معرفی و دانلود کتاب یک تکه زمین کوچک

معرفی کتاب یک تکه زمین کوچک

کتاب یک تکه زمین کوچک، داستانی آمیخته با رنج و امید درباره‌ی دشواری‌هایِ زندگیِ نوجوانانِ فلسطینی را روایت می‌کند. نوجوانانِ بینوایِ این داستان، به‌رغم اینکه در خانه‌و‌کاشانه‌ی خود گیر افتاده‌اند، در فکر انجام بازی فوتبال در زمین کوچکی هستند. الیزابت لرد، نویسنده‌ی کتاب، عشق این کودکان به فوتبال را به بهانه‌ای برای طرحِ داستانی درباره‌ی مقاومت خانواده‌های فلسطینی کرده‌. این کتاب جایزه‌ی همپشایر را از آن خود کرده است.

درباره‌ی کتاب یک تکه زمین کوچک

کتاب یک تکه زمین کوچک (A Little Piece of Ground)، داستان نوجوانِ فلسطینی با نام کریم عبودی را در خود گنجانده‌ است. این کودک 12 ساله به همراه خانواده‌اش در رام‌الله گرفتار حکومت نظامی شده‌اند و اجازه ندارند از منزل خود بیرون بروند. الیزابت لرد (elizabeth laird)، نویسنده‌ی کتاب، زندگی روزمره و مبارزه‌هایِ پسرکی فلسطینی را در شرایط دشوار و تحتِ اشغال را در کتاب حاضر روایت کرده‌ است.

پسرکِ این داستان، به‌رغم اینکه در شرایط بسیار دشوارِ حکومت نظامی به‌سر می‌برد، از زندگی و دنبال‌ کردن رویاهایش دست نمی‌کشد. کریم عاشق فوتبال است و می‌خواهد به هر قیمتی که شده، عشق خود را دنبال کند و به همراه دوستانش، مشغولِ تمرین فوتبال شود. ماجراهای روایت‌شده در کتاب یک تکه زمین کوچک، خواننده را با تاثیرهای ناخوشایند و جبران‌نشدنی جنگ بر زندگی خانواده‌ها و کودکان آشنا می‌کند. علاقه‌ی شخصیتِ اولِ داستانِ این کتاب به فوتبال، نمادی از امید و مقاومت به‌حساب می‌آید. کریم و دوستانش، حتی در دشوارترین لحظات، امید خود را از دست نمی‌دهند و می‌خواهند با ساخت یک زمین فوتبال کوچک، با شرایط دشوار و ظالمانه‌ی حاکم بر آن‌ها، مقابله کنند.

داستان کتاب یک تکه زمین کوچک با آغاز حکومت نظامیِ سخت‌ و دست‌پاگیری آغاز می‌شود. چند دلاورمردِ فلسطینی، در اقدامی شهادت‌طلبانه، تانک نظامی اسرائیلی را نابود کرده‌اند. اسرائیلی‌ها نیز در پاسخ به این اقدام، قوانین سختی برای رفت‌و‌آمد فلسطینی‌های ساکن در رام‌الله وضع می‌کنند. در این حیص و بیص، کریم که عاشق فوتبال است، در خانه گیر می‌افتد و مجالی برای بیرون رفتن از منزل پیدا نمی‌کند. با این حال کریم و دوستانش دست‌‌ روی‌ دست نمی‌گذارند و پس از پایان حکومت نظامی، قطعه‌ای زمین بلااستفاده را پیدا می‌کنند که جان می‌دهد برای برگزاری مسابقه‌های گل‌‌کوچک. از قضای روزگار، در فاصله‌ای نزدیک به این زمین، خودرویی قدیمی در زیر ساختمان‌های تخریب‌شده قرار دارد. این خودرو به پناهگاهی عالی برای اختفای کریم و دوستانش تبدیل می‌شود. در ادامه‌، داستان کتاب یک تکه زمین کوچک، هیجان‌انگیزتر می‌شود و با گیرافتادن کریم به‌دست سربازان اسرائیلی، ماجراهای نفس‌گیری پیش روی خواننده قرار می‌گیرد.

