معرفی و دانلود کتاب گرگهای بارونی
برای دانلود قانونی کتاب گرگهای بارونی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب گرگهای بارونی
مجید فتاحی در کتاب گرگهای بارونی با روایتی جذاب، داستان درگیری زنی به نام مارتا و مردی به نام جف را به تصویر میکشد.
بدون شک قدرت، از آرزوهای ثابت هر موجود زندهاﻳﺴﺖ. ﭼﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻧﺪ اﻫﺪافی ﻛﻪ بدون آن، لطیفهای بیش نیستند. ناگفتههایی که با وجودش منفجر میشوند و افکاری که به حساب میآیند. دوستان نامرئی، هویدا خواهند شد و دشمنانی که عذرخواهی خواهند کرد. آمار نهادهای طرفدار افزایش مییابد. ترسهایی که راه خروج را یاد میگیرند و قامتهای خمیدهای که اتو کشیده میشوند. چه نفسهایی که عمیقتر، ارادههایی که قویتر و خواستههایی که فراخوانده میشوند. مأموریتهای خفته بیدار شده و قوانین تغییر میکنند. احتمالهایی که به یقین میرسند و شاگردانی که آموزگار میشوند. رُقبایی که دیگر خواهش میکنند و عقربههای قضاوت که سمت و سو پیدا میکنند.
تاریخ به خود زیاد دیده است نجیبزادههایی که ریشه خشکاندهاند و راهبههایی که بیدین گشتهاند! کسب ثروت، برتریجویی، شهرت، انتقام، و دهها واژه را میتوان نام برد تا انگیزههایی معتبر از جانب جویندگاﻧﺶ باشد. ﺟﻨﺒﻪها متفاوت و برداشتها متغیر است. در هر طبقهای. آزمونی که تنها زمان به آن نمره میدهد.
مجید فتاحی قصد دارد در این کتاب علاوه بر خلق داستان، به ﺩﻳﻮاﺭۀ ضخیم قدرت چنگی بزند. دریچهای باز کند تا شاهد تغییر و تحول، یا پیمان و خیانت آدمی با درون خویش باشید. وجدان آنجاست. پشت همان دیوار. خیر و شر به قراردادشان متعهد نیستند اما گاهی چرخش قدرت، هم خریدار سهمی در قضا و قدر است و هم جایگاهی برای کینه. ﺑﺎﻳﺪ ﻓﺮﺻﺖ ﺩاﺩ. تغییر، یک جابهجایی کوچک است که هر لحظه انجام میپذیرد.
اﻳﻦ ﺭﻣﺎﻥ، ساختگی و ﺑﺎﺯﻳﮕﺮاﻧﺶ مسیری هدفمند دارند. ﻃﻮﺭی ﻃﺮاﺣی ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ حکمتهای نهفته را جلوهگر کنند. ﻭﻇﻴﻔﻪای ﺑﺮ ﻋﻬﺪۀ ﺗﻚ ﺗﻚ ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎی ﻣﻮﺟﻮﺩ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺧﺼﻮﺻﻴﺎﺕ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺧﻮﺩ، اﻧﺠﺎﻣﺶ دﻫﻨﺪ. ماهیتی دارند عمومی که با آمدن حضرت عشق، اعجاز میکنند.
در بخشی از کتاب گرگهای بارونی میخوانیم:
کی فکرشو میکرد سوت این قطار، موجی داره که شهرو کُن فَیکُن میکنه. طلوعی دوباره، بر زندگی و آیندۀ مردمی رنجدیده و دلزده از عدالت، یا غروبی بر سیاهیها و بداخلاقیهای باندای شرور، و فرجامی بر دوران رانتخواری و جاهطلبی؟ هرچی که هست، مسافری تو راهه که مثه بمب، شهرو زیرو رو میکنه. زمان، زمان تغییره.
حاملِ هدیه، از پایتخت رسید. با سوت و سرو صدای زیاد ایستاد. ترنی کثیف و کهنه. کهکشونیهای تکاته که بعضاً تو خواب نازن، اگه خبر داشتن که پلیسِ مرکز چه خوابی براشون دیده، با همون اسب سفیدِ بالدارشون، فرار میکردن! اسبی که از رؤیا، رنگ واقعیت گرفت و خیلی وقته بالای این شهر میتازه. ازین همه واگن تنها یه در باز شد. چمدونی بزرگ به سکو پرتاب میشه. صدای زیاد و گرد و خاکی که بلند شد، نشون از سنگینی شه. سوزنبانِ کنجکاو، از پشت میز، کنار پنجره دفترش میاد. پیرمردی با کلاه نمدی، که چپقی دست گرفته و گوشۀ لبشه. توتونی سرش ریخته و کبریت به دست میخواد که به اصطلاح چاقش کنه. چمدونی با این ابعاد جای سؤال داره. یعنی کی صاحبشه؟! مسافر عادی که نیازی به این جعبۀ چهارگوش نداره!
«خدا لعنت کنه سازندههای این قطارو! خبر مرگشون نمیشد اندازه دَراشونو بزرگتر بگیرن؟! آخه این هیکل که ازش رد نمیشه. یه ذره شعور ندارن»
شکایتی که از دهنش خارج شد، با فشارایی که به خودش میاره تا از درِ کوچیک واگن رد شه توأم بود. مثه اینکه عرضِ در براش کوچیکه. زورش بیفایدَس. شدنی نیست.
به همسفرای بهتزدش نگاهی کرد: شرمنده، مجبورم واسه کوچیک شدن شیکمم کمی از بادِ انباشته رو تخلیه کنم! به احترام شما از پایتخت نگهش داشتم. دارم میترکم.
فهرست مطالب کتاب
پیشگفتار
نیویورک. پانزدهم ژوئن 2010. ساعت 6 بعد از ظهر
تکاته. روز بعد. ساعت 6.30 صبح
بیست و یک سال قبل: تابستان 1989. تکاته. ایستگاه راه آهن. ساعت 7 صبح
نیویورک. مقر اختاپوس. ساعت 7:30 صبح
پنج روز بعد: 21 ژوئن. ایستگاهِ راه آهن تکاته. ساعت 10 صبح
روز بعد. 22 ژوئن. تکاته. ساعت 7 صبح
ساعت 9 صبح. همان روز
صبح روز بعد
خیابانِ سینالوآ. ساعت 11 صبح
روز بعد. منزل مارتا. ساعت 8 صبح
متل دایانا. همان روز
گورستان اتومبیل: بیست کیلومتری غرب نیویورک. همان ساعت
ساعت 11 شب. رستورانِ باربارا
ساعت یک نیمه شب. منزل ویکتور
روز بعد. ساعت یک بعد از ظهر. متل دایانا
نیویورک. گورستانِ اتومبیل
نیویورک، بعدازظهر همان روز
چهار روز بعد. جنوب کالیفرنیا. مرز مکزیک. ساعت 10 شب
منزل مارتا. صبح روز بعد
منزلِ ویکتور. همان شب
صبح روز بعد. منزل مارتا
فردا شب. منزل ویکتور
منزل جِف. ساعت 24
منزل ویکتور. همان شب
روز بعد
شنبه شب. منزل ویکتور
یکشنبه. فروشگاه آلفونسو. ساعت 11 صبح
ساعتی بعد. منزل مارتا
منزل ویکتور. همزمان
روز بعد. قبرستان
منزل ویکتور
بعد از ظهر. منزل مارتا
منزل ویکتور. سه روز بعد
ساعت 8/30 شب. فروشگاه اَندی
رستوران باربارا. روز بعد
قبرستان. روز بعد
منزل لوگان. ساعت 4 صبح
سحرگاه. خارج از شهر
منزل ویکتور. همان شب
شب. خیابان تاباسکو
زیرزمین مارتا. ساعت 11 شب
قبرستان. صبح
منزل ویکتور. همان روز
رستوران باربارا. صبح روز بعد
یک ماه بعد
دو روز بعد. گاراژ آلِک. ساعت 8/30 صبح
منزل مارتا. نیمه شب
ساعت 7 صبح. رستوران باربارا
ساعت 8/30 صبح. منزل ویکتور
ساعت 11 صبح. تِکاته
تِکاته. یک ماه بعد
زندان مرکزی مکزیک. همان شب
روز بعد. بیمارستان شهر
یازده ماه بعد. نوزدهم آگوست 2011: تِکاته. ساختمان قدیم کلانتری
«باشگاه بدنسازیِ تکگوش»
بزرگترین ویلای شهر
دو روز بعد. قبرستان تِکاته. مراسم سالگردِ دنی
مکزیکوسیتی. زندان مرکزی. همان شب
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب گرگهای بارونی |
نویسنده | مجید فتاحی |
ناشر چاپی | انتشارات نظری |
سال انتشار | ۱۳۹۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 656 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-289-277-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |