معرفی و دانلود کتاب خاطرات جنگ خوک

معرفی کتاب خاطرات جنگ خوک

آدولفو بیوئی کاسارس در کتاب خاطرات جنگ خوک جامعه‌ای خیالی را تصویر کرده است که پیرمردها در آن به نماد شکست و مصیبت تبدیل شده‌اند. جوانان جامعه که به این خاطر به ستوه آمده‌اند، این پیرمردها را «خوک» صدا می‌زنند، به آن‌ها حمله می‌کنند و جانشان را می‌گیرند. رمان خاطرات جنگ خوک در دنیایی پادآرمان‌شهری روایت می‌شود که پیری و سالمندی را به چشم جرم می‌بینند. حال، ایسیدورو ویدال و دوستان پیرش در تلاش‌اند تا در این جامعه‌ی هولناک جان به در ببرند.

درباره‌ی کتاب خاطرات جنگ خوک

ماجرای کتاب از زبان ایسیدورو ویدال روایت می‌شود؛ پیرمردی شصت‌ساله که او را در محل دٌن ایسیدورو صدا می‌زنند. در این جهان خیالی و دیستوپیایی که جوانان به پیرمردها حمله‌ور می‌شوند و تهدیدشان می‌کنند و حتی آن‌ها را می‌کُشند، دن ایسیدور و دیگر رفقای هم‌سن‌وسالش می‌کوشند تا هرطور شده زنده بمانند. این پیرمردان که روزبه‌روز وحشت‌زده‌تر از قبل می‌شوند، می‌بینند که دوستانشان ناپدید یا کشته می‌شوند. جوانان این جامعه علت تمام معضلات و کمبودها را از چشم پیرمردها می‌بینند و آن‌ها را مقصر می‌دانند. آدولفو بیوئی کاسارس در کتاب خاطرات جنگ خوک از پی‌رنگ نیمه‌فانتزی بهره می‌برد تا تقابل بین نسل جوان و پیر را شرح بدهد. آدولفو بیوئی کاسارس (Adolfo Bioy Casares) در این رمان کنایه می‌زند به دورانی که دیکتاتوری نظامی در آرژانتین برقرار بود و منتقدان نظام و مخالفان سیاسی را شدیداً سرکوب می‌کردند. قصد نویسنده از خلق چنین فضایی در اثرش این است که خشونت و نابرابری و عدم عدالت را در جوامع دیکتاتوری با زبانی تند نقد کند.

ایسیدورو ویدال شصت‌ساله، پیرمردی ازپاافتاده و تنهاست که در این جامعه‌ی فلاکت‌زده و پر از جوانان خشمگین که بویی از انسانیت نبرده‌اند، می‌کوشد ارزش‌های انسانی را زیر پا نگذارد. او با تمامی این اتفاقات و مصیبت‌ها همچنان در پی یافتن معنای زندگی است. آدولفو بیوئی کاسارس در کتاب خاطرات جنگ خوک (Diary of the War of the Pig) در کنار شخصیت اصلی قصه‌اش، افراد پیر دیگری را خلق کرده که هرکدامشان بخش‌های مختلفی از جامعه‌ی مسن و پیر را نشان می‌دهند و با مشکلات خاص خودشان مواجه هستند. نویسنده با ارجاعاتی که به وقایع سیاسی آن دوران آرژانتین زده، باعث شده که رمانش تمثیلی باشد از سرمنشأ تمام سرکوب‌هایی که روی چریکی‌ها و مردم مخالف اعمال شده بود.

