معرفی و دانلود کتاب کشتارگاه
برای دانلود قانونی کتاب کشتارگاه و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب کشتارگاه
سالار کنعانی در کتاب کشتارگاه داستان زندگی دو دوست به نامهای «کانی» و «آسو» را به تصویر میکشد؛ دو دختر که یکی در میان کتابهایش زندگی میکند و دیگری تمام آمال و آرزوهایش در ازدواج خلاصه میشود. داستان پرکشش این اثر شما را تا پایان با خود همراه خواهد کرد.
درباره کتاب کشتارگاه:
«دوباره، وقتی با آسو از کنار کوچه گذشتند، ایستاد و به انتهای کوچه نگاه کرد. کوچه سراشیبی تندی داشت و آنجایی که خانهها در دو طرف از نظر ناپدید میشدند، انتهای کوچه به سطح آسمان ابری تیره چسپیده بود. آسو به مدرسه مثل یک پل نگاه میکرد که او را به خانۀ شوهر پرتاب میکرد؛ این را کانی از حرفهایش فهمیده بود. درس خواندن و مدرسه رفتن برای او یک پیششرط یا کارنامۀ حضور در جامعه و خانۀ شوهر بود.»
کتاب کشتارگاه اینگونه شروع میشود. سالار کنعانی در کتاب حاضر داستان دو دوست به نامهای آسو و کانی را به تصویر میکشد که گرچه در محیطی یکسان زندگی میکنند، اما خیالاتی که در سر میپرورانند هیچ شباهتی به یکدیگر ندارد. کانی مدام از مدرسه یا همان کارخانهی یکسانسازی، از به قول خودش خالهبازیها، از آدمهایی که تمام خوشبختی او را در ازدواج خلاصه میکنند فرار میکند. او هر روز به دنیای کتابهایش پناه میبرد؛ در مقابل، آسو قرار دارد که مدرسه رفتن را هم پلی برای رسیدن به خانهی شوهر میبیند. اما هیچکدام از آن دو نمیدانند که دست سرنوشت چه ماجرای عجیبی را برای آنها رقم زده است...
کتاب کشتارگاه مناسب چه کسانی است؟
اگر به رمانهای فارسی علاقهمند هستید، کتاب کشتارگاه برای شماست.
در بخشی از کتاب کشتارگاه میخوانیم:
من هیچوقت از کارهای پدرت سر در نمیآوردم. ولی هیچوقت با من بدرفتاری نمیکرد. در حالی که، همۀ زنهای همسایه، چند وقت یک بار، اگر یک کتک درست و حسابی از شوهرهایشان نمیخوردند، روزشان شب نمیشد. من حتی اگر دلم برای چهار تا مشت و لگد و پرخاش لک میزد، بازم پدرت مثل حیوان درندهای که اهلی شده باشد با من سر میکرد. هیچوقت نفهمیدم همچین مردهایی هم پیدا میشوند. زمانی که میخواستم باهاش ازدواج کنم قیافهای جدی و مردانۀ داشت. با وجود اینکه هر خطری را پیشبینی میکردم ولی جواب بله دادم. بعد از آن فهمیدم این مرد، یعنی بابات، تنها کاری که بلد نیست، داد زدن است.
انگار کل پرخاش و ناسزاگوییهایش را سر کتابها خالی میکرد. نوبت من که میشد، دیگر بادش در میرفت. تو تازه چهار سالت شده بود که یک روز رفته بودم بیرون. وقتی برگشتم دیدم پدرت داخل کتابخانه سرش را روی میز گذاشته و خوابیده است. هیچ اثری از دفتر و دستکش نبود، ولی کل کتاب متابها همان دور و ورها پخش و پلا بود. فکر کنم همۀ آنها را آتش زده بود یا قایم کرده بود. هیچوقت نفهمیدم چه بلایی سرشان آورد. نور پنجره مثل آذرخش روی سرش فرود آمده بود. ابتدا احساس کردم واقعاً خوابیده، ولی نخوابیده بود. وقتی رفتم به هوای این که بیدارش کنم تا غذایش را بخورد، چشمانش دیگر دور مدار خودش نمیچرخید. هرچه صداش زدم بیدار نشد. چشمانش سیاه سیاه شده بود... نه صورت خودم را آن جا میتوانستم ببینم نه صورت کسی دیگر را. انگار با مرگش قفل چشمانش را با خودش برده بود. بعد از آن... من تو را تنهایی بزرگ کردم...
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب کشتارگاه |
نویسنده | سالار کنعانی |
ناشر چاپی | انتشارات زرین اندیشمند |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 127 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-704694-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |