معرفی و دانلود کتاب موش‌ها و آدم‌ها

معرفی کتاب موش‌ها و آدم‌ها

جان اشتاین بک در کتاب موش‌ها و آدم‌ها که از جمله آثار پرفروش ادبیات آمریکا به شمار می‌رود، داستان دو دوست به نام‌های جورج میلتون و لنی اسمال را دنبال می‌کند که در عین تفاوت‌هایشان با آرزوی مشترکی دشت‌ها و روستاها را می‌پیمایند و به دنبال کار می‌گردند: آرزوی اینکه روزی صاحب مزرعه‌ای بشوند.

درباره‌ی کتاب موش‌ها و آدم‌ها

جان اشتاین بک (John Steinbeck)، نویسنده‌ی کتاب موش‌ها و آدم‌ها (Of Mice and Men)، یکی از اثرگذارترین نویسندگان معاصر آمریکایی، و از چهره‌های شاخص جنبش ناتورالیسم است. اشتاین بک در کالیفرنیا و در دهکده‌ی کشاورزی‌ای در کنار دریا به دنیا آمد و تأثیر زندگی و کودکی در دامن طبیعت را می‌توان در اکثر آثار او مشاهده کرد. اشتاین بک در سال 1962 برنده‌ی جایزه‌ی نوبل شد، اما همیشه بخت با او چنین یار نبود. او در سال 1929 اولین داستان خود را نوشت اما با استقبال چندانی از طرف مخاطبان مواجه نشد، تا سال 1937 که کتاب موش‌ها و آدم‌ها را نوشت و توجه خوانندگان آمریکایی را به خود جلب کرد. پس از چاپ این کتاب، خوانندگان آمریکایی که تحت تاثیر جذابیت اثر قرار گرفته بودند، متوجه نبوغ و استعداد این هنرمند بزرگ در نوشتن شدند. از دیگر آثار بزرگ اشتاین بک می‌توان به «خوشه‌های خشم» اشاره کرد.

کتاب موش‌ها و آدم‌ها داستان دوستیِ نامتعارف دو مرد به نام‌های لنی اسمال و جورج میلتون را روایت می‌کند. لنی اسمال مرد درشت‌هیکل و قدرتمندی است که بر خلاف هیکل بزرگش، بهره‌ی هوشی یک کودک ساده‌لوح را دارد؛ در عوض، دوستش جورج میلتون مرد باهوش اما بی‌سوادی است که سوگند خورده مثل عضوی از خانواده‌اش مراقب لنی باشد و از او محافظت کند. این دو مرد در دوره‌ی رکود اقتصاد آمریکا و در شرایط سختی در مزارع به دنبال کار می‌گردند و دائماً این آرزو را در سر می‌پرورانند که روزی صاحب مزرعه‌ای بشوند. لنی و جورج بالاخره در مزرعه کاری پیدا می‌کنند و احساس می‌کنند قدمی به تحقق آرزویشان نزدیک شده‌اند تا اینکه لنی اتفاقی و بدون اراده همسر پسر اربابش را می‌کشد و ارباب و گروهی از کارگران اجیر شده، دشت‌های منطقه را به قصد پیدا کردن و کشتن لنی زیر پا می‌گذارند.

اشتاین بک در نوشتن این کتاب از تجربیات کودکی‌اش از زندگی در مزارع آمریکا و مواجهه با مردان بی‌خانمانی الهام گرفته که به امید شرایط زندگی بهتر و به دنبال کار و محل خواب، در مزارع پناه می‌گرفتند. اشتاین بک درباره‌ی شخصیت لنی گفته است که هدفش از خلق شخصیت او، نشان دادن مردی دیوانه و کودن نبوده، بلکه می‌خواسته در قالب این شخصیت، خواسته‌ها و امیال بشر را به تصویر بکشد. لنی و جورج، با وجود تمام تفاوت‌هایشان دو شباهت انکارنشدنی دارند: تنهایی و یک رویای دست‌نیافتنی. دوره‌ی رکود اقتصادی و زمانی که این داستان در آن اتفاق می‌افتد به دوره‌ی افسردگی فراگیر یا Great Depression مشهور است. در این دوره‌، با گسترش رکود و شرایط دشوار اقتصادی در سرتاسر جهان، و به خصوص آمریکا مواجهیم. در این سال‌ها، با سقوط شرایط اقتصادی، افسردگی و اضطراب بر ایالات متحده سایه انداخته و «رویای آمریکایی» که پیش از این هر انسانی را به رها کردن خانه و کاشانه و سفر به آمریکا وسوسه می‌کرد، پیش چشم همگان فرو می‌ریزد. یکی از دلایل اقبال از کتاب در زمان چاپش می‌تواند همین باشد که خوانندگان، همه با این دو کارگر شوربخت به نوعی همدلی می‌کنند. لنی و جورج در کتاب موش‌ها و آدم‌ها نماینده‌ی قشر بزرگ و زحمتکشی هستند که با مطالعه‌ی این کتاب، در افسردگی ناشی از مواجهه با نابودی رویاها و احساس ناکامی و تنهایی ناشی از شرایط سخت زندگی‌شان، با شخصیت‌های کتاب کاملاً احساس همدردی می‌کنند.

