معرفی و دانلود کتاب آقای هنشاو عزیز

معرفی کتاب آقای هنشاو عزیز

کتاب آقای هنشاو عزیز نوشته‌ی بورلی کلی یری، داستان پسر نوجوانی به نام لی است که برای نویسنده‌ی موردعلاقه‌اش، بوید هنشاو، نامه می‌نویسد و سؤال‌هایی در مورد زندگی او می‌پرسد. آقای هنشاو پاسخش را می‌دهد و از لی می‌خواهد او هم از خودش بگوید. در نامه‌هایی که بین‌شان نوشته می‌شود، لی کم‌کم اعتراف می‌کند که از موضوعاتی رنج می‌برد و اتفاقاتی آزارش می‌دهند. گفتنی‌ست این رمان نوجوان تحسین‌شده، برنده‌ی مدال نیوبری در سال 1984 است.

درباره‌ی کتاب آقای هنشاو عزیز

لی نوجوانی است که آرزو دارد نویسنده شود. به همین خاطر هرسال به آقای بوید هنشاو، نویسنده‌ی محبوبش نامه می‌نویسد و با او حرف می‌زند. از این می‌گوید که داستان‌هایش را خوانده و دوستشان داشته. آقای هنشاو نیز گاهی پاسخ او را می‌دهد. داستان از جایی آغاز می‌شود که لی به کلاس ششم رفته. آن‌ها درسی دارند که در آن باید شرح‌حالی در مورد نویسنده‌ی موردعلاقه‌شان بنویسند. لی، مطابق انتظار، آقای هنشاو را انتخاب می‌کند. او نامه‌ای به این نویسنده می‌نویسد و در آن 10 سؤال در مورد زندگی شخصی او و کتاب‌هایش می‌پرسد. آقای هنشاو جواب می‌دهد و در ضمن از لی می‌خواهد او هم خودش را معرفی کند. لی ابتدا از پاسخ طفره می‌رود و جوابی نمی‌دهد. ولی وقتی مادرش نامه‌ی نویسنده را پیدا می‌کند از او می‌خواهد رفتاری مؤدبانه داشته باشد و پاسخ آقای هشناو را بدهد. بنابراین لی به‌مرور در نامه‌هایش از زندگی شخصی‌اش صحبت می‌گوید و اعتراف می‌کند که پدر و مادرش طلاق گرفته‌اند، پدرش خیلی به او توجهی نشان نمی‌دهد و هم‌کلاسی‌ها در مدرسه اذیتش می‌کنند. نویسنده از لی می‌خواهد برای اینکه با مشکلاتش کنار بیاید، خاطراتش را بنویسد. این‌چنین لی شروع می‌کند و هرروز در دفتر خاطراتش برای آقای هنشاو خیالی نامه‌ای می‌نویسد و از اتفاقات روزمره‌اش می‌گوید...

داستان آقای هنشاو عزیز (Dear Mr. Henshaw) یکی از تحسین‌شده‌ترین رمان‌های نوجوان قرن بیستم است. بورلی کلی یری (Beverly Cleary) در این رمان ماجرای پسربچه‌ای منزوی را روایت می‌کند که با مادرش زندگی می‌کند. لی که به مدرسه‌ی جدیدی رفته، روزهای خوبی را پشت سر نمی‌گذارد. به خاطر طلاق پدر و مادرش، بی‌توجهی پدر و اینکه در مدرسه آزارش می‌دهند، خشمگین و مضطرب است. او در خلال نامه‌هایی که به نویسنده‌ی محبوبش می‌نویسد کم‌کم به همه‌ی این‌ها اتفاقات اعتراف می‌کند و از سختی‌هایش می‌گوید. هنشاو، در نقش معلم و راهنمای لی ظاهر می‌شود و راه نوشتن را پیش پای او می‌گذارد. از لی می‌خواهد از اتفاقات مختلف بنویسد تا اینچنین به آرامش برسد.

رمان آقای هنشاو عزیز در ژانر اپیستولاری یا نامه‌نگاری، نوشته‌شده است. ما در داستان فقط نامه‌های لی به آقای هنشاو را می‌خوانیم و پاسخ‌های هنشاو در خلال نامه‌ها و نوشته‌های لی قابل دریافت است. بورلی کلی یری با انتخاب این سبک، نه‌تنها داستان را جذاب‌تر کرده بلکه به نوشته‌های او حالتی شبیه به تراپی و درمان بخشیده است. درواقع خواننده شاهد اعترافات لی و پیشرفت اوست. می‌بیند که او رشد می‌کند و کم‌کم به بلوغ می‌رسد. واقعیت‌های زندگی را می‌پذیرد و با آن‌ها کنار می‌آید. تا درنهایت وضعیتش را بهبود می‌دهد و به آرزوی همیشگی‌اش، یعنی نویسنده شدن نزدیک می‌شود.