آدولفو بیوئی کاسارس با مهارتی که در قصه‌سرایی دارد، رمانش را آرام شروع می‌کند و رفته‌رفته به یک پایان حزن‌آلود می‌رسد و نیز توانسته با ایجاد گره، کشش‌های به‌موقع و نقاط اوج در جاهای درست، خواننده را پای صفحات کتابش نگه دارد. توصیفات نویسنده در کتاب خاطرات جنگ خوک آن‌قدر بادقت و ظرافت نوشته شده‌اند که خواننده به‌راحتی می‌تواند وارد جهانی بشود که آدولفو بیوئی کاسارس خلق کرده است. آدولفو بیوئی کاسارس در این کتاب سعی دارد به مفاهیم مرگ، بی‌عدالتی و نیز به تقابل دو نسل پیر و جوان بپردازد. او که در این راه سربلند است، مخاطب را به تفکری عمیق وامی‌دارد تا دیدگاهش را به منزلت افراد سالمند تغییر بدهد و مسئولیت‌هایی را که در قبال آن‌ها دارند، به جوانان گوشزد کند. کتاب خاطرات جنگ خوک را با آثاری مثل «1984»، شاهکار جورج اورول، و «سرگذشت ندیمه»، نوشته‌ی مارگارت اتوود، مقایسه می‌کنند. به این خاطر که اثر آدولفو بیوئی کاسارس هم فضایی دیستوپیایی دارد و هم نظام‌های سیاسی تمامیت‌خواه و سرکوبگر را به باد انتقاد می‌گیرد. کتاب خاطرات جنگ خوک، یکی از مهم‌ترین رمان‌های آمریکای لاتین، اثری است عمیق و تأمل‌برانگیز که با دنیا و فضای منحصربه‌فرد و دیستوپیایی خودش، نه‌تنها تصویری خوف‌انگیز از آینده‌ای نه‌چندان دور را نشانمان می‌دهد، بلکه جهانی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد که باید در آن برای محافظت از ارزش‌های انسانی جنگید. رامین ناصرنصیر، مترجم کتاب، به یاری نشر خوب این کتاب را چاپ و روانه‌ی بازار کرده‌اند.

در نکوداشت کتاب خاطرات جنگ خوک

• چهارمین رمان آدولفو بیوئی کاسارس؛ حکایتی فانتزی با پی‌رنگ هراس‌انگیزِ سیاسی. (سایت آمازون)

اقتباس سینمایی از کتاب خاطرات جنگ خوک

• لئوپولدو توره نیلسون، کارگردان خوش‌آوازه‌ی آرژانتینی، در سال 1975 فیلمی از روی کتاب خاطرات جنگ خوک ساخت.

کتاب خاطرات جنگ خوک برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به دنبال کتابی با فضای پادآرمان‌شهری هستید که ذهن شما را به چالش بکشد و به فکر فرو ببرد، کتاب خاطرات جنگ خوک بی‌تردید بهترین گزینه برای شما خواهد بود.

در بخشی از کتاب خاطرات جنگ خوک می‌خوانیم

سه‌شنبه، 1 ژوئیه

گویا اشتلم‌های دونیا دالماسیا کاملاً پنچرشان کرده بود. هیچ‌کس چیزی نمی‌گفت. دیروقت شب بود و در آن شرایط جنگی، روزها طاقت‌فرسا و دیرگذر بودند. سکوت و تاریکی باعث شد ویدال خوابش ببرد. خواب دید دستش به شمع خورد و آن را انداخت، اتاق زیرشیروانی آتش گرفت و خودش که جزو قربانیان بود، به تطهیر با آتش رضایت داد. به‌خاطر حوادثی که در خوابش اتفاق افتاده بود و آن‌ها را به یاد نمی‌آورد، آرزوی پیروزی جوان‌ها را داشت و این آرزو را با عبارتی که به نظرش بسیار جالب می‌رسید، به زبان آورد: «پیر می‌میرم تا جوان زندگی کنم.» تلاش برای به زبان آوردن این عبارت یا شاید زمزمه‌ای که بر لبانش جاری شد، بیدارش کرد.

حتماً یادش بود، حتی شده ناخودآگاه، که یک بار دیگر هم در این اتاق زیرشیروانی از خواب پریده بود و دیده بود کمرش گرفته، چون فوراً به کمرش پیچ‌وتابی داد تا خیالش راحت شود. کمردرد نداشت.

با غرور به خود گفت: «مثل همیشه، اولِ همه بیدار شدم.» فابر و مباشر را در نور سپیده‌دم که از نورگیر می‌تابید، دید. اندیشید: «مثل دوتا جنازه که نفس می‌کشند، خوابیده‌اند.» و از اینکه در مواردی خاص تماشای عمل تنفس می‌تواند چندش‌آور باشد، شگفت‌زده شد. نزدیک بود پا بگذارد روی دختربچه که با چشمان نیمه‌باز که فقط سفیدی‌اش معلوم بود، خوابیده بود و حالت مات‌ومبهوت زن‌های غش‌کرده را داشت. پیرزن چند قدم آن‌طرف‌تر روی زمین ولو شده بود. ویدال روی پله‌ها شدیداً احساس ضعف کرد و با خود گفت باید چیزی بخورد. سال‌ها بود، شاید از دوران کودکی، که هروقت گرسنه می‌ماند سرگیجه می‌گرفت. پایین پله‌ها که رسید، ایستاد و به نرده تکیه داد. هیچ صدایی نمی‌آمد. همسایه‌ها هنوز خواب بودند، اما نباید وقت تلف می‌کرد، چون حالا بود بیدار شوند.