کتاب یک تکه زمین کوچک، در کنار اینکه داستانی خواندنی را در خود گنجانده، اثری است که اطلاعات چشمگیری درباره‌ی مصیبت‌های فلسطینی‌ها پیش روی خواننده قرار می‌‌دهد. با مطالعه‌ی این کتاب، دیدگاه بهتر و واقع‌بینانه‌تری درباره‌ی زندگی کودکان فلسطینی در شرایط دشوار نبرد، در ذهن خواننده شکل می‌گیرد.

کتاب یک تکه زمین کوچک را پروین علی‌پور، به فارسی برگردانده‌. نشر افق این کتاب را روانه‌ی بازار کرده است.

نکوداشت‌های کتاب یک تکه زمین کوچک

• این درام شخصیِ دلخراش، چالش‌های واقعی زندگی در زمان جنگ در خانه را به‌تصویر می‌کشد، همچنین تنوع دیدگاه‌ها درباره‌ی دین، طبقه‌ی اجتماعی و سیاست در جامعه به‌خوبی در این رمان نوجوان تصویر شده‌اند. (هِزل رُوچمن)
• کتاب یک تکه زمین کوچک، مستحق توجه جدی است. (کوپ رنر)

کتاب یک تکه زمین کوچک برای چه کسانی مناسب است؟

تمامی خواننده‌‌های نوجوانِ علاقه‌مند به کتاب‌هایی با موضوع مقاومت در برابر دژخیمان، مخاطب‌های اصلی کتاب یک تکه زمین کوچک به‌حساب می‌آیند. مطالعه‌ی کتاب یک تکه زمین کوچک برای علاقه‌مندان به ادبیات مقاومت فلسطین نیز خالی از لطف نخواهد بود.

در بخشی از کتاب یک تکه زمین کوچک می‌خوانیم

جمال جسورانه خندید و با بی‌قیدی گفت: «کریم، من اگه جای تو بودم اصلاً حرف نمی‌زدم.»

پدر و مادرش به او چشم‌غُره رفتند. جمال دست‌هایش را آشتی‌جویانه به دو طرف باز کرد و گفت: «این دیگه دوازده‌سالشه، بابا! شرط می‌بندم با یکی سر‌شاخ شده. شماها هم نمی‌تونین از زیر زبونش حرف بکشین! حالا چرا نمی‌فرستینش بره یه دوش بگیره؟ بوی گندش تا اینجا می‌آد. اشتهام رو کور کرد! راستی مامان، شام چی داریم؟ گمونم کوفته داریم، آره؟»

کریم منظور جمال را درک کرد! و مثل قِرقی به سوی حمام دوید. در همان حال که توی دلش به زیرکی جمال آفرین می‌گفت و سپاسگزارش بود، لباس‌هایش را درآورد و زیر دوش ایستاد. آب از بالای سرش جاری شد، کثیفی و گرد و غبار روزی پُرماجرا را شست و با خود برد. مهم‌تر آنکه وحشت روی بام جراحتی دردناک؛ شبیه نوعی زخم، بر ذهنش گذاشته بود که وقتی از زیر دوش بیرون آمد و خود را خشک کرد، احساس کرد آن هم کم‌و‌بیش بهبود یافته است. کریم پس از آن بود که تازه متوجه شد چقدر گرسنه و خسته است!

لباس‌های چرکش را از کف حمام برداشت و خواست آن‌ها را در سبدِ کنار ماشین لباس‌شویی بیندازد. اما دست نگه داشت. فکر کرد دفعه‌ی دیگر هم که به زمین هوپر برود، احتمالاً همین‌قدر خاک و خُلی می‌شود. خب، او که نمی‌توانست هر روز، مثل امروز، بازخواست شود.

به سرش زد که، چند تا از لباس‌های کهنه‌ام را می‌برم سرِ زمین و توی ماشین قایم می‌کنم. مامان، ‌ بو نمی‌بَرَد!

کریم از این فکرِ بکرِ خود کلی کیف کرد. حوله‌ای دور خود پیچید، لباس‌های کثیفش را در سبد انداخت و به اتاقش رفت. جمال، من یه تشکر بهت بدهکارم.

جمال سر میز نشسته، چیزی می‌نوشت. جواب نداد.