کتاب آقای هنشاو عزیز را پروین علی پور برای نشر افق ترجمه کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب آقای هنشاو عزیز

• برنده‌ی مدال نیوبری در سال 1984
• یکی از صد کتاب کودک تاریخ به انتخاب انجمن ملی آموزش آمریکا
• کتاب منتخب معلمان در سایت آمازون
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب کودک ماساچوست 1986
• برنده‌ی جایزه‌ی انجمن کتابداران آمریکا
• برنده‌ی جایزه‌ی کتاب کالیفرنیا برای نوجوانان در سال 1983
• برنده‌ی جایزه‌ی گنبد طلایی ورمونت در سال 1985
• برنده‌ی جایزه‌ی اوکلاهما سکویا در سال 1986
• برنده‌ی جایزه‌ی Nene در سال 1989
• و ...

نکوداشت‌های کتاب آقای هنشاو عزیز

• یک داستان سوزناک درجه‌ی یک... کاری عمیق، خوش‌ساخت و دوست‌داشتنی. (نیویورک تایمز)
• کلی یری بار دیگر موفق می‌شود... حس شوخ‌طبعی او در این کتاب می‌درخشد. (اسکول لایبرری ژورنال)
• کتاب آقای هنشاو عزیز ساختاری آرام و ماهرانه دارد و به همان اندازه محکم و واقع‌گرایانه است. (Kirkus Reviews)

کتاب آقای هنشاو عزیز برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این رمان به همه‌ی نوجوانان علاقه‌مند به رمان و داستان پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب آقای هنشاو عزیز می‌خوانیم

آقای مثلاً هنشاو عزیز،

دیشب دلم گرفته بود و با اینکه پمپ‏ بنزین تعطیل شده بود، هنوز بیدار بودم. همان‌موقع صدای پای سنگینی شنیدم که از پله‏‌ها بالا می‏‌آمد. یک لحظه فکر کردم پدرم است ولی بعد یادم آمد او همیشه سریع بالا می‏‌آید. مادرم شب‏‌ها با احتیاط در را باز می‏‌کند. من صدای روشن‌کردن چراغ بیرون را شنیدم و فهمیدم مادرم یواشکی از پشت پرده نگاه می‏‌کند. او در را باز کرد و مردی گفت: «لی باتس اینجا زندگی می‏‌کنه؟»

در یک چشم‌به‌هم زدن از رختخواب بیرون پریدم. جلوی در آمدم و گفتم: «من لی باتس هستم.» مردی که شبیه راننده‌‏های کامیون بود بسته‌‏ی بزرگی را دستم داد و گفت: «پدرت از من خواهش کرد این رو برات بیارم.» گفتم: «متشکرم، خیلی متشکرم.» حتماً به‌نظرش خیلی گیج‌ومبهوت آمدم، چون گفت: «پدرت با فرستنده‌‏ی رادیویی به کسی که به طرف بیشه‌‏زار پاسیفیک می‌‏اومد، پیغام داده بود که نقش بابانوئل رو بازی کند. خُب، حالا من اینجا هستم! کریسمس مبارک، هو هو هو!» و قبل از آنکه بتوانم چیز دیگری بگویم، پایین رفت.

به مادرم گفتم: «وای! وای!» او با ربدوشامبرش همان‌جا ایستاده بود و به من، که هنوز صبح کریسمس نشده داشتم هدیه‌‏ام را باز می‏‌کردم، لبخند می‏‌زد. پدرم همان چیزی را فرستاده بود که همیشه دلم می‏‌خواست؛ کُتی با لایه‏‌ی پنبه‌‏دوزی‏‌شده با یک عالم جیب و کلاهی که به یقه‌‏اش وصل می‏شد. آن را روی لباس‌خوابم امتحان کردم. درست اندازه‌‏ام بود و احساس بزرگی کردم. احساس به موقع رسیدن هدیه‌‏ی کریسمس پدرم از آن هم بهتر بود.