معرفی و دانلود کتاب صوتی کنج بهشت
برای دانلود قانونی کتاب صوتی کنج بهشت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی کنج بهشت
تلخی غربت که به کامت بنشیند، میفهمی خانه حتی ویرانهاش هم کنجی از بهشت است... تکین حمزه لو در کتاب صوتی کنج بهشت، دو داستان مشابه و موازی از دو وطنگمکرده را روایت میکند که در فراز و نشیب زندگی، جایی معنی خانه را در وجود یکدیگر پیدا میکنند...
دربارهی کتاب صوتی کنج بهشت
خیلی وقت است که خانه دیگر آن روشنی و گرمای سابقش را ندارد. شاید برای همین است که هر روز هزاران نفر تمام آنچه را از زندگی نصیبشان شده در یک چمدان جای میدهند و میروند تا شاید ردی از خانه را در جای دیگری پیدا کنند. شاید همین رفتنهاست که خانه را روزبهروز تاریکتر و دلگیرتر میکند. هرچه هست، این چرخهی بیانتها از تباهی، خانه را روزبهروز خالیتر و آدمها را آوارهتر میکند. کیست که چارهی کار را بداند؟!
تکین حمزهلو در کتاب صوتی کنج بهشت، دو داستان را روایت میکند که مانند دو خط موازی، همراستای یکدیگر پیش میروند. اینکه دو خط موازی کی به هم برسند را، تنها با شنیدن قصه میتوانید بیابید!
همانطور که نگاه آریا به انعکاس تصویر خستهاش روی شیشهی هواپیما میافتد، تلاش میکند تا تشویش و نگرانیاش را پشت چهرهی بیحالت خود پنهان کند. با خود فکر میکند تنها چند ساعت مانده تا بعد از ده سال دوری از وطن، دوباره به خانه برگردد. گرچه هیچوقت خیال برگشتن و ماندن در ذهنش جایی نداشت، اما هیچوقت هم با خود فکر نمیکرد روزی که برگردد، به چنین بهانه و دلیلی باشد. از روزی که خواهر و برادرش تماس گرفته بودند و خبر گم شدن مادر پیرشان را به او داده بودند، دیگر وسوسهی کار و تحصیل و زندگیای که در فرانسه ساخته هم نتوانسته بودند او را در غربت نگه دارند. در این سالها تمام توجهش به مادر، اندازهی حالواحوال پشت تلفن بود که آنهم به چند جملهی کلیشهای و بیمعنا خلاصه میشد، اما حتی برای آدمی به سردی او هم نبودِ مادر و بهخطرافتادن جانش موضوعی نیست که بتواند از آن چشمپوشی کند. باید برمیگشت، تا بلکه بتواند با کمک خواهر و برادرش ردی از مادر پیدا کند.
قصه در این نقطه تاب میخورد و بر بام خانهی دیگری مینشیند؛ خانهی کوچک و دلمردهای که مسافری در آن، عزم برگشتن به وطن را کرده. اینجا کاناداست و ماهک، دختر بزرگ خانواده، با هزارجور اصرار و واسطه توانسته پدر و مادر را راضی کند تا به بهانهی فروش ملک پدری، به ایران برگردد. همانطور که چمدانش را آماده میکند در ذهن، بیبی را تجسم میکند که با آن چهرهی مهربان و چروکخورده، برای استقبال از او آغوش باز میکند. بیبی مادربزرگ واقعیاش نیست، ولی چون از بچگی او و خواهرش پوپک را مثل فرزندان خودش تروخشک کرده، برایش حکم مادربزرگ را دارد. دوباره نقشهاش را در ذهن مرور میکند؛ به بهانهی فروش ملک پدری میرود، دستی به سر و روی خانه میکشد و با بیبی همانجا ساکن میشود. دیگر دست کسی هم به او و رویاهایش و دلتنگیاش برای خانه نمیرسد که بتواند مجبورش کند به کانادا بازگردد...
