معرفی و دانلود کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک
برای دانلود قانونی کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک
کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک داستانی جذاب و شنیدنی از زویا پیرزاد، مترجم و نویسندهی معاصر ایرانی است. پیرزاد در سه بخشِ این کتاب، با زبانی شیوا و صمیمانه، زندگی مردی را در سه برههی متفاوتِ کودکی، میانسالی و کهنسالی به تصویر کشیده است. سه داستان این اثر در عین پیوستگی به یکدیگر، هر یک ماجرایی مستقل را روایت میکنند که میتوان آنها را بهعنوان یک داستان کوتاه در نظر گرفت.
دربارهی کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک
زویا پیرزاد (Zoya Pirzad) در کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک (A Day Before Easter) راوی زندگی مردی ارمنی به نام ادموند است. او در هر یک از بخشهای این کتاب، برشی از دوران متفاوتِ زندگی او را ترسیم کرده است. در بخش اول (هستههای آلبالو)، با ادموندی کمسنوسال و ماجراهای دوران کودکیاش مواجه میشویم. در بخش دوم (گوشماهیها)، ادموند را میبینیم که ازدواج کرده و در گیرودار چالشهایی که با آلنوش، دخترش، دارد، گرفتار شده است و در قسمتِ پایانیِ کتاب (بنفشههای سفید)، در پی درگذشت همسر و مهاجرت دخترش، ادموند را میبینیم که بهتنهایی زندگی میکند. ادموند در طول زندگی پر فراز و نشیب خود، ناگزیر به گرفتن تصمیمات دشوار است و تنها گذشت زمان است که درستی یا نادرستی تصمیمهای او را به وی مینمایاند. او در میان سنت و مدرنیته، تعصب و آزادگی، وابستگی و رهایی در نوسان است و در جدالی تمامنشدنی، هر بار بهناچار به سمت و سویی متفاوت از دو سر این طیفها متمایل میشود. پیرزاد در این کتاب صوتی، چهرهای متفاوت از ادموند را در گذر زمان به ما مینمایاند؛ چهرهای که گویا لنز دوربین عکاسیِ پیرزاد، تنها میتواند لحظههایی بریدهبریده و کوتاه از یک روز پیش از عید پاک را از او ثبت کند.
زویا پیرزاد از برجستهترین نویسندگانِ زن ایران است. او فعالیتهای ادبی خود را با ترجمهی کتاب و نوشتن داستانهای کوتاه برای نشریات آغاز کرد. از جمله آثار ترجمهشده توسط او میتوان به «آوای جهیدن غوک»، «آلیس در سرزمین عجایب» و هایکوهای شعرای آسیایی اشاره کرد. پس از آن رفتهرفته به داستاننویسی روی آورد و رمانهایی جذاب با روایاتی دلنشین به چاپ رساند و پس از اندکزمانی، جای خود را میان خیل مخاطبان داستانهای معاصر فارسی باز کرد. از جمله داستانهای پراقبال او میتوان کتابهای «من چراغها را خاموش میکنم»، «طعم گس خرمالو» و کتاب حاضر را نام برد. یک روز مانده به عید پاک نخستینبار در سال 1377 منتشر شده و تاکنون به زبانهای مختلفی از جمله انگلیسی، فرانسوی، ارمنی و گرجی ترجمه شده است.
عید پاک در تقویم مسیحیت، یکشنبهای در ماه مارس یا آوریل است که برخلاف اغلب اعیاد و مراسمها، زمان خاصی ندارد و هر سال بین تاریخهای بیستودوم مارس (دوم فروردین) تا بیستوپنجم آوریل (پنجم اردیبهشت) متغیر است. مسیحیان بر این باورند که روز عید پاک، هنگامهی رستاخیز مسیح است و در این روز، عیسی مسیح پس از مصلوب شدن، دوباره به زندگی بازگشته است. محاسبهی این عید به این شکل انجام میشود که اولین یکشنبه بعد از ماه کاملی که پس از اعتدال بهاری باشد را عید پاک میدانند. از آداب و رسوم رایج در این عید، رنگ کردن تخممرغ و خوردن آن است که مفهومی نمادین دارد.
زویا پیرزاد در کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک راوی داستانی است که شخصیتهای آن با سلاحِ زندگی به پیشواز جدال با مصائب آن رفتهاند. در اغلب آثار پیرزاد، زن، زنانگی، زندگی زنانه و معضلات آنها، نقش پررنگی دارد و این داستان نیز از چنین مفاهیمی بینصیب نیست. اگرچه که این خودزندگینامه، حکایتِ زندگی یک مرد است اما میتوان از منظر نشانهشناسی اجتماعی برای بسیاری از ابعاد و وجوهی که پیرزاد برای شخصیتهای زن این داستانِ خود قائل بوده است، معانی و مفاهیم بسیار یافت. نامهای شخصیتهای زن داستان پیرزاد، زیبا و همراستای حکایات زندگیشان است و لباس و آراستگی موها همگام با خلقیاتِ آنها، متغییر است. آنها به خود باور دارند و فعالانه درصددند سرنوشت خودشان را بسازند و شاید همین بازیابی و زایش دوبارهی خود است که پیرزاد را به انتخاب نمادی بهروشنی و وضوحِ عید پاک سوق داده است.
کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک را میتوان از منظر دیگری نیز مورد بررسی قرار داد. ادموند همانند نویسنده، ارمنی است. زویا پیرزاد با به تصویر کشیدنِ مراسم و آداب و رسومی از همکیشانِ خود و موشکافی در ارتباطشان با دیگران، برخوردها و درهمآمیختگیهای فرهنگی را که پیامدِ هویت ارمنی-ایرانیست، در این کتاب بازتاب داده است؛ واقعیتِ زیستهای که شاید حکایتِ زندگیِ بسیاری از افراد در این سرزمین پهناور باشد.
کتاب یک روز مانده به عید پاک توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است. نسخهی گویای این کتاب را به همت نشر صوتی نوین کتاب گویا و با صدای گرم بانیپال شومون میشنوید.
نکوداشتهای کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک
- کتاب یک روز مانده به عید پاک داستانی تلخ و گزنده دربارهی غرور، تعصب و تعلق خاطر است. (Goodreads)
- کتاب یک روز مانده به عید پاک، روایتی تکاندهنده است. (Mother and Baby)
- یک روز مانده به عید اثری است که به شکلی درخشان، جدالهای درونی و عاطفی یک انسان را به تصویر کشیده است. (One World Publication)
کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک برای چه کسانی مناسب است؟
شنیدنِ کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک برای تمامی علاقهمندان به ادبیات معاصر ایران، مخاطبان داستان و رمان و طرفداران قلم و روایاتِ زویا پیرزاد، تجربهای دلنشین و شیرین خواهد بود.
در بخشی از کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک میشنویم
فردا عید پاک است. روتختیِ پشمیِ سفیدِ دستبافِ مادربزرگ را روی تخت دونفر مرتب میکنم. مربعهای بههم چسبیده، هر کدام نقش متفاوتی دارند. یادم نیست مادربزرگ روتختی را کی بافته و برای کدام تولد یا سالگرد ازدواج یا چه مناسبتِ دیگر به مارتا هدیه داده بود. مادربزرگ و عمه بین همهی عروسهای خانواده، بافتنیها و گلدوزیهایشان را فقط به مارتا هدیه میدادند. مادربزرگ و عمه همیشه میگفتند: «فقط مارتا قدر این چیزها رو میدونه.» از اتاق خواب بیرون میآیم. دمپاییهایم روی پلهها صدای خفهای دارند. نگاهشان میکنم. سگکِ لنگهی چپ، کنده شده و چرم خاکستریِ رویهها به سفیدی میزند. چند روز پیش که دانیک آمده بود دیدنم، به دمپاییها نگاه کرد و گفت: «اینها از تو دست کشیدند. تو دست از سرشون برنمیداری؟» مدتهاست میدانم وقت دورانداختنشان است اما دلم نمیآید. دمپاییهایم را همیشه مارتا میخرید؛ مثل همهی وسایل شخصیِ دیگرم: خمیر ریش، ادکلن اوسوواژ و بعد از مادر، جوهر سبز قلم خودنویسم. جوهر سبز را اولینبار مادرم برایم خرید، با خودنویسی که هدیهی دیپلمهشدنم بود. وقتی که پرسیدم چرا سبز؟ خندید و شانه بالا انداخت: «نمیدونم. شاید چون با سیاه و آبی فرق داره.» پدرم پوزخند زد: «با سیاه و آبی فرق داره؟ خانم دوست دارند همه چیزاشون با بقیهی آدمها فرق داشته باشه.» مادرم چند لحظه نگاهش کرد. بعد سرش را چرخاند طرف من. مدتها بود برای نگاه کردن به من سرش را بالا میگرفت و من که میخواستم ببوسمش، خم میشد. گفت: «چیزی بنویس. ببین دوست داری؟» گوشهی روزنامهی آلیک که عصرها برای پدرم میآمد نوشتم: «جوهر سبز با همهی جوهرها فرق داره. من آدمها و چیزهایی که با همهی آدمها فرق دارند، دوست دارم.» مادرم خندید. پدرم چند لحظه به ما نگاه کرد. روزنامه را از روی میز چنگ زد و از اتاق بیرون رفت. مادرم آرام سر تکان داد: «هیچوقت نفهمید.» از آن روز تا وقتی که از دنیا رفت، خریدنِ جوهر سبز خودنویسم با مادرم بود. تازه که ازدواج کرده بودم، عصری که با مارتا و مادر در حیاط خانهی ما چای میخوردیم، به مادرم گفتم: «جوهرم تموم شده.» مارتا گفت: «چرا به مادر زحمت میدی؟ من میخرم.» مادرم دست گذاشت روی زانوی مارتا: «اجازه میدی؟» بعد خندهی معذبی کرد.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی یک روز مانده به عید پاک |
نویسنده | زویا پیرزاد |
راوی | بانیپال شومون |
ناشر چاپی | نشر مرکز |
ناشر صوتی | نوین کتاب گویا |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۲ ساعت و ۵۸ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |