داستانهای کوتاه با عنوان «تاریک، سرد و بینهایت طولانی». «شب قدارههای بلند» نام کتاب دیگر وحید قربانینژاد شلمانی است.
در بخشی از کتاب باد میوزد میخوانیم
زن ادامه داد: یه انگشتر طلا داشتم که روش پر از نگینهای خوشگل و براق بود، نامزدم بهم کادو داده بود. نشون گذاشته بودن برام. از همون روز که اون بلا رو سرم آوردی تو این ماشین گمش کردم و دوباره توی صورت مرد نگاه کرد و ملتمسانه پرسید: تو پیداش نکردی؟ آخه نامزدمو خیلی دوست داشتم. اما 3 ساله که ندیدمش. فکر میکنم واسه اینکه انگشترشو گم کردم ولم کرد و رفت. لبش را ورچید و بغض معصومانهای توی گلویش نشست. نگاهش را به بیرون انداخت و انگار توی یک عالم دیگری رفت. مرد حواسش جمع کارهای او بود؛ از فرصت استفاده کرد و با سرعت زیر دست زن زد و چاقو را از دستش انداخت و از ماشین پیاده شد و پا به فرار گذاشت.
مرد خیس عرق روی صندلی توی راهروی کلانتری نشسته بود. در اتاق افسر نگهبان باز شد و افسری بیرون آمد و رو به مرد گفت: جون سالم در بردی. برو خدا رو شکر کن. این زنه تا حالا 3 تا راننده رو نفله کرده بود. موندم چطوری از تیمارستان فرار کرده. از اون دیوونههای خطرناکه خدا رو شکر که گرفتیمش. حالا شکایتت رو بنویس. اما خب طرف کس و کاری نداره. فکر نکنم چیزی گیرت بیاد. مرد سری تکان داد و گفت: که اگر ماشینش را بدهند او میرود و شکایتی ندارد. افسر راهنماییش کرد و مرد ماشینش را از پارکینگ تحویل گرفت و بیرون زد. دم ظهر بود و مرد برای ناهار به سمت خانه میرفت که زن بارداری را دید که با یک دختر بچه خردسال کنار جاده ایستاده بود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب باد میوزد |
نویسنده | وحید قربانی نژاد شلمانی |
ناشر چاپی | انتشارات گیوا |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 11 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-451-972-4 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان کوتاه ایرانی |