آریا که به خانه میرسد، تازه میفهمد که رفتن مادر از خانه بیدلیل نبوده و خود او از آن سر دنیا، چه نقش پررنگی در این قهر و رنجش مادر داشته. گناه گم شدن مادر مثل توپی دائم از زمین برادر به خواهر و بعد به زمین زنبرادر میافتد؛ اما هرکس از جانب خودش داستانی برای روایت دارد که اندکی زنگار شرم و تقصیر را از چهرهاش پاک کند. آریا با خود فکر میکند در این لحظه که آنها به جان هم افتادهاند و بهدنبال مقصر میگردند، مادر کجاست و چه میکند؟ نکند آوارهی کوچه و خیابان شده و جانش به خطر افتاده باشد؟ شرم و ننگ اینکه در حمایت و نگهداری از مادر پیرشان چنان کمکاری کردهاند که او سر به بیابان گذاشته، پرسوجو از آشنا و همسایه را به کاری جانفرسا بدل کرده است...
ماهک که حالا در محوطهی فرودگاه تهران پشت سر عمویش حرکت میکند و مثل نابینایی که نعمت دیدن را پس گرفته، در و دیوار را با نگاهش میبلعد، با خود فکر میکند که کاش میتوانست وجودش را دو نیم کند؛ نیمی را به خانه بفرستد که از دلتنگیِ دیدنش دیوانه شده، و نیم دیگر را بهدنبال بیبی که حالا جانش برای دیدنش پر میکشد. فعلاً اما ناچار است طبق نقشه، به خانهی عمو برود و شک کسی را برای ماندنی شدن بیدار نکند. بعد از دیدن دوبارهی فامیل، بالاخره تلفن را برمیدارد تا به مرجان، دختر بیبی زنگ بزند. صدای مرجان آنطرف خط با شناختن صدای ماهک رنگی از اشتیاق و آشنایی به خود میگیرد، اما این حس، وقتی که ماهک سراغ بیبی را از او میگیرد، به سرعت از بین میرود. ماهک میفهمد در این سالهای دوری و بیخبری، بیبی عزیزترازجانش سکتهی مغزی کرده و حالا هم در کماست. با بهت و خونی که در رگهایش منجمد شده، از مرجان اجازه میگیرد تا فردا اولوقت به دیدن بیبی برود. بعد از گذشت چند ساعت که مثل هزار سالِ طولانی میگذرد، خودش را بالای تخت بیبی در خانهی مرجان پیدا میکند. بیبی مهربان خندهرویش که همیشه بوی زندگی میداد، حالا مثل تکهگوشت بیجانی روی تخت افتاده. صدای مرجان که میگوید مادرش دیگر نه توانایی تکلم دارد و نه چیزی میشنود، کمکم در بین صدای وزوز مغزش و حملهی اضطرابی گم میشود...
کتاب صوتی کنج بهشت کاری از نشر صوتی ماهآوا و انتشارات برکهی خورشید است. این کتاب را با صدای پروین دشتی و محسن بهرامی میشنوید.
کتاب صوتی کنج بهشت برای چه کسانی مناسب است؟
علاقهمندان به رمانهای فارسی و ادبیات مهاجرت، از شنیدن این کتاب لذت خواهند برد.
در بخشی از کتاب صوتی کنج بهشت میشنویم
در را بستم و نفس عمیقی کشیدم و به توچال نگاه کردم. البته به جایی که میدانستم توچال است. چون از بین آن ساختمانهای چندینوچند طبقه، چیزی جز نوک کوه پیدا نبود. هوا خنک و مطبوع بود و اگر میدانستم مادر کجاست ترجیح میدادم بروم بازار تجریش که خیلی دلتنگش بودم. خب نمیدانستم مادر کجاست، و بدی قضیه این بود که همه انتظار داشتند حالا که من آمدهام کاری بکنم و مادر را از زیر سنگ هم که شده بکشم بیرون. اما من در گند زدن به امیدهای نزدیکانم، هنر زیادی داشتم.
ژانت با چشمان آبی و درشتش نگاهم کرد: «دیگه نمیتونم و نمیخوام بهت دروغ بگم.» داد زدم سرش.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی کنج بهشت |
نویسنده | تکین حمزه لو |
راوی | پروین دشتی، محسن بهرامی |
ناشر چاپی | برکه خورشید |
ناشر صوتی | نشر ماه آوا |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۹ ساعت و ۵۳ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان عاشقانه ایرانی |