کتاب موش‌ها و آدم‌ها را انتشارات علمی و فرهنگی چاپ و منتشر کرده است.

جوایز و افتخارات کتاب موش‌ها و آدم‌ها

• برنده‌ی جایزه‌ی حلقه‌ی منتقدان کتاب
• از کتاب‌های پرفروش ادبیات آمریکا در ایران

در نکوداشت کتاب موش‌ها و آدم‌ها

• یک اثر هیجان‌انگیز، داستانی نفس‌گیر که تا پایان زمین نخواهید گذاشت. اشتاین‌ بک داستان و مخاطب را مثل موم در دستش دارد. (نیویورک تایمز)

اقتباس‌های سینمایی از کتاب موش‌ها و آدم‌ها

• فیلم موش‌ها و آدم‌ها به کارگردانی لویس مایلستون
• فیلم موش‌ها و آدم‌ها به کارگردانی گری سینیز

کتاب موش‌ها و آدم‌ها برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این کتاب به تمام علاقه‌مندان ادبیات داستانی و مخاطبان علاقه‌مند به ادبیات معاصر آمریکا پیشنهاد می‌شود.

در بخشی از کتاب موش‌ها و آدم‌ها می‌خوانیم

هنگامی که زن کورلی نه جوابی گفت و نه حرکتی کرد، او به روی وی خم شد. دست او را بلند و سپس رها کرد. دستش افتاد. یک لحظه مبهوت ماند و سپس وحشت‌زده با خود گفت: «من یه کار بد کردم. یه کار بد دیگه کردم». با دست، کاه بر روی او ریخت تا اینکه تقریباً در زیر کاه نهان شد. از بیرون صدای مردها و تیله‌ها که به هم می‌خورد شنیده می‌شد. نخستین بار بود که لنی متوجه بیرون شد. میان کاه‌ها خم شد و گوش داد. گفت: «راسی راسی کار بدی کردم. نباس این کارو می‌کردم. ژرژ اوقاتش تلخ می‌شه و... گفتش که... من برم تو بته‌های جارو قایم بشم تا اون بیاد. اوقاتش تلخ می‌شه. تو بته‌های جارو، تا اون بیاد. اینجور گفت». لنی بازگشت و دختر مرده را نگریست. توله‌سگ کنار او افتاده بود. لنی آن را برداشت و گفت: «اینو می‌ندازم دور. همینم که هس، خیلی بده». توله‌سگ را زیر نیم‌تنۀ خود گرفت و از انبار بیرون خزید و از لای شکافی دزدانه به بیرون به محل بازی نگاه کرد و سپس به طرفی که آخرین آخور قرار داشت خزید و ناپدید گردید.

خط‌های نور خورشید، اینک، بالای دیوار بود و هوای انبار رو به تاریکی می‌رفت. زن کورلی به پشت افتاده بود و نیمی از بدن او زیر کاه نهان بود. انبار خیلی آرام بود و بر آبادی آرامش بعدازظهر حکمفرما بود. حتی صدای تیله‌ها و خنده و فریاد مردها هم رو به آرامی می‌رفت. داخل انبار را بیش از بیرون ظلمت گرفته بود. کبوتری از در باز به درون پرید و دوری زد و دوباره بیرون رفت. از کنار آخرین آخور، سگ گلۀ مادۀ بلند و لاغر و پشمی به درون آمد. پیش از آنکه به جعبه‌ای که توله‌هایش در آن بودند برسد، بوی جسد زن کورلی به مشامش رسید و موهای پشتش راست ایستاد. با جست‌وخیز خود را به جعبه رساند و میان توله‌ها جست. زن کورلی نیمه‌پوشیده در کاه زرد، خفته بود و رنگ بدجنسی، نیرنگ‌بازی، ناخشنودی از زندگی و درد جلب‌توجه، همه از چهرۀ او رخت بربسته بود. بسیار ساده و زیبا بود و چهره‌اش جوان و دلکش می‌نمود. اینک گونه‌های غازه‌مالیده و لب‌های سرخ‌شده‌اش او را زنده و خوب نشان می‌داد.