معرفی و دانلود کتاب اشباح
برای دانلود قانونی کتاب اشباح و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب اشباح
کتاب اشباح به قلم مونتاگ رودز جیمز، داستانی پر رمز و راز از کلیسایی خالی را روایت میکند که صدای خندهی تیز و عجیبی در آن طنین میاندازد.
خلاصهای از رمان اشباح:
در منطقهای در شرق انگلستان مردی که صاحب یک عمارت بزرگ است علیه خانم مادرسول شهادت داده و باعث میشود به جرم ساحره بودن، او را پیش چشم همگان بسوزانند. کتاب اشباح (Ghost-stories of an antiquary) حقایق را در اینباره روشن میکند
مونتاگ رودز جیمز (Montague Rhodes James) در این داستانهای ماوراء الطبیعه که لرزه به اندام خواننده میاندازند، اثبات میکند که به حق در روایت قصهی اشباح استاد است. این داستان منتخبی از قصههای اشباح اوست.
مونتاگ رودز جیمز را بیشتر بشناسیم:
مانتگیو رودز جیمز در 1862 به دنیا آمد و در سافک بزرگ شد، جایی که بیشتر قصههای اشباحش آنجا میگذرد. او در کالجهای اتون و کینگز در کمبریج ادامهی تحصیل داد و همانجا استخدام و در نهایت در 1905 ناظر دانشگاه شد.
او به خاطر تخصصش در کتاب مقدس و فرهنگ و تاریخ قرون وسطی شهره بود، ولی بیشترین شهرتش را مرهون قصههای اشباح است که برای سرگرم کردن دوستانش در شب عید کریسمس نوشته بود و این سبک را هم تغییر داد و هم مدرن کرد.
جیمز دربارهی آن قصهها نوشته است: «اگر هر کدام از این داستانها موفق شده باشند تا در خوانندگان موقعی که دارند شب هنگام در جادهای خلوت راه میروند یا دیرهنگام جلوی آتشی در حال خاموش شدن نشسته باشند، احساس ناراحتی ایجاد کنند، من به هدفم در نوشتن آنها رسیدهام.»
در بخشی از کتاب اشباح میخوانیم:
چند دقیقهای همانطور دراز کشید و به احتمالات مختلف فکر کرد. بعد رویش را برگرداند و با چشمان کاملاً باز نفسش را حبس کرد و گوش تیز کرد. مطمئن بود که روی تخت خالی آن سوی اتاق چیزی حرکت میکند. فردا صبح باید آن را جا به جا کند، چون احتمالاً موشها یا چیزهای دیگری روی آن بازی میکنند. حالا دوباره سکوت شد. نه! جنبش دوباره شروع شد. چیزی خشخش میکرد و تکان میخورد: بیشک چیزی غیر از موش است.
میتوانم بهت و وحشت استاد را تا حدودی درک کنم؛ چون خودم سی سال پیش خوابی دیدم که دقیقاً همین اتفاق در آن افتاد؛ ولی خواننده احتمالاً نمیتواند تصور کند که استاد چقدر ترسید وقتی دید روی تختی که فکر میکرد خالی است هیکلی نشسته است.
او به سرعت از تخت خودش بیرون جهید و به سمت پنجره رفت، جایی که تنها سلاحش، آن عصایی که با استفاده از آن پرده درست کرده بود، آنجا قرار داشت. این بدترین کاری بود که او میتوانست انجام دهد، چون کسی که روی تخت خالی بود، با حرکتی نرم و ناگهانی از روی تخت پایین آمد و جایی میان دو تخت جلوی در با دستهایی گشوده ایستاد.
پارکینز با حیرت ناشی از وحشت به او نگاه میکرد. ایدهی گذشتن از آن و فرار کردن از در برایش تحملناپذیر بود. او نمیتوانست آن را لمس کند و البته خودش نمیدانست چرا و اگر قرار بود آن موجود پارکینز را لمس کند، ترجیح میداد پیش از آن خودش را از پنجره به پایین پرتاب کند. آن موجود برای لحظهای در سایه ایستاده بود و پارکینز چهرهاش را نمیدید. حالا در حالی که خم شده بود داشت حرکت میکرد؛ در همین لحظه ناظر با ترس و اندکی آسودگی فهمید که آن موجود حتماً کور است، چون کورمال دستانش را تکان میداد.
فهرست مطالب کتاب
یادداشت سرپرست مجموعه
درخت زبانگنجشک
مُرَقع کشیش آلبریک
«اوه، سوت بزن و من به نزدت میآیم پسرم»
هشداری به یک فضول
نقاشی سایه روشن
نوشتن طلسم
دربارهی نویسنده
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب اشباح |
نویسنده | مونتاگ رودز جیمز |
مترجم | حسین کاظمی یزدی |
ناشر چاپی | انتشارات کتابسرای نیک |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 174 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-8957-96-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان ترسناک خارجی |