معرفی و دانلود کتاب آسمان سرخ در سپیده دم

معرفی کتاب آسمان سرخ در سپیده دم

کتاب آسمان سرخ در سپیده دم، رمانی جذاب با داستانی خانوادگی و انسان‌دوستانه است. این کتاب ماجرای دختری نوجوان را روایت می‌کند که برادری توا‌ن‌خواه دارد. این دختر برای برقراری ارتباط با برادرش و اطرافیان دچار مشکل‌های مختلفی می‌شود. الیزابت لرد با نگارش این کتاب نامزد دریافت مدال کارنگی شد.

درباره‌ی کتاب آسمان سرخ در سپیده دم

کتاب آسمان سرخ در سپیده دم (Red Sky in the Morning)، داستانِ عشقی خواهر-برادری را بازگو می‌کند. الیزابت لرد (Elizabeth laird)، نویسنده‌ی کتاب، در نگارش این قصه توجه ویژه‌ای به کانون خانواده داشته است. آنا دختری نوجوان است. پدرومادر آنا، چشم‌انتظار فرزندی هستند. از قضای روزگار، این کودک با معلولیت‌های خاصی زاده می‌شود. بزرگ‌ کردن نوزادی توان‌خواه، مشکل‌های مختلفی را سر راه خانواده‌ی آنا قرار می‌دهد. در این بین آنا، عشقی بی‌پایان به برادر کوچک خود، بِن، دارد. آنا، دوازده‌ساله است. وی در زمان زاده‌شدن بن، در منزل حضور دارد و گرفتاری‌های مادر و پدرش را برای خبر کردن اورژانس و زایمان از نزدیک می‌بیند. پس از زاده شدن بن، پزشکان در همان ابتدای تولد تشخیص می‌دهند که او دچار معلولیت هیدروسفالی (Hydrocephalus) است. این بیماری که به آن آب‌ آوردن مغز هم می‌گویند، بزرگی نامتعارف جمجمه را به‌ دنبال دارد. به همین دلیل بن، برادر آنا، در کنار معلولیت ذهنی، ظاهری غیرمعمولی نیز پیدا می‌کند.

باری، این بیماری، چیزی از مهرِ بن در دل آنا کم نمی‌کند. این دختر نوجوان، با مهر و علاقه به بزرگ‌کردن برادر خود مشغول می‌شود. با این حال شرایط جسمی و حرکتی بِن، باعث می‌شود تا آنا داشتن برادر را به رازی سربه‌مهر تبدیل کند. این دختر نگران است اگر دوستانش به بیماری بن پی ببرند، وی را مسخره کنند. پس از زاده شدن بن، زندگی آنا دستخوش تغییرات زیادی می‌شود. مادر بِن که حسابی گرفتار مشکلات بزرگ کردن کودکی با معلولیت‌های خاص است، از رسیدگی به آنا غافل می‌شود. رفتار مادرِ آنا با وی تغییر می‌کند و بیش ا‌ز حد به دخترش سخت می‌گیرد. در این بین آنا که دلی دریایی دارد، از رفتارهای ناخوشایند مادرش خرده‌ای به دل نمی‌گیرد. این دختر رفتارهای ناخوشایند هم‌کلاسی‌هایش را هم قبول می‌کند و به جای مشاجره، از در دوستی و محبت با اطرافیان وارد می‌شود. اما داستان به این‌جا ختم نمی‌شود. الیزابت لرد پیچش‌های فراوانی در این داستان فراهم آورده...

کتاب آسمان سرخ در سپیده دم، روایتی است جذاب و خواندنی از مشکلات نوجوانان. الیزابت لرد، مشکلات عاطفی نوجوانان را در قالب داستانی احساسی بیان می‌‌کند که تا انتها خواندنی است. روابط میان اعضای خانواده در این داستان موشکافی می‌شود. اعضای این خانواده هر کدام مشکلات عاطفی و روحی خاص خود را دارند. ارتباط میان شخصیت‌های داستان، از زوایای مختلفی در این قصه روایت می‌شود.

الیزابت لرد در کنار بررسی روابط میان اعضای خانواده، ارتباط آنا با دخترها و پسرهای هم‌مدرسه‌ای خود را نیز موشکافی می‌کند. غلبه‌ی آنا بر کمبود اعتمادبه‌نفس، عشق‌های یک‌طرفه و آتشین دوران نوجوانی و خیال‌بافی‌های نادرست و کودکانه از نکته‌هایی است که شخصیت‌‌های این داستان با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند. پذیرش مرگ و رفتار شایسته با کودکان توان‌خوان نیز از دیگر نکته‌هایی است که داستان آسمان سرخ در سپیده دم به آن‌ها اشاره می‌کند.

انتشارات افق، چاپ و نشر کتاب آسمان سرخ در سپیده دم را بر عهده داشته است. وظیفه‌ی برگردان این کتاب بر عهده‌ی پروین علی پور بوده است.

افتخارات کتاب آسمان سرخ در سپیده دم

• نامزد جایزه‌ی کتاب کودک انگلستان
• نامزد جایزه کارِنگی

کتاب آسمان سرخ در سپیده دم برای چه کسانی مناسب است؟

تمامی کودکان و نوجوان‌های علاقه‌مند به داستان‌های خانوادگی و احساسی، مخاطبین کتاب آسمان سرخ در سپیده دم به حساب می‌آیند.

در بخشی از کتاب آسمان سرخ در سپیده دم می‌خوانیم

کتی آنفولانزا گرفته بود؛ دست‌کم مامان این‌طور فکر می‌کرد. البته بعداً دکتر گفت که یک بیماری ویروسی است. دکترها همیشه همین را می‌گویند! اگر کبود شده‌ای با لکه‌های سبز، و سرت دارد منفجر می‌شود، و بینی‌ات مانند آتشفشان کراکاتوا فوران می‌کند، چیز مهمی نیست؛ یک بیماری ویروسی است! و تنها کاری که از دست آن‌ها برمی‌آید، این است که بگویند خودت را گرم نگه دار و مایعات فراوان بنوش! راستش، من که ترجیح می‌دهم بیماری‌ام اسم خاصی داشته باشد، مثل آبله‌مرغان یا اوریون. دست‌کم می‌فهمم چه بلایی دارد سرم می‌آید!

بعد از کتی، من بیمار شدم. تب داشتم و یکی دو روزی بود که احساس کسالت می‌کردم. اما حالم به بدیِ حالِ کتی نبود. فقط یک روز در رختخواب ماندم و بعد، با بی‌حالی از پله‌ها پایین آمدم، در اتاق نشیمن نشستم و سعی کردم تمام انرژی‌ام را بگذارم روی تمام کردنِ گوبلنم. گوبلنم تصویر دو تا اسب کوچک بود، و خاله جانیس آن را به مناسبت تولدم داده بود. خاله جانیس خبر نداشت، اما من علاقه‌ی چندانی به این جور اسب‌ها نداشتم. خودش، هم‌سنِ من که بود، عاشق اسب‌ها بود، و به خاطر همین انتظار داشت من هم کشته و مرده‌ی اسب‌ها باشم! از طرفی، برای روشن کردنش هم خیلی دیر بود، چون تا آن روز کلی هدیه‌ی «اسبی» به من داده بود! در هر صورت، قسمت‌های جالب توجه تصویر را تمام کرده بودم و فقط زمینه‌ی ملال‌آورش باقی مانده بود که دیگر حال و حوصله‌اش را نداشتم. بنابراین، روی کاناپه دراز کشیدم و شروع کردم به خواندن داستان. البته چون مامان در طبقه‌ی بالا سرگرم کارهای خانه بود، حواسم به بِن هم بود.

ما توی اتاق نشیمن یک قفسه‌ی کتاب داریم. کتاب‌های جلد نازک در طبقه‌ی بالا، اِنجیل، کتابی از شکسپیر، فرهنگ‌های لغت، و یکی دو تا چیز تزئینی در طبقه‌ی وسط، چند تا کتاب قطور هم مثل خاطرات روستایی یک بانوی عصر ادوارد و مجموعه‌ مجله‌های وُگ، که مادربزرگ از حراجی کتاب‌ خریده و برای تولد مامان به او داده است، در طبقه‌ی پایین قرار دارند. جلد بیشترِ کتاب‌های طبقه‌ی پایین روشن و برّاق و چشمگیرند. فکر کنم به خاطر همین است که بِن دست از سرشان بر نمی‌دارد!